فواید عالم ذرّ
اشاره
عالم ذرّ بخش آغازین دنیاست و عالَم فعلی، بخش دوم و پایانی آن میباشد بنابراین فلسفه آفرینش انسان و آثار و فواید هر دو عالم قبلی و کنونی شبیه یکدیگرند اگرچه هر یک از این دو عالم، جایگاه و ویژگیهای خاص خود را دارند. اگر مقطع کنونی دنیا مزرعه آخرت است مقطع آغازین آن هم مزرعه آخرت بود و انسانها از آثار عملکرد و انتخابهای خود در آخرت برخوردارند، اگر این عالم محل اطاعت و معصیت است عالم ذرّ هم محل اطاعت و معصیت بود، اگر عالم فعلی محل بروز کفر و ایمان، فسق و تقوا و سبقت به سوی نیکیهاست آن عالم نیز همینگونه بود، اگر عالم کنونی محل آزمایش و رشد و صعود و نزول است عالم قبلی هم چنین بود، اگر اینجا ظرف بروز آثار عقل یا هواهای نفسانی است، آنجا هم ظرف تجلی اندیشه و یا هواهای نفسانی بود و این شباهتها کافی است که هر دو عالم از فواید و فلسفه واحدی برخوردار باشند که بنابر حکمت الهی در دو مقطع از زندگی بشر تحقق یافتند تا انسانها جوهره فکری، اعتقادی و عملی خود را در هر دو مقطع بروز دهند و حتی بتوانند در عالم کنونی نسبت به گذشته خود تجدید نظر داشته باشند تا با این فرصتها حجّت بر همه تمام شود.
عالم ذرّ آثار معرفتی دیگری هم دارد. روایات فراوانی در ابعاد گوناگون معرفتی وارد شده است که جبر و تبعیض از آنها استشمام میشود و یا تفسیر روشنی از آنها وجود ندارد و با وجود عالم ذرّ میتوان به همه آنها نیز پاسخ داد بدون آنکه در ارائه معنای صحیح آنها به تکلف افتاده و یا به تمثیل و استعاره و کنایه توسل جوییم. به تعبیر دیگر عالم ذرّ کلید حل بسیاری از مشکلات و شبهات است که به برخی از آنها اشاره میکنیم.
1
عقل انسانها تفاوت زیادی با یکدیگر دارد، برخی بسیار عمیق، فهیم و اندیشمند و برخی دیگر سطحی نگر و حتی سفیهند و بهره آنها از عقل بسیار کم است و به تعبیر دیگر درجات عقل انسانها متفاوت است. رسول خداصلىاللهعليهوآله
فرمود:
فرشتهها به خداوند گفتند: پروردگارا! آیا چیزی بزرگتر از عرش آفریدی؟ فرمود: بله عقل را آفریدم. گفتند: چه اندازه است؟ فرمود: شما به اندازه آن احاطه ندارید. آیا به عدد ریگها آگاهید؟ پاسخ دادند: خیر. خداوند فرمود: من عقل را به اصناف مختلفی مانند ریگها آفریدم. بعضی از انسانها را یک حبه و بعضی را دو حبه و بعضی را سه حبه و بعضی را چهار حبه و بعضی را یک پیمانه و بعضی را یک کیل و به بعضی بیشتر از این عطا کردم.
حال این تفاوت عقل که میتواند نقش مهمی در سرنوشت انسان داشته باشد چه توجیهی دارد؟ یک پاسخ آن این است که عقل از الطاف الهی است و به هر کس، هر اندازه بخواهد عطا میکند و لازم نیست خداوند به همه مردم به یک اندازه لطف داشته باشد. امّا باز این سؤال مطرح است که علّت این تفاوتی که در لطف خداوند دیده میشود چیست؟ و پاسخ آن میتواند کم و کیف افکار و عقاید و اعمال انسانها در عالم ذرّ باشد.
روایات متعددی درباره فرزندان نامشروع وارد شده است که به وضعیت نابسامان روحی و آخرتی آنها اشاره دارند. از جمله امام باقرعليهالسلام
فرمود: «لا خیر فی ولد الزنا»
(خیری در فرزند زنا نیست) در معارف فقهی نیز به عدم صلاحیت آنها برای تصدی قضاوت، امامت جماعت و مرجعیت اشاره شدهاست.
