تسنیم تفسیر قرآن کریم جلد ۴

تسنیم تفسیر قرآن کریم0%

تسنیم تفسیر قرآن کریم نویسنده:
گروه: شرح و تفسیر قرآن

تسنیم تفسیر قرآن کریم

نویسنده: آية الله جوادى آملى
گروه:

مشاهدات: 26002
دانلود: 3322


توضیحات:

جلد 1 جلد 2 جلد 3 جلد 4 جلد 5
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 20 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 26002 / دانلود: 3322
اندازه اندازه اندازه
تسنیم تفسیر قرآن کریم

تسنیم تفسیر قرآن کریم جلد 4

نویسنده:
فارسی

لطايف و اشارات

1- مستعان كيست و استعانت براى چيست؟

انسان در رنج و مكابده آفريده شده است؛:( لقد خلقنا الا نسان فى كبد؛ يا أيها الا نسان إنّك كادحٌ إلى ربّك كدحاً فملاقيه ) (429) ؛ افزون بر اين كه ضعيف خلق شده:( خلق الا نسان ضعيفاً ) (430) و علاوه بر اين كه تكاليفى نيز به صورت اوامر و نواهى فقهى متوجه او شده است. از سوى ديگر مأمور به جذب فضايل اخلاقى و حقوقى و دفع رذايل آن است. همه امور ياد شده با قطع نظر از مشكلاتى است كه طاغيان و مفسدان روزگار بر انسان هاى محروم تحميل مى كنند و ممكن است مجموع اين امور صعب و دشوار، در واقع چيزى جز تفسيرى براى سيركادحانه انسان و بودن او در كبد نباشد.

بى ترديد چنين موجودى، با چنين ضعف و رنج و مشكلاتى نيار به استعانت و استمداد از موجودى قوىّ و برتر دارد و چون تكيه گاه قدرتمندى در عالم هستى جز خداى سبحان نيست، زيرا همه قدرت ها از اوست:( أنّ القوّة للّه جميعا ) ً (431) ، پس تنها مستعان او بوده، فقط بايد از او كمك گرفت؛ چنان كه خداوند در سوره حمد به ما آموخته است بگوييم: إ يّاك نعبد و إ يّاك نستعين و نيز از زبان موسىعليه‌السلام امر كرده است:( استعينوا باللّه واصبروا ) (432) .

و خداوند راه استعانت از خودش را نيز نشان داده و آن همان است كه در آيه مورد بحث مطرح شده: واستعينوا بالصبر والصلوة؛ يعنى راه استعانت از خدا اين است كه كارى كنيد كه به تنها مبدأ قدرت نزديك شويد و آن فقط با صبر و عبادت قربةً إ لى اللّه القوىّ القاهر على كل شى ء تحقق مى يابد.

شاهد براين كه تنها مستعان خداست غير از حصر موجود در تعابيرى مانند( إيّاك نستعين و واللّه المستعان ) (433) ، تعبير به( استعينوا باللّه واصبروا ) (434) به جاى استعينوا باللّه و بالصبراست؛ زيرا اين گونه تعبير نيز نشان مى دهد كه مستعان فقط اللّه است و اگر پس از آن، امر به صبر كرده صرفا از باب تبيين راه استعانت از خداست و اگر استعانت به اللّه، شريك بردار بود، مى فرمود: استعينوا باللّه والصبر. البته استعانت به صبر عدل و شريكى دارد كه استعانت به نماز است: واستعينوا بالصبر و الصلوة، ليكن چنين شركتى منافاتى با حصر استعانت در خدا ندارد؛ زيرا صبر ونماز، دو راه براى استعانت از خداست؛ به بيان ديگر، راه استعانت از خدا تنها در اطاعت از اوست و صبر و نماز دو مصداق از مصاديق اطاعت است؛ چنان كه امام صادقعليه‌السلام در تفسير آيه مورد بحث مى فرمايد: إ ذا نزلت بالرجل النازلة الشديدة فليصم فإ نّ اللّه تعالى يقول: استعينوا بالصبر و الصلوة، يعنى الصيام(435) ، اما يمنع أ حدكم إ ذا دخل عليه غمّ من غموم الدنيا أ ن يتوضأ ثمّ يدخل مسجده فيركع ركعتين فيدعواللّه فيهما أ ما سمعت اللّه يقول: و استعينوا بالصبر والصلوة(436) ، كان علىعليه‌السلام إ ذا هاله شى ء فزع إ لى الصلاة ثمّ تلا هذه الا ية: واستعينوا بالصبر والصلوة(437) .

