نظم و انضباط

نظم و انضباط0%

نظم و انضباط نویسنده:
گروه: تعلیم و تربیت

نظم و انضباط

این کتاب در موسسه الحسنین علیهما السلام تصحیح و مقابله شده است.

نویسنده: مركز پژوهشهاى اسلامى صدا و سيما
گروه: مشاهدات: 7040
دانلود: 2227

توضیحات:

نظم و انضباط
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 118 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 7040 / دانلود: 2227
اندازه اندازه اندازه
نظم و انضباط

نظم و انضباط

نویسنده:
فارسی

این کتاب در موسسه الحسنین علیهما السلام تصحیح و مقابله شده است.

ه ) پرهيز از رباخوارى

رباخوارى ، در آيات و روايات ، بسيار نكوهش شده است رباخوارى ، تعادل اقتصادى را در جامعه بر هم مى زند و ثروت ها را نزد يك گروه گرد مى آورد، زيرا تنها همان گروه ، از آن سود مى برند و زيان هاى اقتصادى ، همه متوجه گروهى ديگر مى گردد.اگر مى شنويم فاصله ميان كشورهاى ثروت مند و فقير جهان ، روز به روز بيش تر مى شود ، يكى از عواملش ، همين است و به دنبال آن بروز جنگ هاى خونين است

رباخوارى ، گونه اى تبادل اقتصادى ناسالم است كه عواطف و پيوندها را سست مى كند و بذر كينه و دشمنى را در دل ها مى پاشد. در واقع ، رباخوارى ، بر اين اصل استوار است كه رباخوار، تنها سود خود را مى بيند و هيچ توجهى به ضرر و زيان بدهكار ندارد. از اين گذشته ، رباخوارى از نظر اخلاقى اثرى بسيار بد بر روحيه وام گيرنده مى گذارد و پيوند- تعاون و همكارى اجتماعى را ميان افراد و ملت ها سست مى كند.

در روايات اسلامى ، در ضمن جمله اى كوتاه و پر معنا، به اثر زيانبار اخلاقى ربا اشاره شده است در كتاب وسائل الشيعه درباره سبب تحريم ربا آمده است كه امام صادقعليه‌السلام فرمود:

انما حرم الله عزوجل الربا لكيلا يمتنع الناس من اصطناع المعروف ؛ (150)

خداوند ربا را حرام كرده است تا مردم از كار نيك امتناع نورزند.

و) دورى از رشوه خوارى

از بلاهاى بزرگ اقتصادى كه همواره دامن گير بشر بوده است ، رشوه خوارى است قرآن كريم مى فرمايد:

و لا تاكلوا اموالكم بينكم بالباطل و تدلوا بها الى الحكام لتاكلوا فريقا من اموال الناس بالاثم و انتم تعلمون ؛ (151)

اموال هم را به ناحق در ميان خود نخوريد و براى خوردن بخشى از اموال مردم به گناه (بخشى از) آن را به قضات ندهيد در حالى كه مى دانيد (اين كار گناه است ).

اين آيه شريف ، مسلمانان را از كارى بسيار ناپسند، نهى مى كند و به آنان مى گويد، در اموال هم ، بدون حق تصرف نكنيد و از راه نادرست ، مالى را به دست نياوريد و نكند تصرف و خوردن نارواى اموال ديگران ، شما را به سوى قضات بكشاند و چيزى به عنوان و رشوه به آنان دهيد تا اموال مردم را به ظلم تملك كنيد! رشوه در اسلام چنان نكوهيده است كه امام صادقعليه‌السلام درباره اش مى فرمايد: رشوه ، در قضاوت ، كفر به خداوند عظيم است

و در حديثى مشهور از رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم نقل است :

لعن الله الراشى و المرتشى و الرائش الذى يمشى بينهما ؛ (152)

خداوند، گيرنده و دهنده رشوه و آن كس را كه واسطه ميان آنان است ، لعنت كرده است

در نهج البلاغه ، در ماجراى هديه آوردن اشعث بن قيس ، آمده است كه او براى پيروزى بر طرف دعواى خود، در محكمه عدل علىعليه‌السلام متوسل به رشوه شد و شبانه ، ظرفى پر از حلواى لذيذ به در خانه علىعليه‌السلام آورد و بر آن نام هديه گذاشت ! علىعليه‌السلام بر آشفت و فرمود:

هبلتك الهبول !اعن دين الله اتيتنى لتخدعنى ؟...و الله ! لواعطيت الاقاليم السبعة بما تحت افلاكها على ان اعصى الله فى نملة اسلبها جلب شعيرة ما فعلته و ان دنياكم عندى لاهون من ورقه فى فم جرادة تقضمها ما لعلى و لنعيم يفنى و لذة لا تبقى ؛ (153)

زنان بچه مرده برتو گريه كنند! آيا از طريق آيين خدا وارد شده اى كه مرا بفريبى ؟! به خدا سوگند!اگر هفت اقليم را با آن چه در زير آسمان هاى آن ها است ، به من دهند كه با گرفتن پوست جوى از دهان مورچه اى ، خدا را نافرمانى كنم ، هرگز چنين نخواهم كرد. همانا، دنياى شما، از برگ جويده اى

در دهان ملخ براى من خوارتر و بى ارزش تر است على را با نعمت هاى فانى و لذت هاى زودگذر چه كار!

