آيا ظاهر آيه اين است كه تقوا هدف خلقت است يا هدف عبادت؟ دو احتمال وجود دارد: يكى آن كه، تقوا هدف خلقت باشد، يعنى، خدا را عبادت كنيد؛ خدايى كه شما را آفريد تا به تقوا برسيد. ديگر آن كه، تقوا هدف عبادت باشد، يعنى، خدا را عبادت كنيد تا به تقوا برسيد. گرچه ممكن است بازگشت هر دو معنا با اصل مشترك باشد، ليكن بايد تبيين شود كلمه (لعلكم ) غايت براى (اعبدوا) است يا (خلقكم ) و ظاهر آيه به كدام يك از دو معنا نزديكتر است.
مويدهاى وجه اول (كه تقوا هدف خلقت است ) دو چيز است:
1- نزديكى و قرب جوار (لعلكم تتقون ) با (خلقكم ).
2- آيه(
و ما خلقت الجن والانس الا ليعبدون
)
كه هدف خلقت را عبادت معرفى كرده است. بدين تقريب كه روح عبادت همان تقواست و اگر عبادت هدف باشد به لحاظ روح آن كه همان تقواست هدف خلقت خواهد بود البته تقوا هدف خلق (به معناى مخلوق ) است، نه خالق، يعنى، كمال بود. البته تقوا هدف خلق (به معناى مخلوق ) است، نه خالق، يعنى، كمال مخلوق در عبادت متقيانه خداست، نه اين كه اگر خدا بخواهد كامل شو بايد معبود قرار گيرد. خداى سبحان عين كمال و كمال محض است، عابدان او را عبادت كنند يا عبادتش را رها كنند براى او يكسان است، زيرا خداوند نيازى به عبادت انسانها ندارند تا براى رفع آن نياز عابدان را بيافريند.
خداى سبحان مى فرمايد: اگر همه مردم روى زمين كافر شوند، آسيبى نمى رسانند؛ چون خدا غنى است:(
ان تكفروا انتم و من فى الارض جميعا فان الله لغنى حميد
)
پس خدا منزه از آن است كه هدف داشته باشد؛ چون كمال محض و غنى محض است بلكه خود او هدف است. اما از آن جا كه خدا حكيم است و كار بيهوده نمى كند، عالم كه فعل اوست، هدف دارد.
مويدهاى وجه دوم (كه تقوا هدف عبادت باشد) عبارت است از:
1- پايان جمله بايد در سياق آغاز آن باشد و گفته اند: در تعارض بين صدر و ذيل، ظهور صدر مقدم است، زيرا كلام براى آن سوق داده شده است و اگر اين سخن به طور مطلق نيز پذيرفته نشود در خصوص آيه مورد بحث قابل قبول است؛ زيرا منظور اصلى اين آيه، دعوت مردم به عبادت است، نه تبيين معرفتى درباره خلقت و اگر سخن از خلقت به بيان آمده به عنوان دليل لزوم عبادت است، نه به عنوان مطلبى مستقل.
2- خالقيت در آيه مورد بحث حد وسط برهان از طريق علت فاعلى بر ضرورت عبادت است، (با اين بيان كه: خداوند خالق است و هر خالقى بايد عبادت شود؛ پس خداوند بايد عبادت شود). در حالى كه محور اصلى بحث در آيه، ضرورت عبادت است. از اين رو تقوا هدف عبادت است، نه هدف خلقت، مگر با واسطه، يعنى، هدف خلقت عبادت است و هدف عبادت تقوا.
توضيح بيشتر اين كه، بحث در خالق بودن خدا نيست، بلكه بحث در اين است كه خدا را بايد عبادت كرد و براى اين مدعا دو برهان ذكر شده است. برهان اول مى گويد: انسانها بايد خدا را عبادت كنند؛ چون خدا خالق است و هر خالقى بايد عبادت شود. در اين برهان خالقيت الله حد وسط است و در برهان دوم مى گويد: تقوا كمال است و عبادت، زمينه تحقق تقواست، پس بايد عبادت است. از اين رو تقوا هدف عبادت است، نه هدف خلقت. با اين بيان، (لعلكم ) تتقون ) و (الذى خلقكم ) هر يك دليلى مستقل براى لزوم عبادت است؛ با اين تفاوت كه يكى از راه مبدا فاعلى و ديگرى از راه مبدا غايى است.
3- آياتى مانند(
يا ايها الذين امنوا كتب عليكم الصيام كما كتب على الذين من قبلكم لعلكم تتقون
)
كه درباره يكى از مصاديق عبادت (روزه دارى ) است و هدف از روزه دارى دستيابى به تقوا ذكر مى كند. افزون بر اين كه، اين گونه آيات تاييد مى كند كه پايان آيه دليل بر صدر آيه است.
با توجه به اين مويدها، وجه دوم ظاهرتر است. بنابراين، تقوا هدف و علت غايى عبادت است. ابا اين تقرير كه تقوا كمال نفسانى است و عبادت خداوند زمينه تحصيل اين كمال وجودى است. از اين رو بايد خدا را عبادت كرد.
البته ممكن است گفته شود كه هر دو احتمال به يك اصل مشترك باز مى گردد؛ زيرا طبق آيه (و ما خلقت الجن والانس الا ليعبدون ) عبادت هدف خلقت است و بنابراين آيه مورد بحث، تقوا هدف عبادت. بنابراين، تقوا.
تعليل به امر ارتكازى
بر اساس بحثى كه گذشت جمله (لعلكم تتقون ) تعليل ديگرى است براى ضرورت عبادت و تعطيل در اين گونه موارد بايد به امرى ارتكازى باشد و به گونه آيت تبيين شود كه حد وسط قرار گيرد و براى هر سه گروه قابل استدلال باشد. تقوا نسبت به مومنان قابل قبول است. همچنين نسبت به بت پرستان تا حدى قابل پذيرش است. اما چگونه براى ملحدان قابل تعليل است؟ يعنى، چگونه به ملحد مى توان گفت: براى دستيابى به تقوا عبادت كن؟ از اين رو بايد معناى تقوا در اين كريمه به صورت جامع و فراگير تبيين شود.
تقوا از ريشه وقايه و به معناى خود نگهدارى و پرهيز از خطر است و پرهيز از خطر امرى ارتكازى و فطرى براى همه انسانهاست، كسى نيست كه از خطر اجتناب نكند و اجتناب از آن لازم نداند. پس (لعلكم تتقون ) مى تواند براى ضرورت عبادت نسبت به هر انسانى دليل باشد؛ به همه انسانها اعم از مومن و ملحد و مشرك مى توان گفت: براى پرهيز از خطر و نجات از عذاب، خدا را عبادت كن. چنين نيست كه با مرگ نابود شويد؛ بلكه با مرگ از عالم طبيعت، به جهان ديگر منتقل مى شويد. انسان همانند پرنده اى در بند است كه به هنگام توفى، در قفس طبيعى وى گشوده شده، به جهان ابدى پرواز مى كند.