سوره مباركه بقره در سخنان رسول اكرم (صلىاللهعليهوآلهوسلم
) و اهل بيت آن حضرت، با اوصافى ستوده شده كه حاكى از جايگاه بلند اين سوره است.
در احاديث نبوى گاهى از اين سوره به سنام قرآن، يعنى قله رفيع قرآن، ياد شده: ان لكل شى ء سنام القرآن سوره البقره
و گاهى با عنوان سيد قرآن
يا عنوان فسطاط قرآن، يعنى خيمه و سراپرده قرآن
از آن تعبير شده است.
همچنين پيامبر اكرم (صلىاللهعليهوآلهوسلم
) فرمودند: سوره هاى طولانى قرآن به جاى تورات به من عطا شده است؛
چنانكه مئين به جاى انجيل و مثانى به جاى زبور به من عطا شده و با دريافت مفصل (كه تقريبا 67 سوره است ) بر ديگران برترى يافتم
و در پاسخ پرسش از برترين سوره قرآن، از سوره بقره نام بردند: سئل النبى (صلىاللهعليهوآلهوسلم
) اى سور القرآن افضل؟ قال: البقره
گرچه برخى سوره هاى ديگر قرآن، مانند حمد، نيز برترين سوره معرفى شده، ولى با افضل بودن سوره بقره نيز منافى ندارد؛ زيرا برترى هر يك، از جهتى است و افضل بودن در اين گونه موارد نسبى است، نه مطلق و نفسى؛ مثلا، برترى سوره حمد از آن روست كه با وجود ايجاز و اختصار مشتمل بر عصاره معارف قرآن است و به همين جهت به ام الكتاب موسوم شده است.
برترى سوره بقره نيز از نظر جامعيت آن است؛ اين سوره گسترده، جامع اصول معارف، اخلاق، حقوق و احكام فقهى فراوانى است و از اين جهت در ميان سوره ها بى همتاست. از اين رو برخى در صدر اسلام مدت هشت سال كوشيدند تا آن را فرا گيرند.
سوره بقره در نگاه پيامبر اكرم (صلىاللهعليهوآلهوسلم
) از چنان عظمتى برخوردار بود كه به جوانترين فرد يك لشكر بر اثر فراگيرى اين سوره، سمت فرماندهى داد: روى ان النبى (صلىاللهعليهوآلهوسلم
) بعث بعثاثم تتبعهم يستقرئهم. فجأ انسان منهم فقال: ماذا معك من القرآن؟ حتى اتى على احدثهم سنا، فقال: ماذا معك من القرآن؟ قال كذا و كذا و سوره البقره. فقال (صلىاللهعليهوآلهوسلم
): اخرجوا و هذا عليكم امير. قالوا: يا رسول الله (صلىاللهعليهوآلهوسلم
) هو احدثنا سنا. قال: معه سوره البقره
سفارش موكد اهل بيت (عليهمالسلام
) درباره تلاوت اين سوره نيز، حاكى از عظمت آن در نگاه آن برگزيدگان است.
اين سوره مشتمل بر آياتى برجسته و نورانى مانند آيه الكرسى است كه از آن به ذروه قرآن يعنى قله رفيع قرآن و يا گنج عرشى ياد شده است: ان لكل شى ء ذروه القرآن آيه الكرسى
، اعطيت آيه الكرسى من كنز تحت العرش ولم يوتها نبى كان قبلى.
تعبير گنج عرشى درباره آيات پايانى اين سوره نيز آمده است: اعطيت لك و لامك كنزا من كنوز عرشى فاتحه الكتاب و خاتمه سوره البقره
نامها و اوصاف سوره
سوره بقره به نامها و صفاتى موسوم شده است، مانند:
1- بقره: شهرت سوره به اين نام بر اثر اشتمال آن بر داستان گاو بنى اسرائيل است كه در آيات 67 تا 73 اين سوره آمده و اين نام مشهور، علم بالغبه است و كاربرد آن در احاديث معصومين (عليهمالسلام
) از باب همراهى با مصطلح توده مردم است، نه از باب تسميه، زيرا اولا، نام گذارى سوره ها توقيفى نيست و هيچ دليلى نيز در دست نيست كه اين سوره را معصومين (عليهمالسلام
) به نام بقره ناميده باشند و ثانيا، بعيد است چنين سوره اى كه معارفى والا و حكمى عميق و احكامى فراوان در بر دارد به نام حيوانى ناميده شود و يا سوره انعام كه مشتمل بر چهل احتجاج توحيدى است به نام چهارپايان موسوم شده باشد و يا سوره نمل كه معارف عميق و قصص بسيارى از پيامبران (عليهمالسلام
) را در بر دارد به نام مورچه و همچنين سوره مباركه مائده كه بر اثر اشتمال آن بر آيه ولايت شايسته نام سوره ولايت است به سبب تبيين سفره بنى اسرائيل به مائده موسوم شده باشد.
برخى مفسران شيعه و اهل سنت نيز به همين دليل، از عنوان سوره البقره احتراز جسته، به جاى آن، عنوان السوره التى يذكر فيها البقره را برگزيده اند.
در برخى روايات نيز از اين سوره به عنوان السوره التى... ياد شده و از گفتن سوره البقره نهى شده است.
جناب آلوسى مى گويد:
ممكن است گفتن سوره البقره در صدر اسلام بر اثر استهزاى كافران، مكروه بوده است و بعد از ساطع شدن نور اسلام، نهى مزبور برطرف شده و بدون انكار، شيوع يافته و حديث هم در جواز آن وارد شده است.
2 و 3 - ذروه و سنام قرآن:
ذروه و سنام به معناى نقطه برجسته، ممتاز و نمايان يك شى ء است. پيامبر اكرم (صلىاللهعليهوآلهوسلم
) از اين سوره با اين دو نام ياد كرده اند: البقره سنام القرآن و ذروته.
4- فسطاط قرآن:
وصف سوره بقره با عنوان خيمه قرآن بر اثر اشتمال آن بر اصول اعتقادى و فروع عملى فراوان است. پيامبر اكرم (صلىاللهعليهوآلهوسلم
) اين سوره با اين وصف ستوده است: السوره التى يذكر فيها البقره، فسطاط القرآن.
5- سيد قرآن:
چون توحيد داراى بلندترين جايگاه در معارف الهى است، اين سوره بر اثر اشتمال بر آيات برجسته توحيدى، مانند آيه الكرسى، بدين صفت موصوف شده است. از سوى ديگر چون سيد هر مجتمعى مئونه و هزينه آنان را تحمل مى كند و معونه و كمك به آنان را به همراه
دارد و از جهت ديگر، سيد هر گروهى خادم آنهاست
و اين سوره طولانى هزينه نيل به معانى بسيارى از سوره ها را تحمل كرده، در ادراك ره آورد آنها خدمت به سزايى دارد، مى تواند سيد آنها باشد.
6- زهرأ: در برخى روايات سوره بقره و آل عمران با نام الزهروان، يعنى دو سوره درخشان و تابناك ياد شده است.
تعداد آيات
سوره بقره كه از سور طوال قرآن و طولانى ترين آنهاست، بر اساس عدد اهل كوفه 286 آيه دارد.
ويژگى عدد اهل كوفه آن است كه از اميرالمومنين على (ع ) گرفته شه و از اين رو معتبرترين اعداد است و مصحفهاى رايج نيز بر اساس آن تنظيم شده است.
اقوال ديگر، درباره شمار آيات اين سوره، 284، 285، 287 آيه است.
غرر آيات
آيات برجسته و ممتاز سوره بقره، آيه الكرسى و سه آيه پايانى اين سوره و همچنين آيات ناظر به مقام منيع خلافت الهى و تعليم اسمأ و حقايق اشيا به انسان كامل است. تنها سوره اى كه از خلافت انسان كامل تعليم اسمأ در آن بحث شده همين سوره است.
اوصاف ويژه آيه الكرسى در روايات معصومين (عليهمالسلام
) نشانه جايگاه ممتاز آن در سوره بقره است و برجستگى آيه الكرسى بر اثر محتواى توحيدى ويژه آن است. برخى از اوصاف مزبور بدين قرار است:
1- ذروه قرآن: امام صادق (عليهالسلام
) فرمودند: هر چيزى را قله اى است و قله قرآن آيه الكرسى است: ان لكل شى ء ذروه و ذروه القرآن آيه الكرسى.
2- سيد سوره بقره: پيامبر اكرم (صلىاللهعليهوآلهوسلم
) به اميرالمومنين (عليهالسلام
) فرمودند:...سيد سخنها قرآن و سيد قرآن سوره بقره و سيد سوره بقره، آيه الكرسى است.
3- گنج عرشى: رسول اكرم (صلىاللهعليهوآلهوسلم
) فرمودند: آيه الكرسى از گنجى در زير عرش به من عطا شده است: اعطيت آيه الكرسى من كنز تحت العرش.
4- برترين آيه سوره بقره: پيامبر اكرم (صلىاللهعليهوآلهوسلم
) در پاسخ پرسش از برترين آيات سوره بقره فرمودند: آيه الكرسى: سئل النبى (صلىاللهعليهوآلهوسلم
)...اى آى البقره افضل؟ قال (صلىاللهعليهوآلهوسلم
) آيه الكرسى.
در وصاياى ابوذر نيز آمده است كه از پيامبر اكرم (صلىاللهعليهوآلهوسلم
) پرسيدند: برترين آيه اى كه بر تو نازل شده چيست؟ فرمودند: آيه الكرسى: فى وصيه ابى ذر انه سئل النبى (صلىاللهعليهوآلهوسلم
): اى آيه انزلها الله عليك اعظم؟ قال: آيه الكرسى
درباره آيات پايانى سوره بقره نيز به گنج عرشى تعبير شده است:
اعطيت لك ولامتك كنزا من كنوز عرشى: فاتحه الكتاب و خاتمه سوره البقره.
خطوط كلى معارف سوره
1- نبوت عامه، تحريف كتب آسمانى پيشين، تحدى، اعجاز و عظمت قرآن كريم.
2- تاريخ پيامبران بزرگ الهى، مانند حضرت ابراهيم و حضرت موسى (عليهما السلام ).
3- خلافت الهى انسان و خضوع فرشتگان در برابر انسان كامل.
4- اوصاف پرهيزكاران، منافقان و كافران به ويژه يهود و كارشكنى هاى آنان در برابر اسلام.
5- ارزش و جايگاه شهيد و شهادت.
6- احكام عبادى؛ مانند نماز (و تحويل قبله )، روزه (و ماه مبارك رمضان ).
7- احكام خانواده؛ مانند رضاع، طلاق، وصيت و ارث.
8- احكام اقتصادى، مانند انقاق، تجارت، دين، ربا و تنظيم اسناد مالى.
9- احكام اجتماعى؛ مانند جهاد و دفاع، نفى اكراه در دين و...
10- احكام كيفرى؛ مانند قصاص.
11- احكام خوراكيها؛ مانند تحريم گوشتهاى حرام و شراب.
قرطبى از ابن العربى نقل مى كند:
از بعضى مشايخ خود شنيدم كه مى گفت: در سوره بقره هزار امر، هزار نهى، هزار حكم و هزار خبر وجود دارد.
هدف سوره
گرچه آيات اين سوره به تدريج نازل شده و مشتمل بر موضوعات گوناگون است، ولى از آنجا كه هر سوره به منزله فصلى از فصول قرآن كريم و در نتيجه داراى هدف و پيام واحد است، اين سوره نيز داراى غرض واحد و جامعى خواهد بود.
هدف واحدى كه مى توان از مباحث متنوع اين سوره انتزاع كرد اين است كه مقتضاى بندگى خداى سبحان، ايمان به همه پيامبران و همه كتابهاى آسمانى است و بر اين اساس، كافران و منافقان را بر اثر نداشتن ايمان مذمت مى كند و اهل كتاب را به خاطر بدعتهايشان، از جمله تفرقه در دين خدا و فرق گذاشتن بين پيامبران، ملامت مى كند و احكامى را كه ايمان به آنها مقتضاى اسلام بيان مى كند.