اسلام رشوه خوارى را در هر شكل و عنوانى ، محكوم كرده است در تاريخ زندگى پيغمبر اسلامصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم مى خوانيم ، به او خبر دادند كه يكى از فرماندارانش رشوه اى در شكل هديه پذيرفته است حضرت ، بر آشفت و به او فرمود: چرا آن چه را حق تو نيست مى گيرى ؟ او، در پاسخ با عذر خواهى گفت : آن چه گرفتم ، هديه بود. پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود: آيا توجه دارى اگر يكى از شما در خانه بنشيند و از طرف من عهده دار كارى نباشد، آيا مردم به او چيزى هديه مى دهند؟!. سپس دستور داد هديه را گرفتند و در بيت المال نهادند. و وى را از كار بركنار كرد. اسلام ، حتى براى اين كه قاضى گرفتار رشوه هاى ناپيدا نشود، دستور مى دهد كه قاضى نبايد شخصا به بازار برود، مبادا تخفيف قيمت ها، ناخودآگاه ، بر قاضى اثر بگذارد و در قضاوت ، از شخص تخفيف دهنده ، جانبدارى كند. چه خوب است مسلمانان از كتاب آسمان خود الهام گيرند و همه چيز خود را در پاى بت رشوه ، قربانى نكنند.(154)

ز) دورى از اسراف و تبذير

اسراف و تبذير، دو واژه اى است كه براى تبيين بى انضباطى مالى و اقتصادى ،در قرآن كريم مورد استفاده قرار گرفته است اگر قرآن ، استفاده از رزق و روزىحلال و پاك را لازم شمرده ، مومنان را به صرفه جويى و دورى از اسراف و تبذير (بخشش مالى به صورت بيهوده ) نيز دستور داده است

نگاهى به آيات قرآن در اين باره ، سر مشق ما، در انضباط مالى و اقتصادى و اعتدال و ميانه روى در مصرف خواهد بود. درباره اسراف مى فرمايد:

كلوا واشربوا و لا تسرفوا انه لا يحب المسرفين ؛ (155)

بخوريد و بياشاميد و اسراف نكنيد كه بى گمان ، خداوند، اسراف كاران را دوست نمى دارد.

اين ، يك دستور مهم بهداشتى نيز هست كه براى سلامتى جسم انسان ، بسيار مفيد است و تحقيقات امروزه نيز به همين نتيجه رسيده مكه سرچشمه بسيارى از بيمارها، پرخورى است

اسراف ، برنامه اى فرعونى است :

ان فرعون لعال فى الارض و انه لمن المسرفين

در حقيقت ، فرعون ، در آن سرزمين ، برترى جوى و از اسراف كاران بود.

ان المسرفين هم اصحاب النار. (156)

اسراف پيشگان ، اصحاب دوزخند:

از ويژگى هاى عبادالرحمان ، آن است كه به هنگام انفاق ، نه اسراف مى كنند و نه سخت گيرى ، بلكه ميان اين دو، سير مى كنند.(157) در روايتى ، تشبيهى توجه برانگيز براى اسراف و حد ميانه آمده است در اين روايت است كه امام صادقعليه‌السلام مشتى سنگ ريزه از زمين برداشت و محكم در دست گرفت و فرمود: اين ، همان سخت گيرى است سپس مشت ديگرى برداشت و چنان دست خود را گشود كه همه بر زمين ريختند و فرمود: اين ، اسراف است بار سوم ، مشت ديگرى برداشت و كمى دست خود را گشود به گونه اى كه مقدارى فرو ريخت و مقدارى در دستش بازماند و فرمود: اين ، همان ، قوام است(158)

در سوره شعراء نيز پيروى از اسراف كاران نهى شده است :

و لا تطيعوا امر المسرفين ؛ (159)

از اسراف كاران پيروى نكنيد.

اسراف ، معنايى گسترده دارد كه هر گونه تجاوز از حد را فرا مى گيرد، ولى بيش تر در مورد هزينه هاى مالى استفاده مى شود.