2- ولايت، نه نصرت و اعانت

استعانت از خدا، و معين و ناصر و مستعان دانستن او، كه در اشاره قبل گذشت، تنها در طليعه راه است وگرنه پس از تحقق نصرت و اعانت و پس از آن كه خداوند انسان را براى مدت زمانى به راه بُرد و بخشى از معارف را به وى آموخت و ديد وى را عميق تر و قلب او را وسيع ساخت، به او مى فهماند كه خدا ولىّ توست، نه اين كه او تنها ناصر و معين تو باشد.

توضيح اين كه، فرق نصرت و اعانت با ولايت اين است كه نصرت و اعانت در جايى صادق است كه كسى بتواند بخشى از كار را خود برعهده بگيرد و در بخش ديگر از كار ناتوان گردد و از غير خود استعانت بجويد؛ نظير كودكى كه تازه به راه افتاد، مى تواند افتان و خيزان راه برود كه در اين صورت پدر، ناصر اوست و كمبود توان وى را جبران مى كند، ولى ولايت در جايى صادق است كه كسى هيچ توان رفتن ندارد، كه در اين حال نياز او به غير بيش از حدّ نصرت، يعنى در حد ولايت است؛ نظير كودك شيرخوارى كه هيچ توان راه رفتن ندارد و پدر، ولىّ اوست؛ يعنى همه شؤ ون او را برعهده دارد.

خدواند گاهى ولايت را در خود منحصر مى كند:( وينشر رحمته و هو الولىّ الحميد ) (438) و گاهى ولايت و نصرت را:( و مالكم من دون اللّه من ولي ولا نصيرٍ ) (439) .

قرآن كريم در بخشى از آيات سخن از نصرت و معاونت خداوند دارد؛ مثلا درباره اعزام نيرو به جبهه و در طليعه امر مى فرمايد:( قاتلوهم يعذّبهم اللّه بأ يديكم ) (440) ؛ يعنى به جبهه برويد و بادشمن مقاتله كنيد كه خداوند بادست شما كافران را عذاب مى كند؛ يعنى خداوند معين و معاون شماست، ليكن آنگاه كه رزمندگان به ميدان جنگ شتافتند و در جنگى نابرابر به پيروزى رسيدند و اعجاز الهى را مشاهده كردند و از ديدى برتر و معرفتى بالاتر برخوردار گشتند، تعبير قرآن دقيق تر و عميق تر شده، به اين صورت در مى آيد:( فلم تقتلوهم ولكن اللّه قتلهم ) (441) ؛ شما كافران را نكشيد، بلكه خداوند بود كه امور جبهه را اداره كرد و كافران را از بين برد؛ يعنى در ابتداى راه براى تشويق و به را افتادن شما بود كه گفتن مبارزه كنيد كه خدا ياريتان مى كند، و هنگامى كه دعوت مرا پذيرفتند، مزد اين عمل صالح شما نيل به توحيد افعالى است. معرفت به توحيد افعالى، برترين پاداشى است كه خداى سبحان به رزمنده نستوه و مقاوم عطام مى كند. معرفت نوين اين است كه درجبهه، من ولىّ و همه كاره شما بودم، همه قلب و اراده و هوشتان و همه سلاح هاى درون و بيرونتان برعهده من و در اختيار من بود؛ تييرى كه از كمان رها مى شد در اختيار من بود و من آن را به هدف مى زدم: و ما رميتِ إ ذ رميت ولكن اللّه رمى(442) .

3- نقش شكيبايى در دست يابى به هدف

صبر كه از منازل سائران و مقامات و اصلان محسوب مى گردد اگر در كسوت مثال متمثّل مى شد به صورت انسانى با كرامت ظهور مى كرد. رسول گرامىصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود:( لو كان الصبر رجلاً لكان رجلاً كريماً ) (443) . نيز آن حضرتصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود:( نِعْمَ سلاح المؤ من الصبر و الدعأ ) (444) . سرّ تأثير صبر آن است كه موجود متزمّن در رهن زمان است. همان طور كه حيات و ممات انسان مرز زمانى خاص دارد كه نه تقديم پذير است و نه تأخيرپذير(445) ، رخدادهاى ديگر نيز همين حكم را دارد و اجل معين و اجل معلّق در بسيارى از موجودهاى زمانمند ديگر راه دارد.

