گنجينه جواهر يا كشكول ممتاز

گنجينه جواهر يا كشكول ممتاز0%

گنجينه جواهر يا كشكول ممتاز نویسنده:
گروه: سایر کتابها

گنجينه جواهر يا كشكول ممتاز

این کتاب در موسسه الحسنین علیهما السلام تصحیح و مقابله شده است.

نویسنده: حاج شيخ مرتضى احمديان
گروه: مشاهدات: 20401
دانلود: 4193

توضیحات:

گنجينه جواهر يا كشكول ممتاز
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 433 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 20401 / دانلود: 4193
اندازه اندازه اندازه
گنجينه جواهر يا كشكول ممتاز

گنجينه جواهر يا كشكول ممتاز

نویسنده:
فارسی

این کتاب در موسسه الحسنین علیهما السلام تصحیح و مقابله شده است.

نامهاى قاريان هفتگانه قرآن

استاد قرائت بشمر پنج و دو پير

بو عمر و علاء و نافع و ابن كثير

پس حمزه و ابن عامر و عاصم را

از جنس كسائى شمر و هفت بگير(153)

در اين دو بيت شعر نامهاى قاريان هفتگانه قرآن مجيد كه قرائت آنها نزد خاصه و عامه به تواتر رسيده و كلام الله مجيد نيز طبق يكى از اين قرائتها بايد خوانده شود بيان شده است و قراء ديگرى نيز هستند ولى چون قرائت آنها به تواتر نرسيده به رشته نظم در نيامده

اول : از آن هفت نفر ابوعمروبن علاء تميمى مازنى بصرى است در اسم او اختلاف است بعضى گفته اند عريان و برخى گفته اند زبان به تشديد باء بر وزن منان است و دسته اى به غير اين دو گفته اند حتى اينكه ابن خلكان در تاريخش گفته : صحيح اين است كه كنيه اش همان نامش ‍ باشد ولادتش در سنه هفتاد هجرى در مكه معظمه بوده و وفاتش سنه يكصد و پنجاه و هفت در كوفه

دوم : از آن هفت نفر ابوعبدالله نافع بن نعيم مدنى مولى عبدالله بن عمربن خطاب است ابن نديم در فهرستش و همچنين ابن حجر در تقريبش او را به نافع ابن عبدالرحمن بن ابى نعيم مولى بنى ليث ضبط نمودند و گفته اند اصلا اصفهانى بوده و سيوطى در اتقان گفته كه نافع از هفتاد نفر اخذ قرائت نموده ، وفاتش در سنه(117) يا(120) هجرى قمرى بوده است

و سوم : ابوسعيد عبدالله بن كثير مكى مولى عمروبن علقمه الكنانى است

در مكه معظمه سنه چهل و پنج هجرى متولد شده و در سنه يكصدو بيست در مكه نيز وفات نموده

چهارم : ابوعماره حمزه بن حبيب زيات كوفى است كه قرآن را بر حضرت امام جعفر صادقعليه‌السلام خوانده و تحصيل معاش خود را از تجارت به دست مى آورد، در سال هشتاد هجرى قمرى به دنيا آمد و در سنه يكصدو پنجاه و شش وفات كرد.

پنجم : ابوعمران عبدالله بن عامر يحصبى شامى است كه در سنه يكصدو هيجده در دمشق وفات نمود

ششم : ابوبكر عاصم بن ابى النجود بهدله كوفى مولى بنى جذيمة بن مالك اسدى است ، و اعراب قرآنهاى امروزى كه متداول و شايع است بر مبناى قرائت اوست او در سنه يكصد و بيست و نه يا بيست و هفت هجرى در كوفه چشم از جهان فرو بست

هفتم : ابوالحسن على بن حمزه كسائى كوفى مولى بنى اسد است قاضى نورالله شهيد(ره ) در مجالس المؤ منين آورده كه اجتماع مردم به درس ‍ ايشان آنقدر زياد بود كه به دشوارى اخذ و ضبط مى نمودند، بنابر اين كرسى مى نهاد و در ميان ايشان مى نشست و جهت ايشان تلاوت قرآن مى كرد، در سنه يكصد و هشتاد و نه هجرى به سن هفتاد سالگى در شهر رى وفات يافت