انسجام و هماهنگى صدر و ذيل سوره بقره شاهد اين مدعاست، در اولين آيات آن سخن از ايمان پرهيزكاران به غيب و كتابهاى آسمانى و كفر و انكار كافران و منافقان نسبت به اين حقايق است و در پايان سوره نيز سخن از ايمان رسول و مومنان به وحى، فرشتگان و رسولان الهى و عدم تفريق بين مرسلين است.
فضيلت فراگيرى و تلاوت
در فضيلت فراگيرى و تلاوت اين سوره احاديثى در جوامع روايى آمده است كه به برخى از آنها اشاره مى شود:
1- پيامبر اكرم (صلىاللهعليهوآلهوسلم
) به ابى بن كعب فرمودند: پاداش قرائت سوره بقره درود و رحمت الهى و اجراى همسان اجرا يك سال مرزبانى در راه خداست.
اى ابى!مسلمانان را به فراگيرى اين سوره فراخوان كه در فراگيريش بركت و در رها ساختن آن حسرت است. من قراها فصلوات الله عليه و رحمه و اعطى من الاجر كالمرابط فى سبيل الله سنه... يا ابى مر المسلمين ان يتعلموا سوره البقره، فان تعلمها بركه و تركها حسره.
2- امام صادق (عليهالسلام
) فرمودند: سوره بقره و آل عمران در روز قيامت مانند دو قطعه ابر بر سر قارى خود سايه مى افكند: من قرا البقره و آل عمران جأ تا يوم القيامه تظلانه على راسه مثل الغامتين...
3- پيامبر اكرم (صلىاللهعليهوآلهوسلم
) فرمودند: هر كس يك روز، سوره بقره را در خانه خود قرائت كند، سه روز آن خانه از گزند اهريمن مصون است و همچنين اگر يك شب آن را در خانه خود تلاوت كند، سه شب آن خانه از آسيب شيطان محفوظ است و شيطان به آن جا در نمى آيد: من قراها فى بيته نهارا لم يدخل بيته شيطان ثلاثه ايام و من قراها فى بيته ليلا لم يدخله شيطن ثلاث ليال
4- در برخى روايات آمده است: تهى ترين خانه ها از خير، خانه اى است كه در آن سوره بقره تلاوت نشود: ان اصفر البيوت من الخير بيت لا يقرا فيه سوره البقره
5- در برخى روايات به تلاوت آيات خاصى از اين سوره، مانند: چهار آيه اول، آيه الكرسى و سه آيه پايانى آن ترغيب شده است.
6- اميرالمومنين (عليهالسلام
) در خصوص آيه الكرسى و مداومت بر قرائت آن مى فرمايد: از هنگامى كه آن را از پيامبر اكرم (صلىاللهعليهوآلهوسلم
) شنيدم، هيچ شبى تلاوت آن را ترك نكردم: فما بت ليله قط منذ سمعتها من رسول الله (صلىاللهعليهوآلهوسلم
) حتى اقرئها.
جمعى از شاگردان مكتب رسالت و امامت نيز پس از شنيدن اين خبر بر تلاوت آن مداومت كردند.
برخى از شاعران مسلمانان نيز پس از فراگيرى سوره بقره، شعر را ترك كردند مانند: لبيد بن ربيعه كه از شاعران نامدار جاهليت بود و اسلام را به خوبى پذيرفت و شعر را به كنارى نهاد. عمر در زمان خلافت خود از او شعر خواست و او سوره بقره را خواند. عمر به او گفت: من از تو شعر خواستم، لبيد گفت: بعد از آن كه خداوند سوره بقره و آل عمران را به من آموخت، هيچ شعر نمى گويم: ما كنت لاقول بيتا من الشعر بعد اذ علمنى الله البقره و آل عمران.
تذكر1- در جوامع روايى، احاديث فراوانى درباره تاثير تلاوت سوره بقره و نيز خصوص آيه الكرسى در درمان بيماريهاى جسمى، فقرزدايى و تامين نيازهاى دنيوى نقل شده است.
تبيين اين گونه فوايد و آثار در روايات معصومين (عليهالسلام
) براى مومنان متوسط است و اين گونه احاديث هرگز در صدد حصر رسالت اصلى و اساسى قرآن نيست؛ زيرا رسالت اصيل قرآن كريم خارج ساختن انسانها از تيرگيهاى اعتقادى، اخلاقى و عملى به نور هدايت و درمان دردهاى فكرى و اخلاقى جوامع بشرى و آراستن آنان به انديشه و رفتارى الهى است:...(
كتاب انزلناه اليك لتخرج الناس من الظلمات الى النور
)
،(
يا ايها الناس قد جأتكم موعظه من ربكم و شفاء لما فى الصدور.
)
از اين رو امام صادق (عليهالسلام
) پس از برشمردن برخى از آثار مزبور درباره آيه الكرسى، مى فرمايد: و من از آن براى صعود به سوى خدا و دست يافتن بر درجات برتر استعانت مى جويم: من قراه مره صرف الله عنه الف مكروه من مكاره الدنيا و الف مكروه من مكاره الاخره، ايسر مكروه من مكاره الدنيا و الف مكروه من مكاره من مكاره الاخر؛ ايسر مكروه الدنيا الفقر و ايسر مكروه الاخر عذاب القبر و انى لاستعين بها على صعود الدرجه،
زيرا معارف آيه الكرسى، مصداق بارز علم الهى است كه آموختن آن و آميختن دانش حصولى آن به ايمان و عمل صالح و تحصيل زمينه علم شهودى آن، گذشته از ارتفاع درجات:(
يرفع الله الذين آمنوا منكم والذين اوتوا العلم درجات...
)
، پايه صعود به سوى خداوند را فراهم مى كند، چون مضمون آن، كلم طيب است و هر كلم طيب به سوى خداوند صعود مى كند:اليه يصعد الكلم الطيب والعمل الصالح يرفعه...
)
از اين رو معانى آن به سوى خدا صاعد است و چون اين كلم طيب از روح متكلمان آن، يعنى معتقدان، متخلقان و عاملان به آنها جدا نيست، قهرا مايه صاعد شدن متكلمان آن، يعنى معتقدان مزبور است و كاملترين انسانهاى صاعد اهل بيت عصمت و طهارت (عليهالسلام
) هستند.
2- آنچه درباره فضيلت قرائت سوره ها و آيات وارد شده بايد با پيام قرآن از يك سو و با راهنمايى سنت اهل بيت (عليهالسلام
) از سور ديگر مطابق باشد. آنچه از قرآن استنباط مى شود اين است كه استعاذه به خداوند از شيطان، ادب تلاوت است و كسى كه به گناه آلوده است به شيطان گرايش دارد، نه اين كه از او گريزان باشد و قرآن كريم در آيات فراوانى، كيفر تلخ تبهكارى را گوشزد مى كند. بنابراين، نمى توان گفت اگر تبهكار قرآن را (كه گناه را تقبيح و گناهكار را توبيخ مى كند) تلاوت كند، ثواب مى برد.
مستفاد از سنت معصومين (عليهالسلام
) نيز اين است كه: رب تال القرآن والقرآن يلعنه،
ليس القرآن بالتلاوه و لا العلم بالعروايه ولكن القرآن بالهدايه والعلم بالدرايه،
اقرأ القرآن ما نهاك فان لم ينهك فلست تقراه.
از اين جا روشن مى شود كه در احاديث وارد در فضيلت قرائت قرآن، صرف تلاوت مطلوب نيست، بلكه حق تلاوت آن است كه در آيه 121 سوره بقره به آن اشاره شده است: الذين اتيناهم الكتاب يتلونه حق تلاوته اولئك يومنون به و من يكفر به فاولئك هم الخاسرون، زيرا همه كتابهاى آسمانى و تلاوت هر يك از آنها در اين اصل جامع يكسان است.
بنابراين، تلاوت قرآن بدون ايمان و عمل صالح، سودى ندارد؛ گرچه عدالت قارى شرط صحت قرائت نيست، بلكه شرط كمال آن است، ليكن براى كسى كه در صراط بهره ورى از اين مائده الهى باشد. البته درجات تلاوت ممدوح به تفاوت درجات ايمان و مراتب عمل قارى صالح وابسته است كه نمونه اى از حق تلاوت در آيات 107 تا 109 سوره اسرأ و آيه 58 سوره مريم و آيه 16 سوره حديد و... آمده است.
فضاى نزول
آشنايى با فضاى نزول هر يك از سوره هاى قرآن كريم، راهگشاى تفسير آيات، تشخيص هدف سوره و تبيين پيوند آيات آن سوره با يكديگر است؛ چنانكه آشنايى با شان نزول معتبر، در كيفيت تطبيق مفهوم جامع بر مصداقها و اندراج جزئى تحت كلى فراگير موثر است. همان گونه كه بررسى دقيق مفاهيم آيات سوره، راهنماى مناسبى براى حدس به فضاى نزول خواهد بود. بنابراين، هم آگاهى به فضاى نزول از بيرون، شاهد خوبى براى استنباط دقيق مضامين سوره است، و هم اجتهاد كامل از درون، زمينه مساعدى براى حدس فضاى نزول.
غرض آن كه، آشنايى با فضاى نزول سوره و همچنين شان نزول آيات، مفسر را در گزينش مناسبترين احتمالها در تفسير هر آيه و نيز تبيين صحيح مطالب جامع و كلى سوره يارى مى كند.
از اين رو پيش از تفسير سوره بقره، بايد از راه جمع بندى شان نزولهاى معتبر آيات و بررسى مسائل مهم فرهنگى، اعتقادى و تاريخى مقطع نزول سوره، با فضاى نزول سوره آشنا شويم.
نزول بسيارى از سوره ها مانند سوره بقره، با رخدادهاى دوران رسالت پيامبر اكرم (صلىاللهعليهوآلهوسلم
) ارتباط دارد. ترسيم مجموعه شرايط، مناسبتها، حوادث و ويژگيهاى مقطع نزول سوره، همان ترسيم فضاى نزول است.
زمان و مكان نزول
سوره مباركه بقره طولانى ترين سوره قرآن و اولين سوره مدنى است كه پس از هجرت پيامبر اكرم (صلىاللهعليهوآلهوسلم
) به مدينه، نزول آن آغاز شد.
گرچه زمان شروع نزول سوره به درستى روشن نيست و برخى گفته اند: پس از شش ماه از هجرى نبوى (صلىاللهعليهوآلهوسلم
) نزول آن آغاز شده،
ولى بعيد به نظر مى رسد كه در ماههاى آغازين هجرت و در جريان وقايعى مانند ساختن مسجد و برطرف كردن اختلافهاى قومى، آياتى از اين سوره نازل نشده باشد.
درباره پايان نزول سوره نيز به نظر مى رسد كه نزول بخش عمده آيات آن در ماه رمضان سال دوم هجرى هم زمان با جنگ بدر پايان يافته باشد. بنابراين، مقطع زمانى نزول سوره بقره يا هجده ماه آغاز هجرت است (از ربيع الاول سال ماه رمضان سال دوم ) و يا دوازده ماه (از ماه رمضان سال اول تا ماه رمضان سال دوم ). شواهد اين مدعا بدين قرار است:
1- سوره مباركه انفال كه دومين سوره مدنى است،
كمى پس از جنگ بدر
نازل شده و سياق آيات آن گواه خوبى بر مدنى بودن و نزول آن پس از جنگ بدر است؛ زيرا برخى از اخبار جنگ مزبور را بازگو و مسايل مربوط به جهاد، غنايم جنگى و انفال را بيان مى كند.
استاد علامه طباطبايى (قدس سره ) مى گويد:
ارتباط اين آيات در سوره انفال و تصريح به جريان جنگ بدر نشان مى دهد كه همه آيات اين سوره درباره جنگ بدر بوده و كمى پس از جنگ نازل شده است، تا آن جا كه ابن عباس آن را سوره بدر ناميده است.