اشتراط حادثه معيّن به صبر و عدم آن به فقد صبر از مسائل روشن كلامى است. ممكن است رخدادى با صبر به يك صورت در آيد كه بدون صبر به آن صورت مناسب ظهور نمى كند؛ نظير دعا، صدقه، صله رحم و مانند آن كه در دگرگونى حوادث قَدَرى مؤ ثر است و همين مطلب، يعنى تأثير امور ياد شده جزو قضاى قطعى الهى است. بنابراين، صبر كردن و ناشكيبايى نداشتن، در تغيير اوضاع به وضع مطلوب بى اثر نيست.

شايد بتوان اين اصل كلامى را از سخن نورانى رسول اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم استنباط كرد كه فرمود: اگر ديديد نمى توانيد كارى را به وفق مراد دگرگون كنيد، شكيبايى پيشه كنيد تا خداوند آن را تغيير دهد؛ إ ذا رأ يتم الا مر لاتستطيعون تغييره فاصبروا حتى يكون اللّه هو الذى يغيّره(446) . خود رسول گرامىصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم مأمور شد در برابر رخدادهاى تلخ سياسى و مانند آن صابر بوده، نماز را اقامه كند:( فاصبر على ما يقولون و سبّح بحمد ربّك قبل طلوع الشمس و قبل غروبها و من آنأ اليل فسبّح وأ طراف النهار لعلك ترضى ) (447) . ظاهر تسبيح آميخته با ستايش در اوقات ياد شده ناظر به نمازهاى پنج گانه است كه در وقت هاى مزبور اقامه مى شود.

گرچه از نماز به عنوان تكيه گاه مقاومت در برابر رفتار تلخ و گفتار گزنده مشركان ياد نشده، ليكن از وحدت سياق و تناسب حكم و موضوع مى توان تأثير آن را در كم كردن يا از بين بردن فشار سياسى و مانند آن كه از جبهه مخالفان اسلام وارد مى شد، استظهار كرد. از اين رو حضرت رسول اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم هنگام حزوب حادثه و نزول سانحه غمبار، گذشته از شكيبايى، به نماز پناه مى برد. در بحث روايى به اين مطلب اشاره خواهد شد.

البته نزول صبر مسبوق به عنايت ويژه است كه ممكن است نماز در نزول آن بى اثر نباشد. از رسول اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم رسيده است:( إنّ اللّه يُنْزِل المعونة على قدر المؤونة و ينزل الصبر على قدر البلأ ) (448) . بنابراين، محتمل است نازل شدن كمك به قدر هزينه و نازل شدن صبر به قدر رنج و سختى، مشروط به نماز و مانند آن باشد. از اين رو در آيه محل بحث به استعانت به هر دو امر شده است.

گاهى صبر در اقامه نماز سهم دارد؛مانند:( وأمر أهلك بالصلوة و اصطبر عليها ) (449) ،فاعبده واصطبر. لعبادته(450) . البته تأثير هر كدام در جاى خاص خود قابل عنايت است. شايد آنچه در محل بحث از خصوص نماز به عنوان إ نها لكبيرة ياد شده و در مورد ديگر از خصوص صبر به عنوان معيت خدا با صابران ياد شده:( استعينوا بالصبر و الصلوة إ نّ اللّه مع الصابرين ) (451) از همين منظر باشد.