حال این سؤال مطرح است که آیا وضعیت بد روحی و حتی جسمی فرزندان نامشروع که امام صادقعليهالسلام
درباره آنها فرمود: «خیری در پوست و گوشت و خون فرزند زنا نیست»
نوعی ستم به حساب نمیآید؟
علامه مجلسی مینویسد:
به شیخ صدوق، سید مرتضی و ابنادریس منسوب است که نظر به کفر ولد زنا دادهاند اگر چه کفر خود را آشکار نکند. آنگاه علاّمه در توجیه این سخن میگوید: این مخالف اصول عادلانه شیعه است چرا که او به اختیار خود کاری نکردهاست که مستحق چنین عذابی باشد و خداوند به بندگانش ستم نمیکند و کفر او از این جهت است که خود با اختیار در دنیا کافر شود و از این رو حکم به کفر او شده است و (بنا بر روایات) وارد بهشت نمیشود. امّا در جهنم هم عذاب نمیشود مگر بعد از آنکه آنچه استحقاق آن را دارد از او سرزند.
و در پایان مینویسد:
این مسئله از مسائلی است که عقلها در آن حیران است و بزرگان در آن به تردید افتادهاند و وارد نشدن در آن به سلامت نزدیکتر است و چیزی بهتر از آن نیست که گفته شود: خدا بهتر میداند.
امّا بهترین پاسخی که میتوانیم برای وضعیت افراد نامشروع ارائه کنیم نوع عقاید و عملکرد و انتخابهای آنها در عالم ذرّ است زیرا خداوند عادل است و بر کسی ستم نمیکند از طرفی این گونه افراد مورد نقص و کاستی قرار گرفتهاند پس تنها سوء اختیار آنها در عالم ذرّ میتواند توجیهگر وضعیت نابسامان جسمی و روحی آنها باشد. البته اگر چه فرزند نامشروع از زمینههای منفی برخوردار است امّا این به آن معنا نیست که نتواند از عقاید و اعمال صالح و نتایج مثبت آنها در آخرت برخوردار باشد و نجات پیدا کند چه اینکه ابی خدیجه گوید: امام صادقعليهالسلام
فرمود:
اگر کسی فرزند زنا باشد نجات مییابد. «سائح بنی اسرائیل» هم نجات پیدا کرد. گفته شد سائح بنیاسرائیل چه کسی است؟ فرمود: عابدی بود که به او گفته شد فرزند زنا هرگز پاک نمیشود و خداوند عملی را از او نمیپذیرد و از شهر بیرون رفت و در میان کوهها فریاد میزد که گناه من چیست؟
بدون شک، عدّهای از زمینههای خوب جهت رشد معنوی برخوردارند که از جمله آنها پدر و مادری مؤمن و با تقوا و محیط اجتماعی دینی و تعلیمات هدایت کننده و امثال آن میباشد امّا عدّهای از داشتن این امتیازها محرومند و در نتیجه از رشدی که میتوانند با وجود آنها داشته باشند بیبهره خواهند ماند. امام صادقعليهالسلام
فرمود:
طوبی لمن کانت امه عفیفة.
خوشا به حال کسی که مادری عفیف دارد.
داشتن مادر عفیف یا غیر عفیف، مؤمن یا کافر و با تقوا یا بیتقوا در اختیار کسی نیست و البته این ویژگیهای مادر نقش خاص خود را برای فرزند او دارد. در اینجاست که بحث تبعیض ناروا در میان انسانها مطرح میشود و از طرفی میدانیم خداوند متعال کمترین ظلمی بر بندگان خود ندارد.
ممکن است گفته شود برخورداریها و محرومیتهای خانوادگی از امور اجتنابناپذیر زندگی بشر است امّا این سخن پاسخی برای شبهه تبعیض ناروا نخواهد بود و تنها جواب آن میتواند وضعیت اعتقادی و عملی انسان در عالم ذرّ باشد که چنین زمینههایی را فراهم کرده است. البته این مسائل و آنچه در مباحث قبل و بعد خواهد آمد همانگونه که در بحث بازگشت از انتخاب عقیده در عالم ذرّ مورد بحث قرار گرفت در حد زمینه است و هرکس در برابر آنچه دارد مسئول است.