كلمه تبذير در اصل از ماده بذر و به معناى پاشيدن دانه است ، ولى اصطلاح تبذير، مخصوص مواردى است كه انسان ، اموال خود را به صورت غير منطقى و فسادآميز، مصرف مى كند. معادل آن در فارسى امروز ريخت و پاش است به تعبير ديگر، تبذير، آن است كه مال ، در غير موردش ، مصرف شود، هر چند كم باشد و اگر در موردش صرف شود، تبذير نيست ، هر چند بسيار باشد.(160) خداوند بزرگ مى فرمايد:

و آت القربى حقه والمسكين و ابن السبيل و لا تبذر تبذيرا ان المبذرين كانوا اخوان الشياطين و كان الشيطان لربه كفورا ؛(161)

و حق نزديكان را بپرداز و مستمند و وامانده در راه را، و هرگز اسراف و تبذير مكن ، چرا كه تبذيركنندگان ، برادران شياطينند و شيطان (نعمت هاى ) پروردگارش را كفران مى كند.

زشتى اسراف و تبذير، تا آن جا است كه در حديثى مى خوانيم ، پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم از راهى عبور مى كرد. يكى از يارانش ، به نام سعد، مشغول وضو گرفتن بود و آب بسيار مى ريخت فرمود: چرا اسراف مى كنى اى سعد؟! عرض كرد: آيا در آب وضو نيز اسراف است ؟ فرمود: آرى ، هر چند در كنار نهر جارى باشى(162)

بى گمان نعمت ها و مواهب موجود در زمين ، براى ساكنانش كافى است ، اما به يك شرط و آن ، اين كه بيهوده به هدر نرود، بلكه به صورت صحيح و معقول و دور از هر گونه افراط و تفريط مورد بهره گيرى قرار گيرد. اين نعمت ها، نامحدود نيست تا با بهره گيرى نادرست ، آسيب نپذيرد. آن روز- ارقام و آمار، همچون امروز دست انسان ها نبود، اسلام ، هشدار مى داد كه در بهره گيرى از مواهب خدا در زمين ، اسراف و تبذير مكنند.(163)

دنياى امروز، كه به محدوديت منابع طبيعى پى برده است ، سخت به اين موضوع توجه كرده است تا آن جا كه از همه چيز استفاده مى كند: از زباله ، بهترين كود را مى سازد، از تفاله ها، وسايل مورد نياز را و حتى از فاضلاب ها

پس از تصفيه ، آب مناسب براى آبيارى پديد مى آورد.(164)

حضرت امام ، از اسراف و تبذير، در كارهاى به ظاهر كوچك هم ، دورى مى كرده است يكى از اطرافيانش مى گويد:

بارها ديدم كه معظم له از اتاقشان به طرف اندرون رفتند، ولى چند لحظه بعد، از ميان راه برگشته ، لامپ مهتابى را خاموش كرده و دوباره به طرف اندرونى رفتند، با آن كه در آن موارد، معمولا، بيش از چند دقيقه دز اندرونى نمى ماندند و دوباره به همين اتاق بر مى گشتند.(165)

اهميت انضباط در مصرف بيت المال

از موضوعات بسيار مهم - كه ارج نهادن بدان بر هر مدير مسلمانى لازم است - دقت در به كارگيرى بيت المال و استفاده از امكانات و اموال عمومى است برخى گمان مى كنند امكانات دولتى ، كه در اختيار آنان است ، ملك شخصى است و زيردستان ، بردگان آنانند و بدين دليل ، هر گونه كه بخواهند، مى توانند از اين امكانات بهره بردارى شخصى كنند!نگاهى به سخنان و نامه هاى امير مومنانعليه‌السلام به كارگزاران و دست اندر كاران حكومت ، اهميت توجه به بيت المال و زشتى بهره گيرى نادرست از آن را نشان مى دهد. در اين جا، برخى از اين سخنان نورانى را ذكر مى كنيم :

پيشواى پارسايان در روزهاى آغازين حكومت خود فرمود:

و الله !لو وجدته قد تزوج به النساء و ملك به الاماء لرددته ، فان فى العدل سعة و من صاق عليه العدل فالجور عليه اضيق ؛ (166)

به خدا سوگند، اگر آن اموال را (كه عثمان از بيت المال بيهوده به اين و آن بخشيده ) بيابم ، هر چند كابين زنان شده باشد و كنيزان خريده باشند، آن را به صاحبانش باز مى گردانم ؛ زيرا، در عدل ، گشايش (واقعى ) است و بى گمان ، آن كس كه عدالت بر او سخت آيد، تحمل ستم بر او گران تر آيد.