اهتمام به صبر را مى توان از آيه( ... و تواصوا بالصبر ) (452) استظهار كرد؛ زيرا يكى از عوامل نجات از خسران محسوب شده و از اين رو وظيفه متقابل نجات يافتگان اين است كه يكديگر را به شكيبايى فرا خوانند. البته صبر از آن جهت كه از نعمت هاى الهى است از ناحيه آن منعم بالذات نازل مى شود؛ چنان كه آيه( واصبر و ما صبرك إ لّا باللّه ) (453) ناظر به آن است. كسى كه به صبر استعانت مى جويد بايد عنايت كند كه در گوهر معناى صبر، ستبرى، غلظت، نستوهى و مقاومت اخذ شده است؛ چنان كه شيخ طوسى رحمة الله عليه مى گويد: والصبرة من الحجارة: ما اشتدّ و غلظ(454) ، همان طور كه استعانت به نماز از منظر عمود بودن آن است. آنچه مورد بحث است صبرى است كه در زير قضاوقدر الهى است، امّا صبر از هجران خدا نه محمود و ممدوح و نه مقدور عاشقان واله و نه مأمورٌبه است:( صبرت على حرّ نارك فكيف أصبرُ عن النظر إلى كرامتك ) (455) . در آن جا جزع، لابه وناله، صريخ و عويل و بكأ و مدهوشى مطلوب است كه نه راقم را به آن بارگاه راهى و نه رقم را به آن بارگاه راهى و نه رقم را كه مسؤ ول تدوين وظايف كارگاه است، بدان جا بارى است.

4- ويژگى هاى نماز

نماز، هم انسان را در برابر مشكلات اخلاقى، حقوقى و منكرات فقهى بيمه مى كند:( إنّ الصلوة تنهى عن الفحشأ و المنكر ) (456) و هم در مشكلات مادّى زندگى، او را از آسيب پذيرى مصونيّت مى بخشد؛ زيرا انسان هلوع آفريده شده است؛ هلوع كسى است كه وقتى دچار حادثه دردناكى مى شود جزع و بى تابى مى كند و اگر خيرى نصيبش شود انحصار طلب و منوع مى گردد و از دادن آن خير به ديگران امتناع مى ورزد:( إنّ الا نسان خلق هلوعاً ( 19 ) إذا مسّه الشرّ جزوعاً ( 20 ) وإذا مسّه الخير منوعاً ) (457) غافل از اين كه اگر اهل سخاوت باشد آن خير نازل، هم به ديگران مى رسد و هم براى خودش مى ماند، و اگر منع كند هم ديگران را از آن محروم و هم خود رابى بهره ساخته است. آنچه انسان را از اين صفت زشت مى رهاند و او را از بخل در عطا و از آسيب پذيرى در حوادث نجات مى دهد نماز است. تنها نمازگزارانند كه از چنين صفت مذمومى به دورند:( إلاّ المصلّين ) (458) .

آنچه شايسته تأمّل است، اوصاف نهُ گانه اى است كه در ادامه، براى نمازگزاران بيان مى شود:

1-( الذين هم على صلاتهم دائمون ) (459) مصلّين كسانى هستند كه پيوسته در حال نمازند، كه در روايات اهل بيتعليه‌السلام به دوام در ذكر (پيوسته به ياد خدا بودن ) تطبيق شده است؛ امام باقرعليه‌السلام مى فرمايد: لايزال المؤ من فى صلاةٍ ما كان فى ذكراللّه عزّوجلّ،قائماً كان أ و جالساً أ و مضطجعاً؛ إ نّ اللّه عزّوجلّ يقول:( الذين يذكرون اللّه قياماً و قعوداً و على جنوبهم ) (460) .(461) و در بعضى از روايات به تقيّد بر خواندن نافله(462) و در روايت اميرمؤ منان علىعليه‌السلام به تقيد بر قضاى آنچه از نمازهاى شب و روز فوت شده تطبيق داده شده است:( الذين يقضون ما فاتهم من اللّيل بالنهار و ما فاتهم من النهار باللّيل ) (463) .

2-( والذين فى أ موالهم حقُّ معلومٌ ( 24 ) للسائل و المحروم ) (464) ؛ نمازگزاران نه تنها در مال ديگران طمع نمى كنند، بلكه حقّى را كه ديگران در مالشان دارند مى پردازند، چه ديگران محروم باشند، يعنى آبرومندانى كه به سبب عفاف، روى سؤ ال ندارند:( يحسبهم الجاهل أ غنيأ من التعفّف ) (465) ، پس ‍ خود پيش قدم شده، حقّ آنان را مى پردازند، و چه سائل باشند، كه به سؤ ال آنان پاسخ مثبت مى دهند. مراد از حق معلوم در آيه 24 سوره معارج صدقات واجب و مستحب است؛ اگر فقر جامعه با صدقات واجب عينى و معين برطرف نشد، از باب واجب كفايى تأمين نياز او بر همسايه متمكّنى كه تنها او از نياز وى خبردارد واجب عينى است و فرقى نيست بين اين كه همسايه، يك شخص باشد يا يك كشور.مانند آن كه كشور مسلمانى از فقر كشور اسلامى مجاور خود با خبر است.