نزول سوره انفال كه دومين سوره مدنى است، نشانه پايان يافتن بخش عمده آيات سوره بقره است؛ زيرا هر يك از سوره هاى قرآن به منزله فصى از اين كتاب الهى است كه با آيه كريمه بسم الله الرحمن الرحيم مرزبندى شده است و نزول بسم الله... به طور قطعى نشانه آغاز سوره و فصل جديدى از قرآن بود:...و انما كان يعرف انقضأالسوره بنزول بسم الله الرحمن الرحيم ابتدأ للاخرى
. بنابراين، نزول آيه كريمه بسم الله... در دوران نزول وحى نشانه پايان پذيرفتن همه يا بخش عمده آيات سوره پيشين بوده است، به طورى كه اگر آيه اى نيز بعد به آن ملحق گردد، نظير آيه(
اتقوا يوما ترجعون فيه الى الله ثم توفى كل نفس ما كسبت و هم لا يظلمون
)
كه به دستور رسول اكرم (صلىاللهعليهوآلهوسلم
) به سوره بقره ملحق شد، منافاتى با انقضاى سوره نداشته باشد.
بنابراين، بخش عمده آيات سوره بقره در مقطع زمانى آغاز هجرت تا ابتداى جنگ بدر، طى دوازده يا هجده ماه و بخش كمى از آن پس از جنگ بدر نازل شده است، مانند،
الف: آيات 196 تا 203 كه در حجه الوداع نازل شده و حج تمتع را تشريع مى كند.
ب: آيات 275 تا 280 كه بر حرمت ربا تاكيد دارد و چهره واقعى رباخواران را ترسيم مى كند و پس از سوره آل عمران نازل شده است.
ج: آيه 281 كه آخرين آيه نازل شده بر پيامبر اكرم (صلىاللهعليهوآلهوسلم
) است
.
2- بررسى اثباتى محتوا و معارف سوره بقره نيز نشانه نزول آن در مقطع زمانى مزبور است؛ زيرا حوادث و مناسبتهاى سالهاى اول و دوم هجرت، مانند تحويل قبله و احتجاجهاى متقابل در تغيير آن در اين سوره منعكس است.
3- بررسى سلبى مضامين سوره نيز، نشانه نزول آن در اوايل هجرت است؛ زيرا هيچ تعرضى به رخدادهاى اواسط و اواخر هجرت، مانند مباهله، صلح با صناديد قريش و سران طغيان، فتح نهايى و پيروزى فراگير اسلام و حج الوداع در آن يافت نمى شود.
تفاوت فضاى نزول سور مكى و مدنى
قرآن كريم 114 سوره دارد كه 85 سوره آن پيش از هجرت در دوران سيزده ساله اقامت رسول اكرم (صلىاللهعليهوآلهوسلم
) در مكه و 29 سوره آن پس از هجرت، در دوران ده ساله اقامت آن حضرت در مدينه نازل شده است.
سوره هاى مكى فضاى نزول ويژه اى دارد كه با فضاى نزول سوره مدنى متفاوت است و چون فضاى نزول هر سوره با محتواى آن سوره تاثير متقابل دارد، يكى از معيارهاى تشخيص مكى يا مدنى بودن هر سوره نيز بررسى محتواى آن سوره است. اكنون به بررسى تفاوتهاى اين دو فضا مى پردازيم.
1- فضاى نزول سور مكى: اسلام به صورت پديده اى فرهنگى ابتدا در مكه ظهور كرد و چون با استقبال توده مردم مواجه نشد و زمام امور نيز به دست سران شرك و معاندان اسلام بود، شمار مسلمانان بسيار كم بود و همين گروه اندك با تحمل شكنجه هاى توانفرسا و نثار جان و مال، از آيين نوپاى توحيد دفاع و پاسدارى مى كردند. در دوران پيش از هجرت هيچ نام و نشانى از دولت و حكومت اسلامى نبود و صناديد قريش اسلام را در مرزهاى مكه و در احوال شخصى و خانوادگر محصور كرده بودند و از نشر آن نه تنها براى خارج از مرز مكه يا مسافران برون مرزى كه وارد محدوده حرم مى شدند، جلوگيرى مى كردند، بلكه از پذيرش بوميهاى داخلى نيز مانع مى شدند.
در اين مقطع بر اثر دعوت به توحيد و نفى بت پرستى تنها در فضاى مكه، ناآرامى قومى حاكم بود و چون پيام اسلام از مرز مكه يا حجاز فراتر نرفته بود بحران بين المللى وجود نداشت.
پديده نفاق در مكه مستور بود و بستر و زمينه چندانى براى ظهور و شيوع نداشت؛ زيرا مسلمانان در اقليت و فاقد قدرت سياسى نظامى يا توانمندى اقتصادى بودند و همه امور قانونى، اجرايى و قضايى به دست دشمنان اسلام بود و از اين رو سخنى از جهاد با كافران نيز نبود.
در دوران مكه شرايط مساعد براى تشريع احكام دين به طور گسترده فراهم نبود و مناظره با اقليتهاى دينى (يهود و نصارا) نيز جايگاهى نداشت، چنانكه مجال واسعى براى تهذيب و توفيق در تزكيه نفوس و تربيت ارواح نبود؛ زيرا همه كارهاى كارهاى سران ستم بر محور قانون(
وقد افلح اليوم من استعلى
)
، الحق بمن غلب و انصر اخاك ظالما او مظلوما دور مى زد.
2- فضاى نزول سور مدنى: در دوران ده ساله مدينه فضاى ديگرى حاكم بود؛ زيرا اولا، استقبال بى نظير مردم از دين زمينه گسترش سريع اسلام را فراهم ساخته بود. ثانيا، دولت و حكومت اسلامى استقرار يافته بود. ثالثا، پيام دعوت توحيد نه تنها مكه، بلكه حجاز را در نورديده، به ساير ملتها و اقليتهاى دينى رسيده بود و بر اثر آن، ناآرامى و بحران بين المللى ايجاد شده بود، به گونه اى كه هم يهوديان و مسيحيان و هم سران امپراتوريهاى ايران و روم از پيشرفت و نفوذ اسلام احساس خطر مى كردند.
رابعا، بستر مناسبى براى تشريع صدها حكم از احكام عملى دين فراهم آمده بود. خامسا، بر اثر اقتدار روزافزون حكومت اسلامى از يك سو و انزواى دشمنان از سوى ديگر، شرايط مناسبى براى ظهور و شيوع پديده نفاق فراهم شده بود. سادسا، قدرت اسلام روز به روز افزونتر مى شد و كافران و منافقان و اهل كتاب در تنگنا و فشار بودند و موفقيتها و پيروزيهاى پى در پى مسلمانان، منافقان را از شكست نهضت نوپاى اسلامى نااميد كرده بود و اهل نفاق با كافران و يهوديان معاند روابط پنهانى داشتند. سابعا، يهوديان معاند نيز چنان از گسترش اسلام در نگرانى و وحشت بودند كه لحظه اى از كارشكنى و اغوا و فريب مسلمانان نمى آسودند. ثامنا، جهاد با معاندان كارشكن براى اولين بار مطرح مى شد و هر روز زمينه مناسبترى براى دفاع از اسلام و دفع دشمنان آن فراهم مى گشت. تاسعا، بين پيامبر اكرم (صلىاللهعليهوآلهوسلم
) و علماى يهود و نصارا مناظره و حتى تحدى و دعوت به مباهله انجام مى گرفت.
گسترش آوازه اسلام به حدى بود كه پيروان آيينهاى ديگر را وا مى داشت تا درباره اسلام تحقيق كنند و از اين رو هيئتهايى از دور و نزديك به مدينه مى آمد و با پيامبر اكرم (صلىاللهعليهوآلهوسلم
) براى بحث آزاد و احتجاج معقول ملاقات مى كرد، چنانكه مسيحيان نجران با اعزام وفد نجران در صدد تحقيق از دين جديد برآمدند و عاشرا، و در اواخر دوران استقرار حكومت اسلامى در مدينه بود كه نامه ها و پيكها از سوى رسول خدا (صلىاللهعليهوآلهوسلم
) براى رهبران مذهبى و نيز سران غير مذهبى بلاد ديگر مانند ايران و روم فرستاده مى شد.
گرچه در مكه نيز حادثه هجرت مسلمانان به حبشه رخ داد و سران شكر نيز مسلمانان را تا حبشه دنبال كردند تا آنان را دستگير كنند و آنان پيام اسلام را به نجاشى و به برخى از مردم حبشه رساندند و نجات يافتند، ليكن آنان پيك رسمى (مانند گروههايى كه در اواخر دوران مدينه به اكناف عالم اعزام مى شدند) به حساب نمى آمدند؛ زيرا آواى پيام مكه با استنصار همراه بود، ليكن ندا و هشدار پيام مدينه با تهديد به انتصار و انتقام مقرون بود. البته روح همه تهديدهاى الهى تحبيب است؛ چنانكه در توجيه جهاد روشن مى شود.
غرض آن كه، مدينه بستر مناسبى براى توانمند شدن دولت اسلامى و رشد فكرى و معنوى مسلمانان بود؛ آنان نمازهاى يوميه و نماز جمعه را به امامت شخص رسول اكرم (صلىاللهعليهوآلهوسلم
) بر پا مى داشتند و از خطابه ها و مواعظ آن حضرت بهره مند مى شدند.
حاصل اين كه، تشكيل دولت، صدور پيام دعوت اسلامى، درگيريهاى سياسى، مبارزات فرهنگى و اعتقادى، جنگهاى ابتدايى و دفاعى گوناگون، رشد و گسترش و مشهور شدن پديده نفاق، كارشكنى هاى يهود در برابر دعوت اسلامى و تشريع صدها حكم از احكام فقهى دين، همه در مدينه مطرح بود و در چنين فضايى، بخش وسيعى از سوره هاى قرآن كريم نازل شد.
بنابراين، سر تفاوت اساسى مضامين سور مكى و مدنى قرآن كريم، اختلاف فضاى نزول آن است، بر اين اساس، مخاطبان سوره هاى مكى نوعا مشركان هستند و محور اساسى محتواى اين سوره ها تبيين اصول سه گانه دين و دعوت به پذيرش آنها و نفى شرك و ابطال عبادت بتهاست، ولى مخاطبان سوره هاى مدنى نوعا مومنان يا اهل كتاب يا منافقانند. از اين رو سخن از جهاد، مناظره با يهود و نصارا و كارشكنى علنى منافقان، تنها در سوره هاى مدنى مطرح است و سوره هاى مزبور گذشته از اشتمال بر اصول اعتقادى، فروع فقهى و قوانين قضايى و حكومتى را در بر دارد.
فضاى نزولسوره بقره
پس از بررسى اجمالى فضاى عمومى نزول سوره هاى مدنى، اكنون بايد با فضاى نزول ويژه سوره بقره كه اولين سوره مدنى است، آشنا شويم. براى آشنايى با چنين فضايى بايد موقعيت اجتماعى و فرهنگى شهر مدينه در دوران پس از هجرت و همچنين شرايط سياسى و نظامى حاكم بر آن بررسى شود.
دورنمايى از موقعيت فرهنگى و اجتماعى مدينه
دهكده سر سبز يثرب كه در امتداد دره طولانى وادى القرى راه بازرگانى يمن به شام، قرار داشت و پس از هجرت پيامبر اكرم (صلىاللهعليهوآلهوسلم
) به آن جا، به مدينه موسوم شد، محل سكونت دو طايفه معروف اوس و خزرج بود. اينان كه از مهاجران عرب يمن (قحطانى ) بودند، از اوايل قرن چهارم ميلادى در اين منطقه مى زيستند و پس از هجرت نبوى به اسلام گرويده، آداب جاهلى يا آيين غير اسلامى را رها كردند و پس از جنگهاى خونين يكصد و بيست ساله داخلى، دست برادرى به يكديگر دادند.