هنگامى كه گزارش استفاده يكى از كارگزاران از بيت المال به امير مومنانعليه‌السلام مى رسد، در پاسخ مى نويسد:

درباره تو، مرا گزارشى رسيده است كه اگر درست باشد و اين كار را انجام داده باشى ، پروردگارت را به خشم آورده اى و امامت را نافرمانى كرده اى !گزارش رسيده كه تو، غنايم مسلمانان را- كه به وسيله اسلحه و اسب هايشان به دست آمده و خون هايشان در اين راه ريخته است - ميان افرادى از خويشاوندان باديه نشين ات تقسيم كرده اى !سوگند به خدايى كه دانه را شكافت و روح انسانى را آفريد!اگر اين گزارش درست باشد، نزد من خوار خواهى شد و ارزش و مقامت فرو خواهد آمد. حق پروردگارت را سبك مشمار و دنيايت را با نابودى دينت ، اصلاح مكن كه از زيانكارترين افراد خواهى بود.(167)

اين سخنان نورانى مولاى مومنانعليه‌السلام در بيان اهميت و توجه به بيت المال و پيامدهاى زيان بار استفاده نا به جا از آن ، به قدر كافى گويا و رسا است در جايى ديگر، پيشواى پارسايان به كارگزاران خود چنين دستور مى دهد:

ادقوا اقلامكم و قاربوا بين سطوركم و احذفوا من فضولكم واقصدوا قصد المعانى و اياكم و الاكثار، فان اموال المسلمين لا تحمل الاضرار؛ (168)

نوك قلم هاى خود را تيز كنيد، ميان سطرهاى نوشته ، زياد فاصله نيندازيد، سخنان اضافى را حذف كنيد و به اصل مطلب بپردازيد، از زياده روى در مصرف بپرهيزيد؛ زيرا، بيت المال مسلمانان ، تاب اين گونه زيان ها را ندارد.

در سيره امامان معصومعليه‌السلام و بزرگان دين ، نسبت به مصرف بيت المال ، دقت و احتياط هايى به چشم مى آيد كه اهتمام آنان را بدين موضوع ، به خوبى نشان مى دهد. اينكه نمونه اى چند از انضباط و احتياط پرچم داران مكتب عالى اسلام در برخورد با اموال عمومى را از نظر مى گذرانيم بدان اميد كه اين نمونه هاى آرمانى ، شيوه درست رفتار با بيت المال را فراروى ما قرار دهد.

عقيل ، در زمان خلافت اميرالمومنينعليه‌السلام به عنوان ميهمان به خانه آن حضرت در آمد. علىعليه‌السلام به فرزند خويش ، حسن بن علىعليه‌السلام اشاره كرد كه جامه اى به عمويت هديه كن امام حسنعليه‌السلام يك پيراهن از مال شخصى خود به عقيل هديه كرد. شب فرا رسيد و هوا گرم بود. علىعليه‌السلام و عقيل روى بام دارالاماره نشسته ، مشغول گفت و گو بودند. هنگام صرف شام رسيد. عقيل ،كه خود را ميهمان دربار خلافت مى ديد، انتظار سفره اى رنگين داشت ، ولى بر خلاف انتظارش ، سفره اى بسيار ساده و فقيرانه آوردند. با كمال تعجب پرسيد غذا همين است ؟! علىعليه‌السلام فرمود: مگر اين نعمت خدا نيست ؟!من كه خدا را بر اين نعمت ها، بسيار شكر مى كنم و سپاس مى گويم

عقيل گفت : پس بايد حاجت خويش را زودتر بگويم و مرخص شوم من ، مقروضم و زير بار قرض مانده ام ، دستور فرما هر چه زودتر قرض مرا ادا كنند و هر مقدار مى خواهى به برادرت كمك كنى ، بكن ، تا زحمت را كم كرده ، به خانه خويش باز گردم

علىعليه‌السلام فرمود: چه قدر مقروضى ؟ عقيل گفت : صدهزار درهم فرمود: آه ! صدهزار درهم ، چه قدر زياد!متاسفم برادر جان اين قدر ندارم كه قرض هاى تو را بدهم ، ولى صبر كن هنگام پرداخت حقوق برسد. از سهم شخصى خود بر مى دارم و به تو مى دهم ، و شرط مواسات و برادرى را به جا خواهم آورد. اگر عائله خودم نياز نمى داشتند، تمام سهم خود را به تو مى دادم و چيزى براى خود نمى گذاشتم

عقيل گفت : چه ؟! صبر كنم تا وقت پرداخت حقوق برسد؟!بيت المال و خزانه بيت المال بردار ، چرا مرا به رسيدن هنگام پرداخت حقوق حواله مى كنى ؟! اگر تمام حقوق خودت را به من بدهى ، چه دردى از من دوا مى كند؟!.