3 و 4( والذين يصدقون بيوم الدين ( 26 ) والذين هم من عذاب ربّهم مشفقون ) (466) ؛ كسانى كه هم به قيامت معتقدند و هم از عذاب جهنّم هراسانند. امتثال دستور بر اثر هراس، از بركات وجودى جهنّم است كه بسيارى از اطاعت ها بر اثر هراس، از بركات وجودى جهنّم است كه بسيارى از اطاعت ها بر اثر ترس از آن است و انسان تصديق كننده قيامت و هراسان از عذاب جهنّم است كه مى تواند اهل نماز باشد. از اين رو در نگاهى كلى، جهنّم نيز مانند بهشت از نعمت هاى الهى به حساب مى آيد. براين اساس در سوره مباركه الرحمن كه به مناسبت ترجيع بندفبأ ىّ الأ ربّكما تكذّبان عروس قرآن لقب گرفته،(467) در شمار نعمت هاى فراوان بهشتى و آلأ و آيات الهى، از جهنّم و عذاب آن ياد مى شد:( هذه جهنّم التى يكذّب بها المجرمون ( 43 ) يطوفون بينها و بين حميمٍ إن ) (468) و جمله فبأ ىّ الأ ربّكما تكذّبان اين جا نيز تكرار مى شود.

5-( والذين هم لفروجهم حافظون ) (469) ؛ كسانى كه اهل عفافند و دامن خود را از حرام نگه مى دارند.

6 و 7( والذين هم لا ماناتهم وعهدهم راعون ) (470) ؛ امانت دار و اهل وفاى به پيمان ها هستند.

8-( والذين هم بشهاداتهم قائمون ) (471) ؛ كسانى كه در مقام تحمّل شهادت و نيز در مقام اداى آن بر شهادتهاى خود تكيه مى كنند؛ خواه شهادت در محكمه يا شهادت در مسائل اعتقادى.

9-( والذين هم على صلاتهم يحافظون ) (472) ؛ كسانى كه محافظ نمازند تا چيزى از آن فوت نشود؛ هم وقت آن رعايت شود و قضا نشود و هم خصوصيت ها و شرايط ديگر آن. در بعضى از روايات محافظت بر نماز به اداى فريضه(473) ، و در بعضى ديگر به تقيّد برانجام پنجاه ركعت نماز در شب و روز(اعم از فرايض و نوافل ) تطبيق داده شده است(474) .

تذكرالف: خصوصيت هاى نماز بسيار است و آنچه بازگو شد نَمى از يَم است و تحقيق تفسيريى درباره آيات ياد شده در ضمن بررسى معارف سوره معارج ارائه خواهد شد.إ نْ شأ اللّه.

ب: منظور از تذكّر برخى ويژگى هاى نماز اين است كه سرّ دستور استعانت به نماز معلوم شود و محدوده عون و نصرت نماز واضح گردد و اجمالى از تفصيل كيفيت استعانت به نماز در تخليه از رذايل و تحليه به فضايل آشكار شده باشد.

ج: طبق برخى از آراى متقدمان ضمير إ نّها در وإ نّها لكبيرة إ لّا الخاشيعن به امور گذشته از قبيل اذكروا نعمتى... باز مى گردد(475) و تحليل آن امور، همين است كه در سوره معارج با تحرير آمده است. بنابراين، استعانت به نماز مى تواند دشوارى هاى همه امور گذشته را برطرف كند.

بحث روايى

1- مصاديق صبر و صلوة

- عن أ بى عبداللّهعليه‌السلام فى قول اللّه عزّوجلّ: واستعينوا بالصبر، يعنى الصوم، إ ذا نزلت بالرجل النازلة و الشدة فليصم فإنّ اللّه يقول: واستعينوا بالصبر يعنى الصيام(476) .