در كنار اوس و خزرج، سه طايفه بزرگ و سرشناس يهود به نامهاى بنى قريظه، بنى النضير و بنى قينقاع كه از مهاجران شبه جزيره بودند، به سر مى بردند. آنان نسبت به ديگران از جايگاه ممتازى برخوردار بودند، زيرا اين طوايف سه گانه در ميان اوسيان و خزرجيان كه از اميين عرب بودند، به عنوان اهل كتاب شناخته مى شدند و مشركان عرب با اين كه گرايشى به پذيرش دينشان نداشتند، آنان را بر اثر داشتن كتاب آسمانى، از خود داناتر مى دانستند و اساسا يكى از زمينه هاى گرايش اوسيان و خزرجيان به اسلام، بشارت بعثت پيامبر اسلام بود كه از آنان شنيده بودند. از اين رو براى رهايى از حقارت فرهنگى و رسيدن به ثقافت دينى و جبرن جهالتهاى گذشته، به آينده اميدوار كننده اى رو آوردند.
موقعيت اجتماعى و فرهنگى مدينه پس از هجرت
پس از هجرت رسول اكرم (صلىاللهعليهوآلهوسلم
) و استقرار حكومت اسلامى، ساكنان مدينه چندگروه بودند:
1- مسلمانان انصار: در سال يازدهم بعثت شش نفر از قبيله خزرج در موسم حج در مكه با رسول اكرم (صلىاللهعليهوآلهوسلم
) ملاقات كرده، به اسلام گرويدند و اينان اولين گروهى بودند كه از خارج مكه به جمع مسلمانان پيوستند.
بر اثر كوششهاى فرهنگى گروه مزبور، در سال دوازدهم بعثت، دوازده نفر از مردم مدينه، در عقبه
نخستين پيمان اسلامى را با پيامبر اكرم (صلىاللهعليهوآلهوسلم
) بستند كه به پيمان عقبه معروف شد. با درخواست اين گروه، اولين مبلغ اعزامى از سوى رسول اكرم (صلىاللهعليهوآلهوسلم
) به نام مصعب بن عمير راهى مدينه شد
و سپس در ماه ذى الحجه سال سيزدهم بعثت
در محل عقبه پيمان ديگرى بين پيامبر (صلىاللهعليهوآلهوسلم
) و بيش از هفتاد تن از مردم مدينه منعقد شد- به پيمان دوم عقبه موسوم گشت. گروه مزبور پيش از اين، با تبليغ مصعب بن عمير اسلام آورده بودند.
پس از ورود پيامبر اكرم (صلىاللهعليهوآلهوسلم
) به مدينه بيشتر اوسيان و خزرجيان مسلمان شدند و اينان بر اثر نصرت دين خدا و يارى پيامبر (صلىاللهعليهوآلهوسلم
) و پذيرش و پناه دادن مهاجران مكى در تاريخ اسلام به نام انصار شناخته شدند. از عوامل گرايش سريع آنان به اسلام، مى توان به دريافت بشارت بعثت پيامبر جديد از يهوديان و نيز به ستوه آمدن از درگيريهاى صد و بيست ساله داخلى اشاره كرد. از اين رو آنان با اين كه از مركز انتشار اسلام (مكه ) دور بودند زودتر از مكيان به اسلام پيوستند و چند ملاقات كوتاه آنان با رسول اكرم (صلىاللهعليهوآلهوسلم
) از تبليغات سيزده ساله آن حضرت در مكه نسبت به مكيها موثرتر افتاد؛ زيرا حجاب معاصرت، قوميت، رقابت قبيله اى و منافسه هاى جاهلى شهروندان يك شهر يا روستائيان يك دهكده همواره به جاى رايزنى، راهزنى مى كند.
همه تيره هاى اوس و خزرج در سال اول هجرت مسلمان شدند به جز چند تيره معدود كه پس از جنگ بدر اسلام آوردند.
اوس و خزرج، پس از اسلام، دشمنيهاى ديرين صد و بيست ساله داخلى را رها كرده، با اعتصام به حبل متين الهى از عدوات به مودت هجرت كردند و برادرانى ايمانى يكديگر شدند.
2- مسلمانان مهاجر: اينان كه از اولين و خالصترين مسلمانان صدر اول اسلام بودند، بر اثر فشارهاى توان فرساى صناديد قريش و سران شرك، خانه ها و اموال خود را رها كرده، از مكه به پايگاه اسلام، مدينه، آمدند و بخشى از ساكنان اين شهر را تشكيل دادند و در آغاز هجرت به مدينه بر اثر سكونت در ايوان كوچكى در ورودى مسجد پيامبر (صلىاللهعليهوآلهوسلم
) به اصحاب صفه معروف شدند.
3- يهوديان: اينان در داخل و خارج شهر مدينه زندگى مى كردند و افزون بر يهوديان دو قبيله اوس و خزرج، سه قبيله معروف بنى قريظه، بنى النضير و بنى قينقاع را تشكيل مى دادند. آنان از ثروت و امكانات فراوانى فراوانى برخوردار بودند و در اقتصاد و تجارت مدينه نقش عمده و محورى داشتند.
يهوديان نزد مردم امى مدينه موقعيت ممتازى داشتند؛ آنان پيش از ظهور اسلام در انتظار ظهور پيامبر جديدى بودند كه بشارت بعثت وى را از عهدين دريافت كرده بودند، تا با هدايت و رهبرى وى بر كافران (اميين عرب ) پيروز شوند، ولى پس از ورود اسلام به مدينه، از اولين كسانى بودند كه در برابر دعوت اسلامى به مقابله برخاستند و از هرگونه دشمنى و كارشكنى نسبه به اسلام و حكومت آن دريغ نكردند: و كانوا من قبل يستفتحون على الذين كفروا فلما جأهم ما عروفوا كفروا به. البته گروهى از يهوديان به رسول گرامى (صلىاللهعليهوآلهوسلم
) ايمان آوردند و خداوند نيز با تكريمى ويژه از آنان ياد كرده است.
اما دشمنى گروهى ديگر از يهوديان با اسلام كه طيف وسيعى را تشكيل مى دادند عوامل گوناگونى داشت، از يك سو آنان خود را صاحب كتاب آسمانى مى دانستند و در دعوت به دين حق خود را بر پيامبر اكرم (صلىاللهعليهوآلهوسلم
) مقدم مى پنداشتند و از سوى ديگر سيادتى كه بر اثر امى بودن ساير شهروندان، مانند اوس و خزرج و اختلاف دامنه دار آنان كسب كرده بودند، با آمدن اسلام به مدينه از دست داده بودند.
تذكر الف: در منابع تاريخى و تفسيرى بحث قابل توجهى درباره حضور نصارا در مدينه نيامده و سر آن اين است كه اولا، در آغاز اسلام تنها نقطه مسيحى نشين حجاز بخش نجران (واقع در نقطه مرزى حجاز و يمن ) بود كه ساكنان آن، به عللى
از بت پرستى (آيين رايج حجازيان ) دست كشيده، به آيين حضرت مسيح (عليهالسلام
) گرويده بودند. البته افزون بر ساكنان نجران، در مناطق شمالى حجاز نيز گروهى بر اثر مجاورت با منطقه تحت نفوذ روم مسيحى گرويده بودند.
ثانيا، در ميان پيروان اديان در محدوده حجاز، نصارا نسبت به يهود در اقليت بودند و ثالثا، بر خلاف يهوديان كه كينه توزيها و كارشكنيهانشان در برابر اسلام و مسلمانان معروف است، مسيحيان عصر پيامبر اكرم (صلىاللهعليهوآلهوسلم
) رابطه خوبى با مسلمانان داشتند؛ چنانكه قرآن كريم يهود عنود را در كنار مشركان لدود از كينه توزيترين دشمنان مسلمانان مى داند، اما مسيحيان را بر اثر حضور دانشمندان و زاهدان و راهبان در ميان آنان و همچنين بى تكبر بودن آنان از مهربانترين مردم نسبت به مسلمانان مى شمارد: لتجدن اشد الناس عداوه للذين امنوا اليهود اشركوا ولتجدن اقربهم موده للذين امنوا الذين قالوا انا نصارى ذلك بان منهم قسيسين و رهبانا و انهم لا يستكبرون. ب: گرچه در محدوده حجاز مسيحيت در اقليت بود، ليكن چون در مناطقى مانند حبشه و نجران و روم شمار مسيحيان فراوان بود و مسلمانان براى تبليغ دين و همچنين داد و ستد و تجارت و مانند آن با مسيحيان رابطه داشتند در سوره بقره آياتى درباره آنان نازل شد.
4- مشركان: اينان بخشى از دو قبيله اوس و خزرج بودند كه مانند مشركان مكه با اسلام عناد داشتند و پيوند قهرآميز خود را با يهود عنود از يك سو و مشركان مكه از سوى ديگر و منافقان داخلى از سوى سوم به صورت مثلث مشئوم درآورده بودند ولى با استقرار نظام اسلامى تبديل به منافقان شدند يا از مدينه گريختند و بعد از آن اثر مشهودى از آنان ثبت نشده است.
5- منافقان: ظهور و شيوع پديده نفاق در دوران سيزده ساله مكه جايگاه چندانى نداشت؛ زيرا مسلمانان در اين دوران يا در شعب ابوطالب محصور بودند يا شكنجه هاى توانفرساى صناديد قريش را تحمل مى كردند و گروهى نيز به حبشه هجرت كردند و اصولا مسلمان شدن در آن دوران با حرمان از همه مزاياى زندگى برابر بود.
به بيان ديگر، در دوران سيزده ساله مكه كسى به طمع مادى يا بر اثر هراس از قدرت نظامى يا از خوف از دست دادن موقعيت اجتماعى يا براى شكست دادن اسلام، منافقانه اظهار اسلام نكرد؛ زيرا مسلمانان در مكه نه حكومت و اقتدارى داشتند، تا مخالفان از آن بهراسند و نه امكانات مادى، تا گروهى به طمع دستيابى به آن، منافقانه اظهار ايمان كنند؛ در مكه هنوز كسى قدرت اسلام را باور نداشت و آينده نهضت نوپاى اسلامى نيز براى غير مسلمانان سخت تاريك و مبهم بود و اصولا اسلام به عنوان يك پديده فرهنگى ناكام و شكست خورده تلقى مى شد.
از اين رو در ميان 85 سوره اى كه در مكه نازل شد، هيچ نام و نشان رسمى از منافقان نيست، جز در سوره عنكبوت كه آخرين سوره نازل شده در مكه است و عامل نفاق منافقانى كه در اين سوره از آنان ياد شده، در كتب تفسير مذكور است
و بر اين اساس، نمى توان ادعا كرد كه هيچ يك از علل نفاق در مكه وجود نداشت و به طور كلى نفاق در مكه فاقد بستر مناسب بود؛
زيرا پيش بينى برخى نسبت به آينده پيروزمند اسلام خواه از راه گزارش مبشران، خواه بر اثر اعلام كاهنان، خواه در سايه تفرس سياستمداران جامعه شناس و خواه بر اثر شواهد و علل يا ادله ديگر، سبب پذيرش آنان نسبت به اسلام شد؛ چنانكه برخى از روايات نيز آن را تاكيد مى كند.
اما در مدينه حكومت قدرتمند اسلامى استقرار يافت و اقتدر مسلمانان به ويژه پس از جنگ پيروزمند بدر، روزافزون و چشمگير شد به گونه اى كه بسيارى از بزرگان مدينه براى حفظ منافع موروثى خود، با اسلام سازش كردند، همانند عبدالله بن ابى بن سلول، سركرده منافقان مدينه كه اندكى پيش از ورود اسلام به مدينه، قوم او زمينه زمامداريش را فراهم مى ساختند. بنابراين، پيدايش نفاق به طور گسترده، معلول شرايط خاص دوران مدينه است؛ شرايطى كه موجب شد آيات فراوانى از سوره هاى مدنى (كه پس از سوره بقره و بعد از جنگ بدر نازل شده است، مانند: انفال، آل عمران، احزاب، نسأ، حديد، حشر، منافقون، تحريم، فتح و توبه )
به منافقان و افشاى نقشه ها و دسيسه هاى تخريبى آنان و روابط پنهانى كه براى شكست نهضت اسلامى با يهوديان مدينه داشتند، اختصاص يابد.