لفظ پير در شعر بمعنى خواجه و بزرگ است ، كه معناى بيت اينگونه مى شود: اساتيد و قراء قرآن پنج و دو نفرند كه مجموعا هفت نفر مى شوند و مقصود از جنس در بيت اخير به معنى دانش و تبحر است يعنى حمزه و ابن عامر و عاصم را در علم قرائت مانند كسائى بدان حيث تبحر و دانشمند بودن

شاعرى نسبت قراء هفتگانه را به شهرهائى كه در آن زندگى مى كردند اينگونه به نظم آورده :

در مكه نخست ابن كثير است امام

نافع زمدينه ابن عامر از شام

در بصره ابوعمرو و علاء است مقام

عاصم چو كسا و حمزه از كوفه تمام154

ماههاى رومى

دو تشرين و دو كانون و پس آنگه

شباط و آذر و نيسان ايار است

حزيران و تموز و آب و ايلول

نگهدارش كه از من يادگار است

ترتيب ماههاى رومى از اين قرار است :

ازار، نيسان و ايار كه سه ماه بهار هستند.

حزيران ، تموز و آب كه سه ماه تابستان هستند.

ايلول ، تشرين اول و تشرين ثانى كه سه ماه پائيز هستند.

كانون اول ، كانون آخر و شباط كه سه ماه زمستان هستند.

ماههاى فارسى

زفروردين چو بگذشتى مه ارديبهشت آيد

بمان خرداد و تير آنگاه چو مردادت همى آيد

پس از شهريور و مهر و آبان و آذر و دى دان

كه بر بهمن جز اسفندارمذ ماهى نيفزايد

اسفندارمذ، همان ماه اسفند است كه مخفف اسفندارمذ است كه اكنون مشهور است

ماههاى عربى

زمحرم چو گذشتى بودت ماه صفر

دو ربيع و دو جمادى ز پى يكدگر

رجب است از پى شعبان رمضان و شوال

پس بذى القعده و ذى الحجه بكن نيك نظر

نام سالهاى تركى

موش و بقر و پلنگ و خرگوش شمار

زين چار چو بگذرى نهنگ آيد و مار

وانگاه به اسب و گوسفند است مدار

حمدونه و مرغ و سگ و خوك آخر كار(155)

لف و نشر مرتب

لف و نشر مرتب آنرا دان

كه دو لفظ آورند و دو معنى

لفظ اول بمعنى اول

لفظ ثانى بمعنى ثانى

لف و نشر مشوش

لف و نشر مشوش آنرا دان

كه دو لفظ آورند و دو معنى

لفظ ثانى بمعنى اول

لفظ اول بمعنى ثانى(156

صفت مشبهه

حسن دو باشد و احسن نه و قبيح چهار

دو ممتنع بود و مختلف يكى بشمار

اقسام پانزدهگانه اسم

اسم جنس و علم و معرب و هم تابع او

مبنى و تثنيه و جمع و معرف نكره

چه مذكر چه مونث چه مصغر منسوب

وان دگر اسم عدد دان دگر متصله

الاياعين لاترق وجودى

الاياعين لاترق وجودى

الاياعين لاترق وجودى

الاياعين لاترق وجودى

و آن پنج تا است كه عبارتند از: مصدر، اسم فاعل ، اسم مفعول ، صفت مشبهه و افعل التفصيل

شش چيز مقتضى صدر كلام است

شش چيز بود مقتضى صدر كلام

كز نظم لطيفش شده دلها بنظام

شرط و قسم و تعجب و استفهام

نفى آمده لام ابتداء گشت تمام

اقسام تركيب

اگر اقسام تركيب از بيان منطقى جوئى

زمن بشنو كه هشت قسم است اگر از اهل تحقيقى

چو تصويتى و توصيفى و تظريفى و تضمينى

اضافى و دگر مزجى و اسنادى و تعليقى

جمله هائى كه محلا معربند هفت تاست

(( الجمل المربة المحل

سبع على المشهور فاستملوا

فخبريه و ماقد وقعت

حالا و مفعولا بها قد اوقعت

و ما اليها قد اضيف و كذا

جواب شرط جاء بالفا او اذا

و ما اتت تابعة لمفرد

او جملة لها محل فاعدد ))

1- جمله خبريه مانند زيد يسرع

2 - جمله حاليه مانند جاء زيد ذهب ابوه

3 - جمله مفعولا به ، مانند قال انى عبدالله

4- جمله مضاف اليه مانند: (( والسلام على يوم ولدت ))

5 - جمله جواب شرط مانند ان تقم فاقم

6 - جمله تابع مفرد، مانند: واتقوا يوما ترجعون فيه الى الله

7 - جمله تابع مانند: زيد قام فقعد عمرو.