مالک بن دحیه گوید: در محضر امیرالمؤمنینعليهالسلام
بودیم که سخن از تفاوتهای مردم به میان آمد و حضرت فرمود:
این آغاز سرشت مردم است که در میان آنها تفاوت به وجود آورده است زیرا آنها از قطعهای از زمین شور و شیرین و سفت و سست ترکیب یافتهاند و براساس نزدیک بودن خاکشان با یکدیگر نزدیکند و به اندازه اختلافی که در خاک آنهاست با یکدیگر متفاوتند.
روایات فراوان دیگری تحت عنوان روایات طینت مؤمن و کافر وارد شده است که سرشت انسانها را متفاوت میدانند. این روایات که در اصول کافی و منابع دیگر معتبر شیعه نقل شدهاند چیزی مشابه این روایت امیرالمؤمنینعليهالسلام
هستند. امام صادقعليهالسلام
فرمود:
«همانا خدای عزّوجلّ مؤمن را از طینت بهشتی آفرید و کافر را از طینت دوزخی.»
و امام باقرعليهالسلام
فرمود:
اگر مردم بدانند که در ابتدای آفرینش، انسان چگونه بود دو نفر با یکدیگر (بر سر دین) اختلاف نخواهند کرد. به راستی خدای عزّوجلّ پیش از آنکه مردم را بیافریند فرمود: آبی گوارا پدید آی تا از تو بهشت و اهل اطاعتم را خلق کنم و آبی شور و تلخ پدید آی تا از تو جهنم و اهل معصیتم را بیافرینم. آنگاه به هر دو آب دستور داد تا مخلوط شدند و از همین روست که مؤمن کافر بزاید و کافر مؤمن.
مترجم اصول کافی پس از ترجمه این حدیث درباره آن مینویسد:
گویا مراد از آب و خاک، مادهای است که استعداد قبول اشکال مختلف را دارد و نیز این دو ماده در سرشت و خلقت انسان ترکیب شده و مقصود از صفحه زمین، مرکز روئیدن غذای انسان است که نطفه از آن حاصل شود و مقصود از مالش گل امتزاج و اختلاط مواد اولیه ترکیب انسان است به نحوی که مزاج انسان پیدا شود و مستعد حیات گردد و آمیختن آب شور و شیرین به یکدیگر کنایه از امتزاج خیر و شر و عقل و شهوت در سرشت انسان است. از این رو با کمال ارتباط و علاقهای که پدر با پسر دارد گاهی پدر تابع عقل و هدایتها شود و پسر پیرو شهوت و وساوس گردد و یا برعکس
امّا مطالبی را که مترجم اصول کافی در ذیل روایت آورده است استحساناتی است که دلیلی بر آنها وجود ندارد و فاقد اعتبار علمی است. نمیتوان باب کنایه و تمثیل و امثال آن را برای روایاتی که مفاد آن بعید به ذهن میرسد بازکرد و ظاهر الفاظ روایات را به کلی از معنای آن تهی نمود. این گونه رفتارها با روایات، معارف دینی را دگرگون میکند و حقایق رامشتبه میسازد.
ظاهر روایات طینت که به چند نمونه آن اشاره شد موهم جبر است، از این رو پنج پاسخ در حاشیه تفسیر قمی مطرح شده است که آنها را نقل میکنیم:
1 - سید مرتضی گفته است: اینها خبر واحد است و مخالف کتاب و سنت و اجماع میباشد پس باید رد شوند زیرا کتاب و سنت میگوید صدور خوب و بد به اختیار انسان است و طینت نقشی در آنها ندارد.
2 - ابن ادریس گفته است اینها اخبار متشابه است و باید در برابر آنها توقف کرد و آنها را به ائمهعليهمالسلام
واگذارد.
3 - عدّهای از محدثین گفتهاند اینها را حمل بر مجاز و کنایه میکنیم همانگونه که در عرف به کسی که خوبی او به سوی بندگان خدا سرازیر است و اخلاق او نیکوست گفته میشود: طینت این مرد با کار خوب و دوستی و بزرگواری و تقوا عجین شده است.