شرايط سياسى و نظامى مدينه در زمان نزول سوره
با شكل گيرى حكومت اسلامى در مدينه و آغاز اقتدار مسلمانان، خطر مهم از چهار جهت، حكومت نوپاى اسلام و حتى اصل موجوديت آن را تهديد مى كرد:
1- مشركان قريش و عموم بت پرستان شبه جزيره.
2- يهوديان كه در تجارت و اقتصاد مدينه نقش محورى داشتند.
3- منافقان كه به تدريج و همپاى افزايش قدرت سياسى، نظامى و اقتصادى مسلمانان، شمار آنان افزونتر و كارشكنى هاى بيشتر مى شد.
4- از جهت تجديد دشمنى ديرين اوس و خزرج كه با اخوت اسلامى زبانه هاى آتش كينه آنان فرونشسته بود، ليكن عمده ترين خطر براى نظام اسلامى، يهوديان بودند كه براى نفاق افكنى بين مسلمانان و شكست حكومت اسلامى سخت تلاش مى كردند و از اين رو در سوره بقرذه بيش از هر گروه مخالفى، سخن از يهوديان است و مهمترين اقدامهاى آنان در جهت دشمنى با مسلمانان بدين قرار است:
1- طرح شبهات براى سست كردن پايه هاى عقيده و عزم امت اسلامى.
در اين باره سوره هاى بقره و نسأ به تبيين مجادلات آنان و پاسخ به آنها پرداخته است.
2- كوشش در جهت برافروختن دوباره آتش دشمنى و كينه توزى داخلى بين انصار (اوس و خزرج ).
3- برقرارى روابط پنهانى با مشركان و منافقان.
4- همكارى با مشركان در نبردهاى مسلمانان با قريش مشرك.
گرچه پيامبر اكرم (صلىاللهعليهوآلهوسلم
) با يهوديان از اوس و خزرج و همچنين با سه طايفه معروف يهود (بنى قريظه، بنى النضير و بنى قينقاع ) پيمانهاى دفاعى بست و از اين راه كوشيد تا مانع كارشكنى آنان شود، ولى دشمنيها و پيمان شكنى هاى آنان به بروز جنگهاى خونين با مسلمانان و سرانجام به نابودى يهوديان در مدينه انجاميد. نكات قابل توجه ديگر درباره شرايط سياسى و نظامى مدينه در مقطع نزول سوره، بدين قرار است:
1- توان نظامى و رزمى مسلمانان روز به روز افزايش مى يافت و پيمبر اكرم (صلىاللهعليهوآلهوسلم
) در سال دوم
هجرت با اعزام گروههاى گشت و مراقبت به نقاط مختلف، دست به يك سلسله مانورهاى نظامى زد كه در تاريخ ثبت شده است؛
مانند سريه اى كه به فرماندهى حمزه بن عبدالمطلب و همراهى سى تن از مهاجران انجام شد و آنان تا كرانه درياى سرخ، مسير كاروانهاى تجارى قريش، پيش رفتند و برخى از آيات سوره مباركه بقره نيز ناظر به پاره اى از اين سريه هاست.
هدف پيامبر اكرم (صلىاللهعليهوآلهوسلم
) از اين مانورها كه خود نيز در برخى از آنها، مانند سفر به بواط و ذات العشيره شركت داشتند، از يك سو افزايش آمادگى دفاعى و تهاجمى مسلمانان از سوى ديگر آگاه ساختن مخالفان معاند، به ويژه مشركان مكه، از توان نظامى و اقتدار روز افزون امت اسلامى بود.
2- در مقطع نزول سوره بقره هيچ جنگ رسمى بين مسلمانان و مخالفان پيش نيامد. جنگ بدر نيز در ماه رمضان سال دوم هجرت، پس از مقطع نزول سوره رخ داد و برخى از آيات جهادى اين سوره در پى زمينه سازى اين جنگ است.
3- با الهام از معارف و تعاليم اسلامى، مسلمانان چنان شيفته جهاد و شهادت در راه خدا شده بودند كه در سپاه بدر برخى نوجوانان نابالغ شركت كرده بودند كه رسول اكرم (صلىاللهعليهوآلهوسلم
) از حضور آنان در صحنه كارزار مانع شد.
نگاهى به اوضاع اقتصادى
مردم مدينه در مقطع نزول سوره از نظر اقتصادى، سه گروه بودند:
1- يهوديان كه از امكانات مالى و رفاهى فراوانى برخوردار بودند و چنانكه گذشت، محور اصلى اقتصاد مدينه در دست آنان بود و دو منبع مهم درآمد آنان تجارت و رباخوارى بود.
2- مسلمانان انصار كه عموما زندگى متوسطى داشتند.
3- مسلمانان مهاجر كه در نهايت فقر اقتصادى مى زيستند؛ آنان نه تنها فاقد مسكن اختصاصى بودند و به صورت جمعى در ايوان كوچكى در ورودى مسجد پيامبر (صلىاللهعليهوآلهوسلم
) (صفه ) زندگى مى كردند، بلكه اغلب از حد اقل خوراك و پوشاك معمول نيز محروم بودند.
تاثير متقابل فضاى نزول و معارف سوره
فضاى نزول هر سوره با معارف آن تاثير و تاثر متقابل و دو جانبه دارد. بر اين اساس، لازم است تاثير و تاثر متقابل مزبور در مورد سوره مباركه بقره نيز بررسى شود:
1- تاثير فضاى نزول بر محتواى سوره: سوره بقره، هم ويژگيهاى فضاى عمومى سور مدنى را دارد و هم با ويژگيهاى فضاى خاص مقطع نزول خود (سالهاى اول و دوم هجرت تا آغاز جنگ بدر) هماهنگ است. مواردى از هماهنگى و تاثير فضا بر محتوا به قرار زير است:
الف. تركيب خاص اجتماعى مدينه در مقطع نزول (مسلمانان، يهوديان، مشركان، و منافقان ) و همچنين حاكميت مشركان و كافران بر مكه، زمينه ساز نزول آياتى درباره گروههاى مزبور و اوصاف و كارهاى آنان است؛ مانند آيات 3 تا 20 كه اوصاف متقيان، كافران و منافقان را بيان مى كند و آيات 40 تا 152 كه درباره يهود است و آيات 200 تا 207 كه ناظر به تقسيم انسانها بر اساس عقايد و اعمال آنهاست؛ مانند اين كه براى ارج نهادن به توحيد و نفى هر گونه ارزش از شرك، از زناشويى مسلمان با مشرك جدا جلوگيرى به عمل آمد و در آيه 221 ارزش زن با ايمان نسبت به زن آلوده به شرك و نيز ارج مرد با ايمان در برابر مرد مبتلا به بيمارى شرك هشدار داده شد.
بب: چون يهوديان مهمترين گروه مخالف اسلام و نظام اسلامى بودند، بيش از يك سوم آيات سوره بقره (آيات 40 تا 152) درباره آنان نزل شده است؛ در اين آيات خداى سبحان نعمتهايى كه به قوم يهود و بنى اسرائيل داده است، برمى شمارد و همچنين از كفر، عصيان، ناسپاسى و پيمان شكنى آنان سخن مى گويد و دوازده قصه از قصص آنان را شرح مى دهد؛ مانند: شكافتن دريا و نجات آنان از چنگال فرعونيان، غرق ساختن فرعون و سپاهيانش در دريا، مواعده خداى سبحان با حضرت موسى (عليهالسلام
) در طور، گوساله پرستى يهوديان و دستور توبه و قتل يكديگر، پيشنهاد نشان دادن خدا و گرفتار شدن آنان به عذاب صاعقه و سپس احياى آنان، نزول من و سلوى، دستور ذبح بقره و...
همچنين در اين آيات سخن از پيمانهايى است كه خداى سبحان از آنان گرفت و آنان با سنگدلى همه پيمانهاى الهى را شكستند و جز تبهكارى و شقاوت، نشانى از خود بر جاى نگذاشتند.
تذكر: در اثناى آيات مزبور، برخى موضوعات ديگر مطرح شده است؛ مانند داستان حضرت ابراهيم (عليهالسلام
) (در آيات 124 تا 143) كه به تعبير استاد علامه طباطبايى (قدس سره ) به منزله مقدمه و زمينه ساز آيات تغيير قبله و آيات احكام حج است.
حضرت ابراهيم (عليهالسلام
) گذشته از قداست نبوت و رسالت و امامت الهى، از حرمت ويژه اى نزد اقوام گوناگون عرب برخوردار بود. ترسيان و يهوديان هر كدام، آن حضرت را از خود مى دانستند و نقل احتجاجهاى متنوع ابراهيم (عليهالسلام
) در توحيد و معاد مى توانست سهم موثرى در پاسخ دادن به نيازهاى علمى فضاى نزول سوره داشته باشد. از اين رو سخنان آن حضرت درباره توحيد در آيه 258 و راجع به معاد در آيه 260 مطرح شد.
ج: چون نفاق در مقطع نزول سوره بقره، همانند دوران مكه مستور بود نه مشهور، تنها در چند آيه و آن هم با تعبير (من الناس ) از منافقان ياد شده است (نه باعنوان منافق )؛ مانند آيات 8 تا 20 و 204 تا 206. آيات مزبور از بيمارى دلهاى آفت زده آنها خبر داد و از نيرنگ و تذبذب آنان پرده برداشت و از افساد آنها در زمين و نيز از سفاهت فكرى آنان گزارش داد، ليكن تصريح به عنوان نفاق نشد.
د: نياز شديد مسلمانان تهيدست مهاجر از يك سو، نيازهاى مالى جنگهايى كه در پيش بود از سوى ديگر و رباخوارى يهوديان، به ويژه رباى مضاعف، از سوى سوم، زمينه ساز نزول آيات انفاق و قرض الحسنه بود؛ مانند آيات 195، 215، 245، 261 تا 274، كه در آنها مردم را از انفاق مال فاسد و كم ارزش بازداشت و قصد چنين كار سخيفى را ناروا دانست و از منت گذارى و آزار روحى به مستمندان و دريافت كنندگان مالهاى انفاق شده تحذير كردو پاداش بى شمارى را براى انفاق واجد شرايط مزبور ياد كرد.
ه: توان دفاعى روز افزون مسلمانان براى حراست از كيان اسلام و نظام اسلامى و لزوم تامين زمينه مناسب براى جنگهاى آينده، بستر مناسب نزول آيات مربوط به جهاد و شهادت، مانند آيات 153 تا 157 و 190 تا 195 بود.
از اين قبيل است آياتى كه براى تامين نيروى انسانى و مالى جنگ دستور انفاق مى دهد؛ مانند آيات 224 تا 252. همچنين حقيقت دفع تبهكاران و مفسدان كه به دفاع از حقوق فطرى جامعه انسانى برمى گردد در آيه 251 به عنوان رهايى زمين از فساد طاغيان معرفى شده است.
و: فراهم شدن زمينه مناسب براى تشريع احكام فقهى بر اثر استقرار نظام اسلامى و استقبال مردم از اسلام، متقاضى و مستدعى نزول آيات فراوانى درباره احكام فرعى بود و از اين رو مسائل عبادى، خانوادگى اقتصادى، اجتماعى و كيفرى فراوانى در اين سوره آمده است، تا آن جا كه برخى مفسران از ابن عربى نقل مى كند: از برخى مشايخ خود شنيدم كه مى گفت: در سوره بقره هزار امر، هزار نهى، هزار حكم و هزار خبر وجود دارد.