حروف ابجد

يگان يگان شمر ابجد حروف تا حطى

چنانكه از كلمن عشر عشر تا سعفص

پس از فرشت تا ضظغ شمر صدصد

دل را حساب جمل شد تمام مستخلص

در كتاب انوار نعمانيه مرحوم جزائرى روايتى از حضرت رسولصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم نقل شده كه حضرت رسول فرموده : (( تعلموا تفسير الابجد فان فيها الاعاجيب ويل لعالم جهلها: )) حروف ابجد و تفسير و توضيح آن را ياد بگيريد، زيرا كه در معانى آن چيزهاى عجيب وغريب است واى بر عالمى كه آن را نداند(157)

توضيح تشريح حروف ابجد:

1- ا

2- ب

3- ج

4- د

5- ه‍

6- و

7- ز

8- ح

9- ط

10- ى

20- ك

30- ل

40- م

50- ن

60- س

70- ع

80- ف

90- ص

100- ق

200- ر

300- ش

400- ت

500- ث

600- خ

700- ذ

800- ض

900- ظ

1000- غ

معنى كلمات ابجد

ابجد، يعنى بدان ، هوز يعنى درياب ، حطى يعنى خوب بفهم ، كلمن يعنى نگهدار، سعفص يعنى فرومگذار، قرشت يعنى دانا باش ، ثخذ يعنى واقف باش ، ضظغ يعنى از پيش بدان

زكات شتر به حروف ابجد

(( ههشكو بم لون بل مو حق )) 5 - 5 گوسفند، 20 - 6 بنت مخاض ، 30 - 6 بنت ليون 40 - 6 حقه كه شتر ماده است

(( ساجذ )) 60 - 1 جذعه شتر ماده ، (( عو ببل )) 70 - 6 دو بنت لبون ، (( صابحق )) 90 - 1 دو حقه كه دو شتر ماده است

(( فى قكا )) در 100 - 20 و يك در، (( كل ميم )) چهل يك شتر كه دو سالش تمام شده

(( اخرج )) خارج كن از مالت ، (( او فى كل )) يا در هر، (( نون حقق )) 50 يكه حقه يعنى يك شتر سه ساله

توضيح : شتر 12 نصاب دارد اول 5 شتر است كه زكاتش يك گوسفند است دوم 10 شتر، سوم 15 شتر، چهارم 20 شتر، پنجم 25 شتر در حروف ابجد (ه ) مساوى با پنج است هر پنج شتر يك گوسفند زكات دارد تا برسد به بيست و پنج شتر كه پنج گوسفند براى بيست و پنج شتر بايد بدهد.

نصاب ششم : اگر تعداد شترها به 26 راءس برسد بايد بنت مخاض كه يك شتر ماده است زكات بدهد.

نصاب هفتم : 36 شتر است كه زكات آن يك بنت لبون يعنى يك شتر ماده است كه دو سالش تمام شده باشد.

نصاب هشتم : 46 راءس شتر است كه زكاتش يك حقه يعنى يك شتر ماده كه سه سال آن تمام شده باشد.

نصاب نهم : اگر به 61 راءس شتر برسد زكاتش يك جذعه يعنى يك شتر ماده است كه چهار سال آن تمام شده باشد.

نصاب دهم : اگر به 76 راءس برسد زكاتش دو بنت لبون يعنى دو شتر ماده كه دو سال آنها تمام شده باشد.

نصاب يازدهم : اگر به 91 راءس برسد زكاتش دو حقه يعنى دو شتر ماده كه سه سال آنها تمام شده باشد.

نصاب دوازدهم : اگر به 121 راءس و بالاتر برسد زكاتش براى هر چهل شتر يك بنت لبون يعنى يك شتر كه دو سالش تمام شده باشد بدهد يا براى هر پنجاه شتر يك حقه بدهد كه يك شتر سه ساله باشد.