4 - خداوند از اول، احوال و اعمال خلق را تا ابد میدانست که آنها با اختیار خود چه میکنند از این رو طینت خبیث یا طینت خوب را برای آنها قرار داد و شقاوت و سعادت را قبل از اینکه به دنیا بیایند برای آنها نوشت امّا همانگونه که آگاهی از سیاهی زید و سفیدی بکر علّت سیاهی و سفیدی آنها نمیشود همین طور علم خدا به اینکه زید سعادتمند یا بدبخت است علّت سعادت و بدبختی آنها نمیباشد بلکه سعادت و شقاوت، مستند به خود او میباشد.
5 - سید نعمتاللَّه جزایریرحمه الله گوید: خلق ارواح پیش از عالم ذرّ بوده است. خداوند آتشی برافروخته است و به آن ارواح دستور داده است وارد آن شوند. عدّهای اطاعت کردند و عدّهای سر باز زدند و از اینجا ایمان و کفر با اختیار به وجود آمد. وقتی خداوند خواست بدنهای این ارواح را بیافریند متناسب با آن ارواح این بدنها را آفرید و این جزای آن تکلیفی بود که به آنها کرده بود. بله وقتی این دو نوع طینت با هم ممزوج شدند این امتزاج در قبول اعمال خوب و بد اثر گذارد.
مصحح تفسیر قمی همچنین درباره اخبار طینت آورده است:
خداوند از قبل میدانست که اینها چگونه عمل میکنند از این رو بدنی متناسب با آنها برای آنان آفرید و این در حد الجاء نیست و سبب فعل خوب و بد نمیشود بلکه اعمال آنها تابع اراده آنهاست و این طینتها تنها میتوانند موفقیت انجام عمل را بیشتر کنند.
علامه مجلسی نیز در توجیه تفاوت طینت انسانها مینویسد:
منشأ اختلاف الطینة هو التکلیف الاول فی عالم الارواح عند المیثاق.
پیدایش تفاوت طینتها همان تکلیف اول به هنگام پیمان سپاری در عالم ارواح است.
امّا پاسخهایی که در حاشیه تفسیر قمی نقل شده است همه قابل بررسی و دقت نظرند. پاسخ اول «که سید مرتضی گفته بود اینها خبر واحدند و مخالف کتاب و سنت میباشند» پذیرفته نیست زیرا این روایات کمترین مخالفتی با کتاب و سنت ندارند. قرآن و روایات انسان را دارای اختیار و آزادی میدانند و این روایات هم مخالفتی با اختیار او ندارند زیرا همانگونه که در فصل بازگشت از انتخاب در عالم ذرّ بیان گردید، طینت علّت تامه خوب و بد اعمال انسان نیست و صرفاً یک زمینه است که موفقیت عمل را افزایش میدهد. بنابراین انسان مختار است و خوب و بدش هم به دست او خواهد بود و میتواند برخلاف زمینههای موجود عمل کند. البته این نکته قابل توجه است که این زمینه هم به دست خود او ایجاد شده است.
امّا پاسخ دوم که ابن ادریس گفته بود این اخبار متشابه است و باید در برابر آنها توقف کرد هم پذیرفته نیست زیرا میتوان آنها را توجیه کرد چنان که برخی از این توجیهات را بیان کرده و خواهیم کرد.
امّا پاسخ سوم که از قول محدثین گفته شده بود اخبار طینت را حمل بر مجاز و کنایه میکنیم هم صحیح نیست، زیرا هیچ قرینهای بر مجازی بودن روایات طینت نیست و در نتیجه ظاهر الفاظ روایات حجّت است.
پاسخ چهارم نیز محل اشکال است زیرا در هر صورت اعطای طینت بد قبل از عمل، ستم بر بندگان است و ذات اقدس حق تعالی از چنین ستمی مبراست و بر این اساس نظر مصحح تفسیر قمی هم مورد قبول نخواهد بود.
امّا پاسخ پنجم که طینت انسانها محصول عملکرد و انتخاب آنها در عالم ارواح و یا عالم میثاق است پاسخ صحیحی است و هیچ یک از اشکالهای قبلی بر آن وارد نیست. در این پاسخ، اختیار، آزادی و عمل انسان مورد توجه قرار گرفته و بحث جزای قبل از گناه هم در آن منتفی است. بنابراین، توجیه صحیح و بدون تکلّف و به دور از مجاز و کنایه و امثال آن همان است که بگوییم انتخابها و عملکردهای انسان در عالم ذرّ این زمینههای متفاوت را ایجاد کرده است.