برخى از احكامى كه در اين سوره آمده بدين قرار است: برپاداشتن نماز (در آيه 110، 117 و...)، تحريم سحر، (102)، تحريم زناشويى مسلمان با مشرك (221)، اسلوب صحيح داد و ستد با اموال يتيمان (220)، لزوم استفاده از رزق حلال و طيب (168 تا 172)، حرمت خوردن مردار، خون و گوشت خوك (173)، قصاص (178 و 179)، وصيت (180 تا 182)، روزه دارى و برخى ديگر از احكام ماه رمضان (183 تا 187)، جهاد و دفاع (190 تا 194 و 216 تا 218)، تحريم جنگ و خونريزى در ماههاى حرام و در حرم و جواز آن به عنوان تقاص در صورت تهاجم بى حساب دشمن و رعايت نكردن حرمت مكان و زمان ويژه (191 تا 194 و 217)، حج و عمره (196 تا 203) حرمت شراب و قمار (219)، ازدواج (221)، عادت ماهيانه بانوان (222)، ايمان (سوگندها) و ايلأ(224 تا 227)، مسائل خانواده از جمله طلاق و عده و...(223 تا 242) و تحريم رشأو ارتشأ(188)، آشنايى به احكام هلال ماه براى روزه، حج و ساير اوقات دينى و اجتماعى (189)، حرمت كتمان شهادت و نيز تفاوت زن و مرد در عدد شاهد، و مسائل دين رهن و تنظيم اسناد مالى (282 و 283).
تذكر1- در آيات 282 و 283 حدود 20 حكم از اصول احكام دين، رهن و تظيم اسناد مالى آمده است.
2- تغيير قبله از بيت المقدس به كعبه و تشريع قبله جديد، بر اثر اهميت آن (به دليل جوسازى يهوديان در آغاز و جدلهاى بعدى آنان ) در آيات متعددى مطرح شده است؛ ابتدا در آيات 124 به بعد با طرح داستان حضرت ابراهيم (عليهالسلام
) كه مورد پذيرش و تكريم اقوام گوناگون عرب، براى تغيير قبله زمينه سازى و سپس حكم تغيير تغيير قبله در آيات 143 و 150 تشريع مى شود و آنگاه در آيه 177 به پاسخ مجادلات يهوديان در اين باره مى پردازد.
ز: ساير آيات اين سوره با تبيين اصول و معارف اعتقادى است يا معرفى جايگاه انسان كامل در نظام هستى يا دعوت به پذيرش اصول دين يا موعظه و اندرز اخلاقى كه مورد نياز هر جامعه اى است. برخى آيات نيز مشتمل بر مباحث جانبى مربوط به موضوعات محورى سوره است؛ مانند لزوم رعايت عهد و وفاى به آن (در آيه 40)، و تحرز از وعظ بدون اتعاظ (در آيه 44) و اجتناب از ترجيح مرجوح بر راجح و رعايت تقدم فاضل بر مفضول و پرهيز از انتخاب ناپسند در برابر پسنديده و مانند آن به عنوان (اتستبدلون الذى هو ادنى بالذى هو خير...) (در آيه 61) و تحذر از هر گونه سفاهت فكرى در ترجيح مكتب باطل بر مذهب حق به عنوان (و من يرغب عن مله ابراهيم الا من سفه نفسه ) (در آيه 130) و لزوم تطهير كعبه از لوث بت و روث شرك و دم مردار جاهلى براى طائفان و عاكفان و راكعان و ساجدان (در آيه 125) و جريان هاروت و ماروت و سحرآموزى شياطين و پيروى بدانديشان از آن و توقف تاثير سحر بر اذن تكوين خدا گرچه با نهى تشريعى خداوند همراه است، (در آيه 102) و جريان تحريف كتاب آسمانى كه در آيه 79 آمده است.
2- تاثير معارف سوره بر فضاى نزول: مهمترين تاثير سوره بقره جهل زدايى و جهالت روبى عصر جاهليت و سفاهت بود؛ زيرا عباب حكمت در آياتى مانند(
يوتى الحكمه من يشأ
)
حباب سفاهت و نادانى را زدود و راغبان از ملت خليل (عليهالسلام
) را به آن راغب كردو بيماران اعتقادى و عملى را درمان بخشيد.
از اين رو افتخار به غارتگرى و خونريزى به ابتهاج به ايثار و نثار نفس و نفيس ارتقا يافتند و از سوسمار خورى به پرهيز از غزال و هدى در حرم حال احرام نايل آمدند و از عناد با دين خدا به جهاد در راه دين او كامياب شدند و از انكار اعجاز به اقرار به آن مفتخر گشتند و از تصديه و مكأ
در كنار كعبه به طواف و عكوف و ركوع و سجود هجرت كردند و از رباخوارى به قرض الحسنه منتقل شدند و از تباهى مباهات جاهلى رهايى يافته و به فخر بندگى در آستان قدس ربوبى رسيدند و منادات و مناجات كه در آيات 186 و 286 به عنوان ادب دعا و آيين نيايش به درگاه الهى آمده است، در كام جانشان شهد شهود ريخت و درك عميقى نسبت به تثبيت مومنان و تثبيت منافقان و تبكيت يهوديان و تشتيت جمع مشركان پيدا كردند و در جنگ بدر (در ماه مبارك رمضان ) مهاجمان مشرك را كه با توطئه و تبانى منافقان و يهوديان به سوى مدينه مى آمدند، بدون كمترين ادهان و ايهان و كوچكترين ونى وهن با عزيمت تام، هزيمت دادند؛ زيرا گرچه جنگ بدر از نزول سوره بقره اتفاق افتاده است، ليكن اجتهاد در تقويت روحيه جهاد بايد قبلا پديد مى آمد كه اين سوره عهده دار آن بوده است.
شايان ذكر است كه، سوره بقره، مانند ديگر سور قرآنى در اصل جامع بين همه آنها شريك است و آن اين كه مستعدان فروغ فرهنگ وحى الهى از بيمارى جهل و جهالت درمان شده و مى شوند و عنودان لدود و لجوجان جحود از پذيرش آن استنكاف داشته و دارند؛ چنانكه خداوند فرمود:(
و ننزل من القرآن ما هو شفأو رحمه للمومنين و لا يزيد الظالمين الا خسارا.
)
از اين رو سوره بقره با اشتمال بر معارف ويژه نيز با نقل معجزات فراوان از يك سو و تحدى به آوردن مثل يك سوره از قرآن از سوى ديگر، مايه سكينت مومنان گشت گرچه بهره ديگران جز سكوت چيز ديگرى نبود؛ زيرا متحجر متعصب را فرهنگ وحى شفا نمى دهد؛ چنانكه در همين سوره آمده است: (ولئن اتيت الذين اوتوا الكتاب بكل ايه ما تبعوا قبلتك...
)
در پايان به دو نكته محورى در تاثير مضامين سوره در فضاى نزول آن اشاره مى شود:
الف. دين مشترك همه انبياى الهى (عليهمالسلام
) اسلام است:(
ان الدين عندالله الاسلام
)
،
و غير از اسلام هيچ دينى مقبول خدا و مرضى او نيست:
(
و من يبتغ غير الاسلام دينا فلن يقبل منه
)
؛
از اين جهت اصول ارزشى جامع و فراگير همه مكتبهاى الهى در آيه 62 چنين بيان شده است: ان الذين امنوا والذين هادوا والنصارى و الصابئين من امن بالله واليوم الاخر و عمل صالحا فلهم اجرهم عند ربهم ولا خوف عليهم و لا هم يحزنون.) يعنى، تنها راه نجات براى هر ملتى همان اسلام راستين است و اسلام واقعى مجموع اعتقاد صائب و عمل صالح است واصول اعتقادى يا به مبدأ برمى گردد و امامت به نيابت از نبوت و خلافت از رسالت رجوع مى كند. آنچه به مبدأبرمى گردد صريحا در آيه ذكر شد و آنچه به نبوت برمى گردد در ضمن عمل صالح بازگو شد؛ زيرا عملى در فرهنگ قرآن صالح است كه مطابق با حجت آن عصر، يعنى دين آن زمان و وحى و رسالت آن دوران بشد، نه حجت قبل از آن كه شريعت و منهاج آن منسوخ شده است. غرض آن كه، با نزول چنين آيه جامع و فراگيرى، اصول ارزشى حاكم بر فضاى نزول روشن شد.
ب: همه همت دشمنان مسلمين اين بود كه آنان را از اصول ارزشى خويش منحرف و از تمدن دينى خود منصرف سازند؛ چنانكه در آيه 217 چنين آمده است: (...و لا يزالون يقاتلونكم حتى يردوكم عن دينكم ان استطاعوا...). از اين رو مسلمانان از چنين خطر فكرى و اعتقادى آگاه شدند و با آن به نبرد برخاستند و آتش فتنه را فرو نشاندند.
بسم الله الرحمن الرحيم
مباحث كلى تفسير آيه كريمه (بسم الله الرحمن الرحيم ) در سوره حمد گذشت و از آن جا كه تفسير خاص بسم الله هر سوره، متناسب با محتواى همان سوره است، تفسير ويژه بسم الله سوره مباركه بقره، پس از تبيين محتواى آن سوره به خوبى روشن خواهد شد، و اگر در برابر هر تفسيرى، تاويلى جداگانه باشد، براى بسم الله اين سوره نيز، تاويلى ويژه وجود دارد.
الم
گزيده تفسير
برخى از سوره هاى قرآن كريم با حروفى آغاز مى شود كه آن حروف چون ناپيوسته قرائت مى شود، به حروف مقطعه موسوم شده است.
تبيين اين حروف از آغاز تاريخ تفسير تا كنون همواره توجه مفسران و قرآن پژوهان را به خود معطوف داشته و در تحليل آن دو راه پيموده اند: برخى آن را راز و رمزى ميان خداى سبحان و رسول اكرم (صلىاللهعليهوآلهوسلم
) دانسته و از اين رو آن را غير قابل تفسير مى دانند و گروه ديگر كه بيشتر مفسران و قرآن شناسان هستند،برآنند كه اين حروف نيز مانند ساير آيات قرآن گرچه معرفت اكتناهى آن ميسور نيست، ليكن تفسيرپذير است.
اينان در تفسير حروف مقطعه قرآن آراى گوناگونى دارند كه چون رو در روى يكديگر نيست، اگر آن آرا با دليل معتبر اثبات شود، همه آنها قابل پذيرش است؛ گرچه زمينه فحص و ارزيابى نهايى درباره حروف مقطعه همچنان وجود دارد و شايد در مناسبتهاى ديگر مطرح شود.
تفسير
ويژگيهاى حروف مقطعه
از آغاز تاريخ تفسير قرآن كريم تا كنون تفسير حروف مقطعه همواره اهتمام مفسران را به خود مشغول داشته و افزون بر آنچه در كتب تفسير آمده، درباره آن كتابها و رساله هاى مستقلى نيز نگاشته اند. حروف مقطعه داراى ويژگيهايى است كه لازم است پيش از ورود به بحث تفسيرى با آنها آشنا شويم:
1- اين حروف از مختصات قرآن كريم است و در ساير كتابهاى آسمانى مانند تورات و انجيل سابقه ندارد.
2- اين حروف اختصاص به سوره هاى مكى يا مدنى ندارد؛ زيرا در 27 سوره مكى و در دو سوره مدنى آمده است.
3- بيست و نه سوره اى كه داراى حروف مقطعه است به ترتيب، عبارت است از سوره هاى: بقره، آل عمران، اعراف، يونس، هود، يوسف، رعد، ابراهيم، ابراهيم، حجر، مريم، طه، شعرأ، نمل، قصص، عنكبوت، روم، لقمان، سجده، يس، ص، مومن (غافر)، فصلت، شورى، زخرف، دخان، جاثيه، احقاف، ق و قلم.
4- حروف مقطعه اوايل سوره ها، برخى يك حرفى است؛ مانند ص، ن و ق و برخى دو حرفى؛ مانند: طس، يس، طه و حم و برخى سه حرفى؛ مانند: الم، الرا، و طسم و برخى چهار حرفى مانند: المص و المر و برخى پنج حرفى؛ مانند: كهيعص و حم عسق. پس حروف مقطعه از اين جهت به پنج قسم منقسم است.