زكات گوسفند به حروف ابجد

(( فى زكوة الشاة اخرج يا اخى المحترم

مشكقاب راج شاد ثم قشقش فى الغنم ))

در زكات گوسفند خارج كن اى برادر محترم

40- شاة (گوسفند) 20-100-1 دو شاة 200-1 سه

شاة 300-1 چهار شاة از 400 به بالا هر 100 يك گوسفند

توضيح : گوسفند پنج نصاب دارد اول چهل راءس است كه زكاتش يك گوسفند است دوم : صدوبيست و يك راءس كه زكاتش دو گوسفند است

سوم : دويست و يك راءس كه زكاتش سه گوسفند است

چهارم : سيصدو يك راءس گوسفند كه زكاتش چهار گوسفند است

پنجم : چهار صد راءس گوسفند به بالا كه براى هر صد گوسفند يك گوسفند بايد زكات داد

عمر پيامبر اسلام به حروف ابجد

(( عمر نبى سج نبوتش كج

فى مكة يا مدينة طج ))

عمر پيامبر اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم : س به حروف ابجد 60و ج به حروف ابجد 3است پس عمر شريف آن حضرت 63 سال است نبوتش 23 سال (ك : 20، ج : 3) در مكه (يا) يعنى 11 سال و در مدينه (ط) يعنى 9 و (ج ) يعنى 3 سال كه جمع آنها 12 سال مى شود يعنى در مدينه 12 سال البته در هنگام رسالتش زندگى كرده است

على به شماره حروف ابجد از هر لفظ

على يابى زهر لفظ معين

به شش كن ضرب اعدادش در اين فن

بيفزا يك بكن بر عشر مضروب

بيفكن بيست بيست بر يازده زن

و يا اينكه

عدد اسم جمله موجودات

ضرب در شش نماى اى ستاد

يك بيفزا و جمله را در ده

ضرب كن حاصل آنچه روى بداد

تاتوانى از آن بيفكن بيست

هان نگر تا از آن چه ماند بياد

آن عدد را بيازده كن ضرب

اين بنام على درست افتاد

در چهره هر كس نام على مكتوب است

بر صفحه چهره كاتب لم يزلى

معكوس نكو نوشته نام دو على

يك لام و دوعين و دوياء معكوس

از حاجب و عين و انف باخط جلى

توضيح : يعنى خداوند بر چهره و صورت هر كس دو نام على را به زيبائى نوشته است كه يك لام و دو عين و دو يا عكس از حاجب كه همان ابرو است و دو عين كه همان دو چشم است و انف كه همان بينى است كه آشكارا بر صورت همه نقش بسته است

بحث حجيت قطع رسائل در يك رباعى

يعنى قطع و يقين حجيتش ذاتى است و نيازى به جعل شارع ندارد و اصلا قطع و يقين جهل شارع را نمى پذيرد كه بگويد قطع و يقين تو را حجت قرار دادم و يا بگويد قطع تو را حجت شرعى برايت قرار ندادم چون اگر بگويد قطعت را حجت برايت قرار دادم تحصيل حاصل مى شود.

احكام حج و عمره در يك بيت

(( اطرست للعمرة اجعل نهج

اوور نحط رسطر مرلحج ))

توضيح : اطرست براى عمره قرار بده ((ا)) يعنى احرام و ((ط)) يعنى طواف ((ر)) يعنى ركعتى الطواف ، دو ركعت نماز طواف ((س )) سعى بين صفا و مروه ((ت )) تقصير يا كوتاه كردن مو و ناخن كه اين اعمال مخصوص عمره است

اما حج تمتع : ((ا)) يعنى احرام ((و)) وقوف به عرفات ((و)) وقوف به مشعر ((ر)) رمى جمره ((ن )) نحر كه همان قربانى كردن است ((ح )) حلق يعنى تراشيدن سر ((ط)) طواف زيارت ((ر)) ركعتى الطواف همان دو ركعت نماز طواف است ((س )) سعى بين صفا و مروه ((ط)) طواف نساء ((ر)) دو ركعت نماز طواف نساء ((م )) مبيت و بيتوته كردن و ماندن در منى كه ماندن در منى از اعمال حج است ((ر)) رمى جمرات سه گانه كه اين اعمال حج تمتع بجا آور.(و يا قرار بده ).