سخن در این بود که روایاتی وارد شده است که موهم جبر و تبعیض هستند و عالم ذرّ کلید حل شبهات حاصل از این گونه روایاتند که چهار دسته از آنها مورد بحث قرار گرفت و اکنون گروه پنجم را مورد بحث قرار میدهیم.
در جلد پنجم بحارالانوار، باب یازدهم روایاتی وارد شده است که اهل برخی از شهرها و دارنده برخی از ویژگیهای جسمانی را مذمت کرده و کاستیهایی را برای آنها ذکر کردهاند که مفاد آنها با عدل الهی منافات دارد و علاّمه مجلسی در توجیه آنها مینویسد:
میتوان این روایات را بنا بر قانون اهل عدل این گونه توجیه کرد که خداوند آنها را خلق کرد و میدانست که آنها به اختیار خود، افراد شروری خواهند شد از این رو آنان را اهل این شهرها قرار داد بدون آنکه این حالات آنها اثری در عملشان داشته باشد، یا اینکه مراد از روایات این باشد که آنها دارای درجات ناقصی از کمال هستند و قابلیت فضائل بلند و کمالات را ندارند بدون آنکه بر انجام زشتیها و گناهان مجبور باشند.
امّا این جوابها خالی از اشکال نیست؛ زیرا اگرچه خداوند میدانسته است که اینها در دنیا عملکرد بدی خواهند داشت امّا آفریدن آنها در شهرهای مذموم و یا با ویژگیهای جسمانی مورد مذمت که نشان از عدم توفیق و سلامت آنها در ابعاد روحی نیز دارد عقاب قبل از گناه است و پاسخ دوم علاّمه مجلسی که آنها قابلیت قبول فضائل و کمالات را نداشتند این نکته را مطرح میکند که چرا قابلیت نداشتند و دوباره به اصل سؤال بازمیگردیم که جواب آن عملکرد آنها در عالم ذرّ است.
زراره گوید: از امام باقرعليهالسلام
شنیدم که میفرماید وقتی نطفه در رحم قرار میگیرد چهل روز در آن استقرار مییابد و چهل روز علقه (خون بسته شده) و چهل روز مضغه (چیزی شبیه گوشت جویده شده) خواهد بود آنگاه خداوند دو ملک خلّاق میفرستد و به آنهاگفته میشود آنگونه که خواست خداوند از پسر یا دختر است بیافرینید و به آنها شکل دهید و اجل و رزق و مرگ و بدبختی و خوشبختی و پیمانی را که خداوند در عالم ذرّ از او گرفت در میان دو چشم او بنویسید.
ظاهر این روایت و روایات مشابه آن حاکمیت جبر بر انسان است زیرا اگر پیش از عمل در صحنه زندگی دنیا سعادت و بدبختی کسی نوشته شده باشد این سعادت و شقاوت به افکار و تصمیمگیریها و عملکرد او در دنیا مربوط نمیشود و در این صورت انسان مجبور خواهد بود در حالی که جبری وجود ندارد و انسانها آزادند و با این آزادی است که پاداش آنها در آخرت معنا پیدا میکند.
در پاسخ به این روایت و امثال آن گفته شده است مراد از سعادت و شقاوت در رحم مادر این است که از همان وقتی که انسانها در شکم مادر خود هستند خدا میداند کدام خوشبخت و کدام بدبخت خواهد بود و روایتی هم به این مضمون وارد شده است امّا راه حل دیگری هم میتواند مطرح باشد و آن زمینه خوشبختی یا بدبختی است که انسان در عالم ذرّ برای خود فراهم آورده است و غالب انسانها از زمینههای فراهم شده قبلی خود فاصلهای نخواهند گرفت از این رو میتوان هرکسی را در رحم خوشبخت یا بدبخت دانست.
آنچه در این شش مورد بیان گردید از باب نمونه بود و عالم ذرّ میتواند پاسخگوی نظیر آنچه مطرح گردید باشد.