- عن النبىصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم :الصبر ثلاثة: فصبر على المصيبة و صبر على الطاعة و صبر على المعصية(477) .

- عن العسكرىعليه‌السلام فى قوله واستعينوا بالصبر و الصلوة: بالصبر عن الحرام على تأدية الا مانات و بالصبر عن الرياسات الباطلة على الا عتراف لمحمد بنبوّية و لعلىّ بوصيّته و استعينوا بالصبر على خدمتهما و خدمة من يأ مرانكم بخدمته(478) .

-... قال سلمان لا ميرالمؤ منينعليه‌السلام : يا أ خا رسول اللّه!و من أ قام الصلاة، أ قام ولايتك؟ قال:نعم يا سلمان، تصديق ذلك قوله تعالى فى الكتاب العزيز: واستعينوا بالصبر و الصلوة و إ نّها لكبيرةٌ إ لّا على الخاشعين فالصبر رسول اللّهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم والصلاة إ قامة ولايتى. فمنها قال اللّه تعالى: وإ نّها لكبيرة و لم يقل وإ نّهما لكبيرة لا نّ الولاية كبيرة حملها إ لّا على الخاشعين و...(479) .

اشاره الف:روزه از آن جهت كه كفّ نفس را به همراه دارد، از مصاديق صبر است و چون روزه براى برخى از رخدادهاى صعب سودمند است نه همه آنها، رسول گرامىصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم درباره آن فرمود:الصيام نصف الصبر(480) .

ب: براى صبر اقسام سه گانه اى ارائه شد، ليكن با تحليل اوّلى و عقلى معلوم مى شود كه آن اقسام در عرض ‍ يكديگر نيست. تقسيم اوّلى صبر به همان معناى ياد شده به اين است كه يا رخداد تلخ تحمل شود و يا هجرت شى ء شيرين هضم گردد. رخداد تلخ، يا مصيبتى است كه بايد آن را تحمل كرد و ضمنا از دست دادن محبوب را هضم كرد يا تكليف دشوارى است كه بايد امتثال آن را تحمل كرد و ضمنا از دست دادن رفاه را هضم كرد. هجرت شى ء شيرين عبارت از ترك معصيت است كه به كام كاذب شهوت گواراست. مطالب ديگرى در مطاوى اين بحث مطرح است كه جامع همه آنها كفّ نفس و هضم ناگوار است.

2- اهميت صبر و پاداش صبر

- قال رسول اللّهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم مخاطباً لعبداللّه بن عبّاس:أ لا أُعلّمك كلمات تنتفع بهنّ؟ قال: بلى! يا رسول اللّه. قالصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم : احفظ اللّه تجده أ مامك، تعرف إ لى اللّه فى الرّخأ يعرفك فى الشدّة، إ ذا سأ لت فاسئل اللّه وإ ذا استعنت فاستعن باللّه؛ جفّ القلم بما هو كائن، فلو جهد العباد أ ن ينفعوك بشى ء لم يكتبة اللّه عليك، لم يقدورا عليه، فإ ن استطعت أ ن تعمل للّه بالصدق فى اليقين فافعل، فإ ن لم تستطع فإ نّ فى الصبر على ما تكره خيراً كثيراً و اعلم أ نّ النصر مع الصبر وأ نّ الفرج مع الكرب وأ نّ مع العسر يسراً(481) .

- عن النبىصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم :الا يمان نصفان: نصف فى الصبر و نصف فى الشكر(482) .

- الصبر نصف الا يمان و اليقين الا يمان كلّه(483) .

- سئل رجل عن رسول اللّهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم : ماالا يمان بمنزلة الرأ س من الجسد؛ إ ذا قطع الرأ س نتن باقى الجسد و لاإ يمان لمن لاصبر له(484) .

- عن النبىصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم : من قضى نهمته فى الدنيا، حيل بينه و بين شهوته فى الاخرة و من مدّ عينيه إ لى زينة المترفين كان مهيناً فى ملكوت السمأ و من صبر على القوت الشديد أ سكنه اللّه الفردوس حيث شأ(485) .