گريه بى حاصل

دور از تو هر شب تا سحر گريان چو شمع محفلم

تا خود چه باشد حاصلى از گريه بى حاصلم

چون سايه دور از روى تو افتاده ام در كوى تو

چشم اميدم سوى تو، و اى از اميد باطلم

از بسكه با جان و دلم ، اى جان و دل آميختى

چون نكهت از آغوش گل ، بوى تو خيزد از گلم

لبريز اشكم جام كو؟ آن آب آتش فام كو

وان مايه آرام كو تا چاره سازد مشكلم

در كار عشقم يار دل ، آگاهم از اسرار دل

غافل نيم از كار دل ، وز كار دنيا غافلم

در عشق و مستى داده ام ، بود و نبود خويشتن

اى ساقى مستان بگو، ديوانه ام يا عاقلم

چون اشك مى لرزد دلم ، از موج گيسوئى ، رهى

يا آنكه در طوفان غم ، دريا دلم ، دريا دلم

گر حق طلبى

دنيا طلبا تو خسته و رنجورى

عقباطلبا تو از حقيقت دورى

گر حق طلبى و با حقيقت باشى

در هر دو جهان مظفر و منصورى

اجابت نكنم

دنيات نداده ام نه از خوارى تست

كونين مرا رشك وفادارى تست

هر چند دعا كنى اجابت نكنم

زيرا كه مرا محبت زارى تست

مى بايد رفت

از ملكت وجود ميبايد رفت

دير آمده ايم و زود مى بايد رفت

زين بحر هرآنكه سر بدون زد چو حباب

تا چشم زهم گشود مى بايد رفت

بخواب رفتم ، از تنهائى از سبحانى

در خوابگه جهان من شيدائى

چشمى بگشودم از پى بينائى

ديدم چو درآن نبود بيدار كسى

من نيز بخواب رفتم از تنهائى

او حدى

در خانه دلم گرفت از تنهائى

رفتم بچمن چو بلبل شيدائى

چون ديد مرا سرو سهى سرجنباند

يعنى بچه داخوشى به بستان آئى(158)

لطيفه

شخص داش منشى در يكى از پياده روهاى تهران حركت مى كرد با عصاى خود به پشت شخصى زد و گفت : آقا اينجا چهار راه مخبرالدوله است ؟ او گفت : نه آقا اينجا ستون فقرات بنده است

لطيفه

شخصى به نزد دوستش رسيد، از او پرسيد مدتى است تو را نمى بينم در جواب گفت : مريضم گفت : ناراحتى شما چيست ؟ دوستش گفت : چند روزى است كه غذايم هضم نمى شود دوستش گفت : آقا كارى ندارد غذاى هضم شده بخوريد.

لطيفه

يكى دوست خود را در خيابان ديد كه با بچه اش مى آيد، از او پرسيد كه نام پسرت چيست ؟ گفت : غلام شما، قنفذ تو عمرى و او غلام توست

لطيفه

فردى رفت در مغازه ميوه فروشى ، خواست بگويد: آقا ليموبم داريد زبانش بر عكس چرخيد و گفت : آقا بيمولم داريد؟

لطيفه

يكى مشغول سخنرانى بود، خواست شعرى را به آواز بخواند فراموش ‍ نمود چند مرتبه گفت : صاحبدلى به مدرسه آمد، زخانقاه ، هر چه خواند، بقيه اش را يادش نيامد، آخر الامر گفت : چكار داريد آن شعر چيست حاصلش را برايتان مى گويم

لطيفه

شخصى زمان شاه در داخل مسجدى مشغول سخنرانى بود، خواست به آية الله خمينى دعا كند، دست پاچه شد و به آية الله بروجردى (ره ) دعا كرد بعد كه ديد خيلى خيط كرده است خواست بگويد صلوات بلند ختم كنيد، بر عكس گفت : بلوات صلند ختم كنيد.