علىعليه‌السلام فرمود من ، از سخن تو در شگفتم !خزانه دولت ، پول دارد يا ندارد، چه ربطى به من و تو دارد؟! من و تو هم ، هر كدام ، كسى هستيم چون ديگر مسلمانان ، راست است كه تو برادر من و من بايد تا آن جا كه مى توانم از مال خود به تو كمك كنم ، اما از مال خودم نه از بيت المال مسلمانان گفت و گو ادامه داشت و عقيل با زبان هاى مختلف ، اصرار و سماجت مى كرد. آن جا كه نشسته بودند، به بازار كوفه مشرف بود. صندوق هاى پولى تجار و بازاريان از آن جا ديده مى شد. در اين ميان كه عقيل اصرار و سماجت مى كرد، علىعليه‌السلام به عقيل فرمود: اگر باز هم اصرار دارى و سخن مرا نمى پذيرى ، پيشنهادى به تو مى كنم ، اگر عمل كنى مى توانى تمام دين خويش را بپردازى عقيل گفت : چه كنم ؟ فرمود: در اين پايين ، صندوقهايى است همين كه خلوت شد و كسى در بازار نماند. از اين جا پايين برو. اين صندوق ها مال كيست ؟ فرمود: مال اين مردم كسبه است كه اموال نقدينه خود را در آن جا مى ريزند. گفت : عجب !به من پيشنهاد مى كنى كه صندوق مردم را بشكنم و مال مردم بيچاره اى كه به هزار زحمت به دست آورده و در اين صندوق ها ريخته و به خدا توكل كرده و رفته اند، بردارم و بروم ؟!.

على فرمود: پس تو چه طور به من پيشنهاد مى كنى كه صندوق بيت المال را براى تو باز كنم ؟! مگر اين مال متعلق به مردمى نيست كه راحت و بى خيال ، در خانه هاى خويش ‍ خفته اند. اكنون پيشنهاد ديگرى مى كنم ، اگر ميل دارى اين پيشنهاد را بپذير. عقيل گفت : ديگر چه پيشنهادى ؟.

فرمود: اگر حاضرى ، شمشير خويش را بردار، من نيز شمشير خود را بر مى دارم ، در نزديكى كوفه ، شهر قديم حيره است در آن جا بازرگانان ثروتمندانى بزرگ هستند. شبانه ، دو نفرى مى رويم و بر يكى از آنان شبيخون مى زنيم و ثروت كلانى بلند كرده ، مى آوريم عقيل گفت : برادر جان !من براى دزدى نيامده ام كه تو اين حرف ها را مى زنى ، من مى گويم از بيت المال و خزانه كشور كه در اختيار تو است ، اجازه بده پولى به من بدهند تا من قرض خود را بدهم

فرمود: اگر مال يك نفر را بدزديم ، بهتر است از اين كه مال صدها هزار نفر مسلمان را، يعنى ، مال همه مسلمانان را بدزديم چه طور شد كه ربودن مال يك نفر با شمشير، دزدى است ، ولى ربودن مال عموم مردم دزدى نيست ؟! تو خيال مى كنى كه دزدى ، فقط، همين است كه كسى به كسى حمله كند و با زور مال او را از چنگالش بيرون بياورد؟ بدترين گونه دزدى همين است كه تو الان به من پيشنهاد مى كنى !(169)

شيخ مرتضى انصارى

شيخ انصارى ، برادرى داشته است به نام شيخ منصور، كه از دانشمندان بزرگ و گرامى بوده است ، ولى بسى تنگدست و فقير. روزى ، مادر شيخ ، به حالش رقت كرد و به برادر بزرگترش ، شيخ انصارى ، كه در آن هنگام ، مرجع يگانه شيعه بود، گله كرد و زبان به اعتراض گشوده و گفت : تو مى دانى كه برادرت ، منصور، با اين عائله سنگين ، در شدت فقر به سر مى برد و ماهانه اى كه به او مى دهى ، احتياجات او را رفع نمى كند، در صورتى كه اين همه اموال ، در دست تو است و مى توانى به او بيش از ديگران كمك كنى !

شيخ به دقت به سخنان مادر گوش فرا داد و هنگامى كه سخنش به پايان رسيد، كليد اتاقى را كه وجه شرعى در آن بود تحويل مادر داد و خطاب به وى با لحنى مودبانه و خاضعانه ، گفت : مادر!بيا اين كليد را بگير و هر چه پول براى منصور مى خواهى بردار، به شرط اين كه در برابر آن ، من مسئوليتى نداشته باشم و بار آن بر دوش خودت باشد و تو آن را تحمل كنى !اين اموالى كه نزد من است ، حقوق فقيران و مستمندان است و ميان آنان ، به طور مساوى تقسيم مى شود. همه تنگ دستان ، در اين جا، يكسانند، بسان دندانه هاى شانه و هيچ كدام بر ديگرى برترى ندارند. مادرم !اگر پاسخى براى فرداى قيامت دارى ، هر چه مى خواهى انجام ده ، ولى بدان كه حسابى در پيش است بس دقيق و سخت و هول ناك و بدون كم ترين مسامحه !.