5- برخى از حروف مقطعه در شمارش آيات سوره ها، يك آيه سوره محسوب شده غست؛ مانند الم در سوره هاى بقره، آل عمران، عنكبوت، روم، لقمان، سجده، و المص در سوره اعراف و كهيعص در سوره مريم و طه در سوره طه و طسم در سوره هاى شعرأو قصص و يس در سوره يس و حم در سوره هاى مومن، فصلت، زخرف، دخان، جاثيه و احقاف.
برخى از حروف مقطعه در شمارش آيات، دو آيه در طليعه سوره محسوب شده است؛ مانند: حم عسق در سوره شورى، و در ساير موارد، جزئى از اولين آيه سوره شمرده شده؛ مانند: الر در سوره هاى يونس، هود، يوسف، ابراهيم، حجر و المر در سوره رعد و طس در سوره نمل ص در سوره ص و ق در سوره قلم. پس، از اين جهت حروف مقطعه به سه بخش منقسم است.
6- برخى از اين حروف اصلا تكرار نشده، مانند ن و ق؛ بعض از آنها دوبار تكرار شده؛ مانند ص كه در سوره ص به طور استقلال ذكر شده و در سوره اعراف جزو المص قرار گرفته؛ برخى از آنها شش بار تكرار شده؛ مانند الم و بعضى از آنها هفت بار تكرار شده؛ مانند حم و آن سوره هاى هفتگانه به حواميم سبعه موسوم است. پس، از اين جهت حروف مقطعه به چهار بخش منقسم است.
7- حروف مقطعه پس از حذف مكررات آنها 14 حرف است: ا، ح، ر، س، ص، ط، ع، ق، ك، ل، م، ن، ه، ى.
8- در ابتداى همه سوره هايى كه با حروف مقطعه آغاز مى شود به استثناى سوره هاى چهارگانه مريم، عنكبوت، روم و قلم واژه كتاب يا قرآن آمده است و در آغاز يا متن آنها سخن از وحى و عظمت قرآن است، ليكن با بررسى بيشتر معلوم مى شود كه در آن چهار سوره نيز سخن از وحى و رسالت و قرآن مطرح است. در سوره قلم آياتى مانند ما انت بنعمه ربك بمجنون (آيه 2) آمده و در سوره مريم، قصه بسيارى از پيامبران، مانند يحيى و عيسى (عليهماالسلام
) ذكر شده است. پس محور مطلب سوره مريم نيز نبوت عامه و برخى از نبوتهاى خاصه است؛ چنانكه عصاره مطالب سوره عنكبوت و روم نيز وحى و نبوت و اعجاز است.
حاصل اين كه، 29 سوره اى كه حروف مقطعه دارد، از جمله حواميم سبعه و طواسين، در آغاز يا متن آنها سخن از وحى و نبوت و كتاب است و در نتيجه يكى از مطالب مشترك بين سوره هاى داراى حروف مقطعه، نبوت و رسالت الهى است.
9- بين حروف مقطعه هر سوره با محتواى آن سوره ارتباط خاصى است.
بر اين اساس، همه سوره هايى كه با حروف مقطعه همگون آغاز مى شود در خطوط كلى مضامين نيز همگون است؛ مثلا، هفت سوره اى كه با حم آغاز مى شود (حواميم سبعه ) همه سخن از وحى و رسالت و عظمت قرآن كريم به شيوه خاص و مضمون ويژه دارد. همچنين سوره هايى كه با الم شروع مى شود همه در آغاز خود سخن از نفى ريب از قرآن دارد.
بر همين اساس، سوره اى كه به تنهايى داراى مجموع حروف مقطعه دو سوره ديگر است، به تنهايى جامع محتواى آن دو سوره نيز هست، مانند سوره اعراف كه با المص شروع مى شود و جامع معارف سوره هايى است به با الم و ص شروع مى شود و سوره رعد كه با المر شورع مى شود و جامع معارف سوره هايى است كه با الم و الر افتتاح مى شود.
10- برخى مفسران در بيان ويژگيهاى حروف مقطعه گفته اند: با اين حروف، پس از حذف مكررات آنها مى توان جمله هايى مانند صراط على حق نمسكه يا على صراط حق نمسكه يا على حق، نمسك صراط ساخت.
جمله هاى ديگرى نيز با اين حروف تاليف يافته كه در كتب علوم قرآنى آمده است.
اين ويژگى گرچه لطيف است، ليكن دليل معتبر آن را تاييد نمى كند؛ افزون بر آن كه، با اين گونه روشها نمى توان عقايد و مبانى دينى را اثبات كرد؛ زيرا شيوه اى است نقدپذير، چنانكه آلوسى مى گويد:
از ظرايف اين است كه شيعيان براى اثبات خلافت حضرت على (عليهالسلام
) از حروف مقطعه، پس از حذف مكررات آنها، جمله صراط على حق نمسكه را ساخته اند و اهل نست نيز مى توانند براى تاييد راه خود با همين حروف جملاتى مانند صريح طريقك مع السنه را بسازند؛ يعنى، راه و روش تو در صورت هماهنگى با سنت (برداشت خاص اهل سنت از اسلام ) صحيح است.
ما بايد به گونه اى سخن بگوييم كه نقدپذير نباشد؛ سخنى كه پشتوانه معقول يا منقول نداشته باشد با نقد مستدل به نحو نقص يا منع يا معارضه فرو مى ريزد.
11- زمخشرى درباره برخى از ويژگيهاى حروف مقطعه مى گويد:
و بدان كه تو هر گاه در حروف مقطعه اى كه خداوند در آغاز سوره ها آورده تامل كنى مى بينى آنها نيمى از حروف معجم (14 حرف ) است...
و سوره هايى كه با اين حروف آغاز مى شود، به تعداد حروف معجم (29 حرف ) است و اگر در 14 حرف مقطعه تامل كنى مى يابى كه مشتمل بر نصف هر يك از اجناس حروف است...
مراد زمخشرى از جمله اخير اين است كه حروف اوصافى دارد؛ مانند: مهموسه، مجهوره، شديده، رخوه، مطبقه، منفتحه، مستعيله، منخفصه، قلقله و... هر يك از اينها وصف گروهى از حروف الفباست كه نيمى از حروف هر دسته در ميان حروف مقطعه يافت مى شود؛ مثلا از حروف مهموسه، نصف آن كه ص، ك، ه، (س و ح است در ميان حروف مقطعه وجود دارد.
گرچه ممكن است هر يك از اين ويژگيها درست باشد، ليكن ضابط جامعى را اثبات نمى كند و اينها از قبيل مناسبات ذكروها بعد الوقوع است
آراى مفسران
مفسران و قرآن شناسان از آغاز كاوشهاى تفسيرى و قرآن شناسانه خود درباره حروف مقطعه قرآن به بحث و بررسى پرداخته، آرأ و احتمالهاى گوناگونى ابراز داشته اند كه از قول و احتمال مى گذرد.
اكنون به نقل و نقد برخى از آنها مى پردازيم.
راى يكم
حروف مقطعه از متشابهاتى است كه علم آن مخصوص خداى سبحان است و درك آن ميسور غير خدا نيست،
چنانكه خداى سبحان مى فرمايد:(
هو الذى انزل عليك الكتاب منه آيات محكمات هن ام الكتاب و اخر متشابهات فاما الذين فى قلوبهم زيغ فيتبعون ما تشابه منه ابتغأ الفتنه و ابتغأتاويله و ما يعلم تاويله و ما يعلم تاويله الا الله...
)
پاسخ: حروف مقطعه قرآن را نمى توان از متشابهات به شمار آورد؛ زيرا متشابه آيه اى است كه مى تواند دلالت بر معنايى روشن داشته باشد يا مى توان از آن معنايى را استظهار كرد، ليكن آن معنا، باطل حق نما و پيروى از آن فتنه انگيز باشد، در حالى كه حروف مقطعه چنين نيست، يعنى معنى حروف مزبور روشن نيست.
توضيح اين كه، در قرآن كريم واژه متشابه گاهى به معناى شبيه است، چنانكه درباره ميوه ها مى فرمايد:(
متشابها و غير متشابه
)
؛
ميوه هاى يك باغ با اين كه از زمين، آب، نور، هوا، حرارت و باغبان واحد برخوردار است، برخى يكسان و شبيه هم است و برخى بى شباهت به يكديگر. در ابتداى سوره زمر نيز تشابه به اين معنا (همگونى و شباهت ) را وصف سراسر قرآن شمرده است:(
الله نزل احسن الحديث كتابا متشابها
)
؛
آيات قرآن كريم در كلام حق بودن، اعجاز، برهانى بودن و حكمت بودن همگون و شبيه است.
اما تشابهى كه در طليعه سوره آل عمران مطرح است، وصف برخى از آيات قرآن و بدين معناست كه برخى آيات قرآن داراى چند معناست كه بعضى از معانى آن سالم و بخى شبهه انگيز است و به عبارتى ديگر، باطل حق نماست؛ چون شبيه مراد متكلم است، ولى مراد متكلم نيست؛ چنانكه حضرت اميرالمومنين (عليهالسلام
) درباره شبهه مى فرمايد: و انما سميت الشبهه شبهه الانها تشبه الحق....
متشابه به معنايى كه ذكر شده از نسخ دلالتهاى لفظى است. بدين معنا كه لفظ گاهى در معناى حق ظهور دارد، ولى گاهى محتمل بين چند معناست كه برخى حق و برخى باطل است و حروف مقطعه چون مدلولش روشن نيست تا شبهه انگيز و پيروى آن فتنه انگيز باشد از متشابه (آيه اى كه مدلول روشنى دارد ولى باطل حق نماست ) به شمار نمى آيد.
افزون بر اين، حتى اگر حروف مزبور از متشابهات نيز باشد، تفسيرپذير است و نمى توان گفت از امورى است كه خداوند علم آن را براى خود برگزيده و ديگران از فهم آن عاجزند؛ زيرا مفسران مى توانند با ارجاع آنها به محكمات آنها را تفسير كنند؛ محكمات، مادر و سامان بخش متشابهات است و هر متشابهى در دامان محكمات معناى راستين خود را باز مى يابد و تفسير مى پذيرد و آنچه علمش مخصوص ذات اقدس الهى است و غير از خدا كسى آن را نمى داند تاويل متشابه است، نه تفسير آن:(
واخر متشابهات...و لا يعلم تاويله الا الله...
)
تذكر: امورى كه علمش مخصوص خداى سبحان يا معصومان (عليهمالسلام
) است، دو قسم است: قسم اول علومى است كه خداوند يا معصومان (عليهمالسلام
) است، دو قسم است: قسم اول علومى است كه خداوند يا معصومان (عليهمالسلام
) به غير خود تعليم نكرده اند و ديگران نه توان درك آن را دارند و نه مكلف به آن هستند؛ مانند اسمأ مستاثره. البته در آن تامل است كه آيا خداوند آنها را به معصومين (عليهمالسلام
) تعليم كرده است يا نه. گرچه تعليم كردن آنها به معصومين (عليهمالسلام
) اولى و اصرب است. ولى ديگران بر اثر عدم ظرفيت و عأ وجودى آنان را فراگيرى چنان دانشى محرومند.
قسم ديگر علومى است كه گرچه بالاصاله از آن خداوند است، ليكن از اسرار ويژه الهى نيست، بلكه خداوند آن را براى آموختن نازل كرده است، ليكن آموختن آن، راه ويژه اى دارد كه براى پيدا كردن راه آموزش آن بايد به خدا مراجعه كرد و مراجعه به خدا همان مراجعه به سنت آنان است، و اين دو رجوع ملازم هم است؛ چنانكه آن دو مرجع متلازم يكديگر است. البته مرجع بالذات يكى است.
آنچه علمش از اسرار الهى است و اصلا به غير خدا نمى رسد، متشابه هم نيست؛ زيرا متشابه نيز تفسيرش ميسور غير خداست. حاصل اين كه، تشابه از اوصاف دلالت است در آياتى كه ظهور در معنايى دارد، گرچه آن معنا شبهه ناك است، در حالى كه حروف مقطعه اصلا ظهور در معنايى خاص ندارد تا شبهه ناك باشد.