- انّ رسول اللّهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فقد رجلاً فسأ ل عنه، فجأ فقال: يا رسول اللّه إ نى أ ردت أ ن اَّتى هذا الجبل فأ خلوا فيه و أ تعبد. فقال رسول اللّهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم :لصبر أ حدكم ساعة على ما يكره فى بعض مواطن الا سلام خير من عبادته خالياً أ ربعين سنة(486) .

اشاره الف:فضيلتى كه براى صبر است تنها براى تأثير آن در حلّ دشوارى هاى زندگى نيست، بلكه براى صبغه توحيدى آن است؛ زيرا صابر، سختى حادثه را با جهل به راز و رمز و گاهى با گمان به زيانبار بودن آن، از اين جهت تحمل مى كند كه مدير و مدبّر جهان براسال نظام احسن كار مى ك ند و سَمْت افعال خدا به سود مجموع است، نه جميع؛ گاهى مصلحت شخص سانحه زده هماهنگ با مصلحت شخصى خويش را قربانى مصلحت عمومى و نظام آفرينش مى كند، گرچه پايان همه كارهاى خدا هم به سود مجموع است و هم به نفع جميع. از اين رو صبر به منزله سرِ پيكر ايمان است.

ب: رذيلتى كه براى جزع و بى صبرى است، مقابل فضيلت ياد شده است. از اين رو آثار سوئى را در قيامت به همراه دارد.

3- استعانت از نماز

- عن أ بى عبداللّهعليه‌السلام :كان علىُّعليه‌السلام إ ذا أ هاله شى ءٌ فزعٌ قام إ لى الصلاة، ثمّ تلا هذه الا ية: واستيعنوا بالصبر و الصلوة(487) .

- عن أ بى عبداللّهعليه‌السلام : يا مسمع! ما يمنع أ حدكم إ ذا دخل عليه غمُّ من غموم الدنيا، أ ن يتوضّأ ثمّ يدخل مسجده فيركع ركعتين فيدعواللّه فيهما؛ أ ما سمعت اللّه يقول: واستعينوا بالصبر والصلوة(488) .

- عن حذيفة: كان رسول اللّهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم إ ذا حزّبه أ مر إ لى الصلاة(489) .

- عن النبىصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم : كان الا نبيأ يفزعون إ ذا فزعوا، إ لى الصلاة(490) .

اشاره الف: استعانت به نماز كه عمود دين و مايه تقرّب بندگان پرهيزكار است از سنّت هاى دير پاى الهى است كه در صحيفه هاى آسمانى پيام آوران گذشته مطرح بوده و قرآن كريم نمونه اى از آن را يادآور شده است:( قال موسى لقومه استعينوا باللّه واصبروا ) (491) . بارزترين مصداق استعانت به خدا همان اقامه نماز الهى است.

ب: انبياى خدا پيش گامان عمل به اين سنّت بوده اند؛ چنان كه خاتم آنان حضرت محمدبن عبداللّهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم در اين جهت نيز اسوه ديگران بوده است و اميرالمؤ منين على بن ابى طالبعليه‌السلام همانند رسول گرامى هنگام حزوب سانحه سنگين از نماز كمك مى گرفت.

ج: از صحابه نيز چنين استعانتى نقل شده است؛ مانند آنچه طبرى آورده كه ابن عباس در سفربود. خبر درگذشت برادر وى قُثَم بن عباس به او رسيد. استرجاع گفت و از راه فاصله گرفت و به ناحيه اى رفت و شتر را اناخه كرد و دو ركعت نمازى كه جلوس آن طولانى بود به جاآورد. آنگاه برخاست و به طرف مركوب خود رفت و اين آيه را قرأت مى ركد:( واستعينوا بالصبر والصلوة وإ نّها لكبيرةٌ إ لّا على الخاشعين ) (492) .

4- خشوع خاشعان

- عن أ بى الحسنعليه‌السلام :... واستعينوا بالصبر والصلوة وإ نّها لكبيرةٌ إ لّا على الخاشعين، والخاشع الذليل فى صلاته المقبل عليها يعنى رسول اللّهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم و أ ميرالمؤ منينعليه‌السلام ))(493) .

- عن ابن عباس فى قوله إ لّا على الخاشعين: المصدّقين بما أ نزل اللّه(494) .