مادر شيخ - كه نمونه تقوا و فضيلت و خدا ترسى بود- چون اين را شنيد، از خوف خداوند لرزه بر اندامش افتاد و از گفته خويش توبه كرد و در حالى كه كليد را به فرزند تقديم مى كرد، از او پوزش طلبيد و مستمندى منصور را به فراموشى سپرد.(170)

عادت شيخ انصارى ، بر اين بود كه در بازگشت از مجلس تدريس ، نخست نزد مادر مى رفت و براى دل جويى از آن پير زن با وى گفت و گو مى كرد و از اوضاع زندگى مردم پيشين مى پرسيد و مزاح مى كرد، مادر را مى خنداند. سپس ، به اتاق مطالعه و عبادت مى رفت روزى ، شيخ به مادر گفت : دوران كودكى ام را به ياد دارى كه مشغول علوم مقدماتى بودم و مرا براى انجام دادن كارهاى منزل ، به اين سو و آن سو مى فرستادى ، ولى من پس از فراغت از درس و مباحثه ، آنها را انجام مى دادم و به منزل مى آمدم و تو خشمگين مى شدى و مى گفتى : اجاقم كور است ! آيا اكنون هم اجاقت كور است ؟. مادر، از روى مزاح گفت : بله ؛ اينك نيز چنين است ؛ زيرا، آن وقت ، به كارهاى منزل نمى رسيدى و اكنون كه به مقامى رسيده اى ، به سبب احتياط بسيار كه در صرف وجوه شرعى مى كنى ، ما را تحت فشار قرار داده اى !(171)

در دوران زعامت شيخ انصارى و هنگامى كه سيل وجوه شرعى از اطراف جهان تشيع به سويش سرازير بود، خانواده شيخ ، در وضع سختى به سر مى برد و از نظر اقتصادى در مضيقه بود؛ زيرا، شيخ ، براى هزينه منزل ، مبلغى ناچيز اختصاص داده بود كه كافى نبود.

همسر شيخ ، پيش يكى از علما- كه نزد شيخ از احترام و منزلتى برخوردار بود- از كمى مقررى خود شكايت كرد و از او خواست كه تا در اين باره با شيخ گفت و گو كند تا اندكى بر مقررى افزوده شود و خانواده شيخ بتوانند از عهده هزينه ضرورى منزل بر آيند. آن عالم - كه در اين امر واسطه بود - خدمت شيخ رسيد و جريان را گفت و خواسته همسر شيخ را بيان كرد. شيخ به سخنانش كاملا گوش فرا داد، ولى هيچ پاسخى نداد. روز بعد، وقتى شيخ به منزل آمد، به همسرش فرمود: لباس هاى مرا بشوى و آب هاى چركين آن ها را نگه دار و دور مريز. همسر وظيفه شناس ، بى درنگ فرموده شيخ را انجام داد و نزد او آمد. شيخ انصارى فرمود: آبهاى چركين را بياور. وقتى آورد، خطاب به همسر فرمود: بنوش

همسرش گفت : بنوشم ؟!اين چه امرى است ؟ اين ها مورد تنفر طبع است و عاقل چنين نمى كند!. شيخ گفت : پس اينك ، ژرف بنگر و نيك گوش دار. اين مال هايى كه نزد من است ، در نظرم مانند همين آب چركين است همان گونه كه تو نمى توانى و نمى خواهى از اين آب بنوشى ، من نيز حق ندارم و برايم جايز نيست به شما بيش از آن چه اكنون مى دهم ، بپردازم ؛ زيرا، اين اموال ، حقوق مستمندان است و شما با ديگر مستمندان در نظرم يكسانند(172)

هم چنين ، آورده اند كه روزى همسر شيخ انصارى از او خواهش كرد تا چادر شبى براى پوشاندن رختخواب هاى منزل بخرد. شيخ ، به خاطر كثرت تقوا و ورع ، بدين كار تن در نداد. همسر شيخ ، كه از نمايان بودن رختخواب ها در گوشه اتاق در برابر دوستان ناراحت بود. پس از مايوس شدن از جلب موافقت شيخ ، در خريد گوشت صرفه جويى كرد و به جاى سه سير گوشت ، تا مدتى دو سير و نيم خريد و از اين راه مبلغى ذخيره شد و يك چادر شب خريد.