راى دوم
حروف مقطعه هر سوره نام همان سوره است.
چنانكه سوره هاى يس و طه و ص و ق هر كدام به نام حروف مقطعه خود موسوم شده است. برخى سوره ها نيز اسمهاى متعددى دارد كه يكى از اسامى آنها نيز همان حروف مقطعه آغاز آن سوره هاست و در واقع نامهاى ديگر مشهور و حروف مقطعه نام مستور آن است.
مرحوم شيخ طوسى اين راى را در تفسير حروف مقطعه بهترين راى دانسته، مى گويد:
اگر اشكال شود كه چرا اين حروف را اين كه نام سوره است، جزو سوره قرار گرفته؟ در پاسخ مى گوييم: همان طور كه كلماتى نظير بقره و آل عمران هم نام سوره است و هم جزو سوره، الم نيز مى تواند در عين اين كه جزو سوره است نام سوره نيز باشد.
پاسخ: گرچه نامگذارى اشيا يا اشخاص در مواردى ارتجالى است
و مناسبت خاصى نمى طلبد، ليكن اثبات مدعاى مزبور در مورد خاص دليل مى طلبد؛ گرچه ما دليلى بر نفى تسميه سوره ها به اين نامها نيز نداريم، ولى دليلى بر اثبات نيز نيست؛ از اين رو در بوته احتمال قرار مى گيرد.
راى سوم
حروف مقطعه نامهاى قرآن است؛ چنانكه فرقان و ذكر نامهاى قرآن كريم است.
پاسخ: گرچه اين احتمال نيز محال عقلى نيست، ولى اثبات آن، دليل معتبر مى طلبد و دليلى از سوى صاحبان اين راى ارائه نشده است؛ از اين رو از محدوده احتمال تجاوز نمى كند.
اگر اين حروف نام قرآن باشد لازمه اش آن است كه بتواند به جاى هر يك از آنها كلمه القرآن يا ساير نامهاى، مانند فرقان يا ذكر، نهاد، مانند اين كه به جاى(
كهيعص
(
1
)
ذكر رحمت ربك...
)
بتوانيم بگوييم: القرآن ذكر رحمت ربك.... البته تالى مزبور نزد صاحبان راى سوم باطل نيست، چنانكه را اصل تلازم نيز مى توانند ملتزم شوند.
راى چهارم
هر يك از حروف مقطعه علامت اختصارى و اشاره اى به اسمى از اسماى حسناى الهى وبرخى نيز رمز اشاره به نام پيامبر اكرم (صلىاللهعليهوآلهوسلم
) است؛
هر يك از نامهاى الهى مركب از چند حرف است و از هر نامى حرفى گزينش شده و به صورت ناپيوسته در ابتداى برخى سوره قرآن قرائت مى شود.
نحوه گزينش اين حروف نيز متفاوت است؛ گاهى از ابتداى نام خدا انتخاب شده؛ مانند الف كه از اسم الله و كاف كه از اسم كافى برگرفته شده و گاهى از حروف ميانى آن؛ مانند حرف ى از اسمهاى عليم، حكيم و رحيم. گاهى نيز حرف پايانى اسم گزينش شده است؛ مانند حرف م كه از نامهاى عليم و حكيم و رحيم اتخاذ شده است.
در تاييد اين راى گفته شده: ذكر حروف رمز اختصارى براى دلالت بر كلمات، در فرهنگ عرب زبانان مرسوم است؛ مانند قول شاعر:
قلنا لها: قفى قالت: قاف لا تحسبى انا نسينا الا يجاف
حرف ق در اين شعر حرف رمز و علامت اختصارى قد وقفت است. در حديث نيز آمده است: كفى بالسيف شا، كه شا رمز كلمه شافيا است.
مرحوم شيخ رئيس ابوعلى سينا نيز در رساله نوروزيه خود كه در شرح و تفسير حروف مقطعه نگاشته، معتقد است كه هر يك از اين حروف، رمز و علامت اختصارى كلمه اى خاص است؛ مانند اين كه الف ناظر به بارى تعالى است و ب ناظر به عقل اول و ج ناظر به نفس كلى و د ناظر به عالم طبيعت.
در تاويلات كاشانى نيز آمده است:
خداوند با اى حروف (الم ) به همه هستى اشاره كرده است؛ زيرا الف اشاره به ذاتى است كه اول وجود است و لام اشاره به عقل فعال كه به جبرئيل موسوم است و... و ميم اشاره به محمد (صلىاللهعليهوآلهوسلم
) كه آخر وجود است و به او دايره هستى پايان مى پذيرد و به آغاز آن متصل مى گردد.
پاسخ: اين احتمال نيز محال عقلى نيست، ولى چنانكه در پاسخ راى سوم گفته شد اثبات آن دليل مى طلبد و دليلى بر آن اقامه نشده جز رواياتى كه يا از نظر سند مرسل و يا از نظر دلالت و يا از نظر دلالت ضعيف است و در بحث روايى ذكر خواهد شد.
اين گونه احتمالات در معنا و تفسير حروف مقطعه قرآنى، هم فاقد دليل نقلى معتبر است و هم فاقد برهان عقلى.
آنچه در تاييد اين احتمال از اشعار عرب ذكر شد نيز ناتمام است؛ زيرا استفاده از حروف رمزى و اختصارى براى دلالت بر كلمات در نثر، در ميان عرب زبانان مرسوم نيست و اشعارى كه مفسران بدان استناد كرده اند؛ بر فرض صحت به جهت ضرورت شعرى است و روشن است كه آنچه در نثر و كلام عادى رواى نيست در نظم هنگام ضرورت رواست.
اما آنچه شيخ رئيس ابوعلى سينا درباره حروف مقطعه گفته اند نيز فاقد دليل معتبر است و ذكر اين گونه تناسبها (كه چون الف در حروف ابجد اولين حرف است و بارى تعالى اولين موجود است، پس الف اشاره و رمزى به آن ذات مقدس است ) اطمينان بخش نيست، زيرا اوليت حق از امور تكوينى و حقيقى است و اوليت الف در حروف ابجد از امور اعتبارى، كه به اعتبار معتبران وابسته است و امور اعتبارى نمى تواند نشانه امور تكوينى باشد؛ بين امور تكوينى و امور اعتبارى موازنه اى نيست تا يكى بر ديگرى باشد.
افزون بر اين كه، امور اعتبارى چون به قرارداد معتبران متكى است جايگاه آنها در ميان امتها متفاوت است؛ حروف ابجد تنها حروف الفباى برخى از مردم روى زمين است، نه حروف الفباى همه اقوام و ملل. در اشارات پايانى بحث روايى راه تصحيح اين گونه احتمالها مطرح مى شود.
استاد علامه طباطبايى (قدس سره ) در پاسخ به اين احتمال مى گويد:
استفاده از رمز در جايى است كه گوينده نمى خواهد جز مخاطب، كسى به مراد او پى ببرند؛ در صورتى كه اسماى حسناى الهى - كه صاحبان اين راى، حروف مقطعه را نشانه آن مى دانند - در موارد فراوانى از سوره هاى قرآن به تصريح يا تلويح ذكر شده است و با اين وجود، فايده اى در اشاره به آن اسمأ بوسيله حروف رمزى باقى نمى ماند.
راى پنجم
حروف مقطعه علامت اختصارى و رمز يكى از اسماى الهى معرفى شد، ليكن در اين قول مدعا اين است كه از تركيب اين حروف اسم اعظم پديد مى آيد؛ مانند اين كه از تلفيق حروف مقطعه الر و حم و ن الرحمن كه اسم اعظمى لفظى است پديد مى آيد؛ چنانكه براى اشاره به نام مبارك حضرت مهدى (عج الله تعالى فرجه الشريف ) از حروف مقطعه م ح م د استفاده مى شود.
صاحبان اين راى به برخى روايات استناد كرده اند كه در بحث روايى به آن اشاره خواهد شد.
پاسخ: اسم اعظم گاهى بر اسماى لفظى ختدا اطلاق مى شود و گاهى بر اسمهاى تكوينى او، نامهاى لفظى كلماتى است كه بر ذات و صفات الهى دلالت دارد دارد و برخى عظيم است، مانند قدير، عليم، حكيم، حى و رزاق و برخى اعظم است، مانند الله و الرحمن. سر اعظم بودن اين دو نام آن است كه ساير نامهاى خداى سبحان را زير پوشش دارد؛ چنانكه اسم شافى زير پوشش اسم رزاق است و اسم رزاق زير پوشش اسم خالق و آن زير پوشش اسم قادر و آن زير پوشش اسم جامع و اعظم الله كه بر ذات جامع همه كمالات دلالت دارد و همچنين زير پوشش نام اعظم الرحمن كه بر همه رحمتهاى الهى دلالت دارد.
شايان ذكر است كه، غير از الله و الرحمن هر نامى كه بر نام ديگر احاطه دارد، نسبت به نام زير پوشش خود اسم اعظم نسبى است، اما الله و الرحمن اسم اعظم مطلق است.
گاهى نيز مراد از اسم اعظم، اسم تكوينى است: نه لفظى و مفهومى و اين مصطلح اهل معرفت است كه از ادعيه و روايات اهل بيت (عليهمالسلام
) اتخاذ شده است. در اصطلاح اهل معرفت، اسم عبارت است از ذات حق با تعيين خاص؛ يعنى، ذاتى كه صفتى از صفات وى مورد نظر ما باشد.
درباره تركيب حروف مقطعه براى دستيابى به اسم اعظم الهى، به چند نكته بايد توجه داشت:
1- اين وجه را به عنوان تفسير حروف مقطعه نمى توان پذيرفت؛ زيرا فاقد هر گونه دليل معتبر است.
2- نامهاى الله و الرحمن كه از اسماى اعظم لفظى خداوند سبحان است، به صراحت در قرآن كريم آمده است و نيازى نيست تا از تلفيق و تركيب حروف مقطعه با آنها دست بيابيم.
3- درباره اسم اعظم، چنانكه در تفسير سوره حمد گذشت، بايد گفت: اسم اعظمى كه آثار تكوينى همانند احياى مردگان و يا طى الارض دارد از سنخ لفظ نيست و توقع چنان آثارى از لفظ بر پايه پندارى نادرست درباره اسم اعظم است. همچنين اسم اعظم، مفهومى حصولى نيست تا با فراگيرى آن بتوان مردگان را زنده كرد يا طى الارض داشت، بلكه اسم اعظم مقامى است كه باريافتگان به آن، گرچه هم نگويند با صرف اراده بر چنين كارهايى قادرند.
در نظام هستى كه بر اساس حق عينى و در مدار عليت و معلوليت حقيقى اداره مى شود نمى توان با امور اعتبارى مانند لفظ و مفهوم (رابطه لفظ و مفهوم ) بر امور تكوينى اثر گذاشت؛ در چنين نظامى هر علت موثرى بايد بر معلول خود فائق و از آن قويتر باشد. البته مى توان با نيايشهاى ويژه در قرائت آيات يا ادعيه استعداد مناسب قابلى را فراهم كرد تا مبادى فائقه كه به اذن خداوند سبب فاعلى هستند، علت پيدايش اثر تكوينى شوند، ليكن در اين حال تاثير از آن مبدا ملكوتى است، نه لفظ يا مفهوم ذهنى شخص نيايشگر.
انسانهاى ملكوتى و فرشته منشى كه به مقام اسم اعظم بار يافته اند بر امور ملكى فائقند و در نظام تكوينى هستى تصرف مى كنند، همانند آصف بن برخيا كه به بهره گيرى از علومى كه حضرت سليمان (عليهالسلام
) به وى آموخته بود، در زمانى كوتاهتر از برهم خوردن پلك چشم، تخت ملكه سبا را از منطقه اى دور، يعنى از يمن به فلسطين آورد:(
قال الذى عنده علم من الكتاب انا اتيك به قبل ان يرتد اليك طرفك
)
.
انسانى كه به مقام بار نيابد از الفاظ يا مفاهيم ذهنى او كارى ساخته نيست:
گر انگشت سليمانى نباشد