- عن أ ميرالمؤ منينعليه‌السلام فى قوله إ لّا على الخاشعين: والخاشعون هم الشيعة المستبصرون و ذلك لا نّ أ هل الا قاويل من المرجئة والقَدَريّة و الخوارج و غيرهم من الناصبيّة، يقرّون لمحمدصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ليس بينهم خلاف و هم مختلفون فى ولايتى منكرون لذلك جاحدون بها إ لّا القليل...(495) .

اشاره الف: خشوع صادق از مصدّقان معارف ناب صادر مى شود. كسى كه از قبول مآثر ولايت سرباز زد و حقّ بودن آن را برنتابيد و معارف ناب را تصديق نكرد، اخلاق اعمال صادق از او متوقّع نيست.

ب: چون ملكات نفسانى كمال هاى وجودى است و به حكم حقيقت، يعنى تشكيك محكوم است، آن مقدار مقبول از معارف ناب مانند اصل توحيد، نبّوت عام، نبوت حضرت ختمى مرتبتصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم و... كه مورد تصديق باشد مستلزم خشوع صادق خواهد بود. بنابراين، كمال خشوع حق در ولايت مداران علوى ظهور مى كند، گرچه ديگران در حدّ خود از اصل خشوع بهره مى برند.

5- معناى ظنّ درقرآن

- عن علىعليه‌السلام :((... يظنّون أ نّهم ملاقوا ربّهم يعنى أ نّهم يوقنون أ نّهم يبعثون ويحشرون و يحاسبون و يجزون بالثواب و العقاب؛ والظنّ هنا اليقين(496) .

- عن علىعليه‌السلام فى قوله الذين يظنّون أ نّهم ملاقوا ربّهم: يوقنون أ نّهم مبعوثون و الظّن منهم يقين(497) .

اشاره الف: ظنّ در قرآن گاهى در مورد گمان مقابل يقين به كار مى رود و گاهى در مورد علم و همين تفاوت مورد استعمال باعث شد كه برخى مانند ابوجعفر طبرى آن را از لغات اضداد محسوب دارند(498) .

ب: ظنّ اگر با قرينه همراه نباشد معناى گمان دارد و اگر با قرينه همراه باشد معناى يقين را افاده مى كند؛ ظن مقابل يقين مانند:( ما لهم به من علمٍ إ لّا اتّباع الظنّ ) (499) ،( إن يتبعون إلّا الظن و إن هم إلّا يخرصون ) (500) ،( و ما يتبع أ كثرهم إ لّا ظناً إ نّ الظنّ لايغنى من الحقّ شيئاً... ) (501) و ظنّ به معناى يقين مانند:( ألا يظنّ أولئك أنّهم مبعوثون ( 4 ) ليوم عظيم ) (502) ،( قال الذين يظنون أنّهم ملاقوا اللّه كم من فئةٍ قليلة غلبت فئةً كثيرةً بإذن اللّه ) (503)

6- لقأاللّه و مؤ منان به آن

عن الباقرعليه‌السلام : الذين يظنّون أ نهم ملاقوا ربّهم و أ نّهم إ ليه راجعون نزلت فى علىعليه‌السلام و عثمان بن مظعون و عماربن ياسر و أ صحاب لهم(504) .

اشاره الف: لقى الهى درجات متعددى دارد؛ زيرا بسيارى از افراد با اسماى حسنا و وسطاى خدا ديدار دارند؛ گروهى با اسماى جمال و مهر و عده اى بااسماى جلال و قهر. نمونه اول:( أفمن وعدناه وعداً حسناً فهو لاقيه كمن متعناه متاع الحياة الدنيا ) (505) . لقاى خدا براى اوساط از مؤ منان همان برخوردارى از مواهب الهى در قيامت است. نمونه دوم:( فَأعقبهم نفاقاً فى قلوبهم إ لى يوم يلقونه ) (506) .

ب: لقاى تام نسبت به حدّ ممكن، بهره كسى است كه نه خود را ملاقات كند و نه لقاى خود، بلكه فقط به شهود خداى سبحان بار يابد.

ج: از تحليل معناى لقا، زهوق پندار تجسيم مجسّمه روشن مى شود؛ چنان كه از بررسى معناى رجوع، وهن و هم تناسخيه آشكار خواهد شد و نيازى به تفصيل فخر رازى و مانند او نيست.