وقتى شيخ ، چادر شب را در منزل ديد و بر چگونگى خريد آن آگاه شد، با ناراحتى تمام گفت : اى واى ، كه تا به حال ، مقدارى از بيت المال بى جهت مصرف مى شد و من مى پنداشتم سه سير گوشت ، حداقلى است كه ما مى توانيم با آن زندگى كنيم ، و اكنون به نادرستى اين پندار پى بردم آن گاه شيخ فرمان داد كه چادر شب را باز پس دهند، و از آن روز به بعد، به جاى سه سير گوشت ، دو سير و نيم خريدارى كنند. (173)

يكى از شاگردان شيخ انصارى مى گويد: هنگامى كه در نجف اشرف ، نزد شيخ انصارى به تحصيل مشغول بودم ، شبى شيطان را در خواب ديدم كه بندها و طناب هايى در دست داشت از شيطان پرسيدم : اين بندها براى چيست ؟ پاسخ داد: اين ها را به گردن مردم مى اندازم و آنان را به سوى خويش مى كشانم و به دام مى اندازم روز گذشته يكى از اين طناب هاى محكم را به گردن شيخ مرتضى انصارى انداختم و او را از اتاقش تا ميان كوچه اى كه منزل شيخ در آن است ، كشيدم ، ولى افسوس كه شيخ از نبرد رها شد و باز گشت وقتى از خواب بيدار شدم ، در تعبير آن خواب به فكر فرو رفتم پيش خود گفتم خوب است از خود شيخ بپرسيم حضور ايشان شرف ياب شدم و خواب خود را باز گفتم شيخ فرمود: شيطان ، راست گفته است ؛ زيرا آن ملعون ، ديروز، خواست مرا فريب دهد كه به لطف خدا، از دامش گريختم جريان از اين قرار بود كه ديروز، پولى نداشتم و اتفاقا، چيزى در منزل لازم شد و مورد نياز بود. با خود گفتم ، يك ريال از مال امام زمان نزدم موجود است و هنوز وقت مصرفش نرسيده ، آن را به عنوان قرض بر مى دارم و سپس ادا خواهم كرد. يك ريال را برداشته ، از منزل خارج شدم همين كه خواستم آن چيز را بخرم با خود گفتم : از كجا معلوم كه بتوانم اين قرض را ادا كنم ؟. در همين انديشه و ترديد بودم كه ناگهان ، تصميم قطعى گرفتم كه به منزل باز گردم از اين رو، چيزى نخريدم و به خانه بازگشتم و پول را بر جاى خويش گذاشتم(174)

نويسنده لولو الصدف ، در آن كتاب مى نويسد: وقتى ، حدود بيست هزار تومان از وجوه شرعى ، خدمت شيخ انصارى آورده بودند و ايشان مشغول تقسيم آن بود. در همان هنگام ، شخصى كه شيخ از او گندم خريده بود، ولى هنوز پولش را نپرداخته بود، آمد و گفت : مدتى است كه گندم براى شما آورده ام ، ولى هنوز بهاى آن را نپرداخته ايد. اگر ممكن است اكنون مرحمت كنيد. شيخ به آن مرد فرمود: چند روز ديگر نيز مهلت بدهيد. مرد پذيرفت و رفت در اين هنگام يكى از علما به شيخ عرض كرد: با اين كه اين همه اموال دست شما است ، چرا مهلت خواستيد و طلب مزد كاسب را نداديد؟ شيخ فرمود: اين ها، مال تنگدستان و مستمندان است و ربطى به من ندارد و من فعلا از مال خود چيزى ندارم كه قرضم را ادا كنم قصد دارم اين فرش را بفروشم و بدهى خود را بپردازم از اين ور، مهلت خواستم(175)

ميرزاى نائينى

مرحوم ميرزا محمد حسين نائينى ، در حقوق مالى و ديگر حقوق مردم ، بسيار دقت مى كرد. او، داراى دو دفتر مخصوص بود كه در يكى ، نماز و روزه و حج ثبت مى شد. و در دفتر ديگر كفارات و زكات براى هر يك از مستاجران نماز، زمانى ويژه تعيين مى كرد كه در آن زمان ، بايد نماز را بگزارد. بدين گونه كه اولى ، از يك تا سه بامداد، دومى از ساعت سه تا شش بامداد، سومى ، از ساعت شش تا نه بامداد، چهارمى ، از ساعت نه بامداد تا دوازده ظهر، پنجمى ، از ساعت دوازده ظهر تا سه بعد از ظهر، ششمى ، از ساعت سه تا شش بعد از ظهر، هفتمى ، از ساعت شش تا نه شب ، هشتمى ، از ساعت نه تا دوازده شب ، بايد نمازها را بگزارند، زيرا: مبناى ايشان ، اين بود- دو مستاجر در يك وقت نبايد نماز بگزارند و نماز استيجارى بايد به ترتيب گزارده شود.(176)

شيخ ابراهيم كلباسى

شيخ ابراهيم كلباسى ، به قدرى در مصرف بيت المال دقت مى كرد كه اگر تهيدستى چيزى از او مى خواست ، شاهد مى طلبيد كه بر فقر سائل گواهى دهد و او را قسم مى داد كه دروغ نگويد. مستمند را نيز سوگند مى داد كه در اين مال كه به تو ميدهم ، اسراف نكنى و ميانه روى كنى سپس خرج يك ماه را به او مى داد.(177)

امام خمينى قدس سره

يكى از همراهان امام خمينى قدس سره در نجف اشرف ، مى گويد:

مرحوم حاج آقا مصطفى ، فرزند امام ، كه به نظر من بى نظير بود، هفته به هفته ، به خدمت پدر مى آمد و خرج هفته اش را مى گرفت امام ، به هيچ وجه ، بيش از مخارج ضرورى زندگى به او نمى داد، و هنگامى كه حاج آقا مصطفى خواست به مكه مشرف شود، از پول خانه اى كه در قم فروخته بود و نيز مبلغى كه تعلق به همسرش داشت ، استفاده كرد. امام ، همواره مى فرمود: هيچ كس حق ندارد از اين جا به جايى تلفن كند! تلفن داخل نجف را اجازه مى دادند، اما به كربلا يا جاى ديگر، نمى توانستيم تلفن بزنيم ، زيرا، امام ، تحريم كرده بود. حتى به فرزند خود فرمود: حق ندارى به تهران يا جاى ديگر تلفن بزنى ولى اگر در مسير انقلاب بود، مانند نشر اعلاميه به وسيله تلفن ، يا گرفتن خبر، اجازه مى داد. مورد ديگر، صرفه جويى كاغذ بود. يك بار، برادرى كه مسئول امور مالى امام بود. پشت يك پاكت چيزى نوشت و خدمت امام فرستاد. ايشان در كاغذ كوچك ، جواب داد و زير آن نوشت : شما، در اين قطعه كوچك هم مى توانستيد بنويسيد. از اين رو، آن برادر، كاغذهاى خرده را جمع و جور مى كرد و در كيسه اى مى گذاشت و هنگامى كه مى خواست براى امام چيزى بنويسد، روى آن كاغذ پاره ها مى نوشت امام هم جواب را زيرش مى نوشتند. بسيار اتفاق مى افتاد كه ايشان ، شب ها، از اندرون بيرون مى آمدند و اگر چراغى روشن بود، خاموش مى كردند و فردا، توبيخ مى كرد كه چرا چراغ را روشن گذاشتيد. مسائل تلفنى ، بسيار شديد بود، حتى يك بار، فرزند امام ، تلفن هايى كرده بود و احتمال مى داد امام راضى نباشد، ناچار شد از جايى مبلغى گير بياورد و به مسئول امور مالى بدهد كه من چند تلفنى شخصى كرده ام. (178)

شهيد قدوسى

از ويژگى هاى شهيد قدوسى ، انضباط كامل در مصرف اموال عمومى بود .از اتلاف وقت و نيرو و اموال ، حتى يك سنجاق يا يك ورق كاغذ، بیزار بود. پس از تجديد بناى مدرسه حقانى و نصب شوفاژ، غالبا، كلاس ها گرم و راحت بود، اما دفتر كار ايشان - كه مدير و مسئول مدرسه بود- سرد بود. وقتى سبب را مى پرسيدند، مى گفت : در مواقع تنهايى ، ضرورت ندارد براى من تنها، يك اتاق به اين بزرگى گرم باشد. اگر از تلفن مدرسه ، استفاده شخصى مى شد، خود، وجه آن را مى پرداخت(179)

پس از انقلاب نيز شهيد قدوسى در اين ويژگى ، زبانزد خاص و عام بود. همه مى دانستند كه او در مصرف بيت المال و در جلوگيرى از مصارف غير ضرورى ، بسيار سخت مى گيرد و احتياط مى كند. گر چه برخى افراد اشكال مى كردند كه اين شيوه ، موجب بروز مشكلاتى در جريان عادى امور مى گردد، ولى آن چه مهم بود طرز تلقى يك مسئول عالى رتبه دادستان كل انقلاب بود كه براى حفظ بيت المال مسلمانان و استفاده بى جا و در حد ضرورت را آن ، نقشى بسزا دارد. همين ويژگى بود كه موجب شد بسيارى از لوازم و ابزار عمومى ، كه به دست نااهلان افتاده بود، به بيت المال مسلمانان باز گردد.

آن چه از اين شهيد عزيز درس و عبرت است ، پافشارى بر نفى رفاه طلبى و زدودن راحت طلبى شخصى در استفاده از بيت المال بود. او، مصر بود كه استفاده كننده از بيت المال ، بايد برايش ملكه شود كه آن چه در اختيار اوست ، از آن ناتوان و ستم ديدگانى است كه دستشان از آن كوتاه است

فصل ششم : نظم و انضباط در امور نظامى

امور نظامى در قرآن و روايات

واژه نظامى ، از ريشه نظم است و امور نظامى ، جملگى در هاله اى از نظم و انضباط قرار گرفته اند. از آن جا كه ابعاد نظم و انضباط در امور نظامى ، بسيار گسترده است و از حوصله اين مقاله خارج است ، تنها به برخى از جلوه هاى آن اشاره مى كنيم