لطيفه

مداحى داخل دسته عزادارى بر روى چهار پايه ايستاد بود و شعرى مى خواند ((ديدى كه شجاعت به جهان شد زكه ظاهر)) اين مصرع اول شعر بود هر چه خواند مصرع بعد را يادش نيامد، فقط مى دانست آخرش حبيب بن مظاهر است سرانجام گفت :

ديدى كه شجاعت بجهان شد زكه ظاهر

او او او او او او حبيب بن مظاهر

لطيفه

يكى از دوستان نقل مى كرد در خانه اى مشغول روضه خوانى بودم مى خواستم اين شعر را بخوانم :

از آن ترسم كه آتش برفروزد

ميان خيمه بيمارم بسوزد

شعر را فراموش كرده بودم و مصرع اول را اشتباهى خواندم لذا هول شدم و گفتم :

از آن ترسم كه آتش شعله ور شد

ميان خيمه بيبمارم يور شد

لطيفه

با يكى از دوستان تمرين منبر داشتيم ، او يزدى يود، يك مقدارى صبحت نمود و بعد خواست روضه بخواند، روضه ذوالجناح را شروع كرد و با لهجه يزدى گفت : حضرت زينب به ذوالجناح گفت : ذوالجناح راستش بگو حسين را چه كردى ؟

گر غم نبود

گر غم نبود چهره دنيا صفا نداشت

شادى نبود وين همه شور و نوا نداشت

نقش اميد ديده جان را نمى فريفت

گرياءس و غم بخاطر آشفته جا نداشت

گر شب نبود و تيرگى رازپوش او

هرگز سپيده اين همه رنگ و ضياء نداشت

يار در كنار من

يار نزديكتر از من بمن است

وين عجبتر كه من وى دورم

چه كنم باكه توان گفت كه يار

در كنار من و من مهجورم

سرود زيباى امام زمان

اى قائم آل طاها

اى نور دو چشم زهرا

اى زينت عرش اعلا

اى مظهر جود و تقوا

اى حجت يزدانى

تو حافظ قرآنى

(( جاء الحق زهق الباطل

ان الباطل كان زهوقا))

پاينده قرآن پاينده قرآن

مانسل جوان آگاهيم

مشتاق كلام اللهيم

آل على را مى خواهيم

با حق صفتان همراهيم

از پا ننشستيم

پيمان نشكستيم

(( جاء الحق و زهق الباطل

ان الباطل كان زهوقا ))

از مى ، وحدت مى نوشيم

ديده زدنيا مى پوشيم

در راه خدا مى كوشيم

غم مخور اى شاها

از حيله اعدا

(( جاء الحق زهق الباطل

ان الباطل كان زهوقا))

ناگه خبرى خواهد شد

فتح و ظفرى خواد شد

باطل سپرى خواهد شد

شب را سحرى خواهد شد

عصر نوين آيد

خسرو و دين آيد

(( جاء الحق و زهق الباطل

ان الباطل كان زهوقا))

گرچه گره از كار كسى نگشادم

گره از اينكه به كارى نزدم دلشادم

بارى از دوش كسى برنگفتم بارى

بار خود را به سر دوش كسى ننهادم

همه با دست پر از مايه گرفتار و اسير

من بيچاره بادست تهى دلشادم

براى صاحب فرزند شدن

جوز بويا، يك مثقال ، كندر يك مثقال ، دارچين يك مثقال ، هل مكه يك مثقال ، مصطكى سه مثقال ، تخم زردك سه مثقال ، خارخسك سه مثقال بگيرد و همه اين گياهان داروئى نامبرده را خوب با هم بكوبد و نرم كند و به پنج قسمت كند و هر قسمت را با دو عدد زرده تخم مرغ مخلوط كند و پنج روز پشت سر هم صبح ناشتا يك قسمت آن را بخورد و وقتى پنج روز تمام شد سه شب يا سه روز پشت سرهم با همسر خود همبستر شود ان شاء الله داراى فرزند خواهد شد

نسخه نوشتنى براى فرزند دار شدن

حروف زير را بر پهلوى راست زن بنويسد و بعد يك گوسفند سياه فربه در زير سقف بكشد و به چهل مؤ من بدهد

و ل و ان رانا س ى ر ت ب ه ال ج ب ال او ق ط ت ب ه ال ارض او ك ل م ب ه ال م و ت ى ب ل ل ال ه ال ام ر ج م ى عا

پاداش زيارت حضرت علىعليه‌السلام

گفت هر كس يك سفر آيد به قصد ديدنم

باز ديدش را سه نوبت واجب است در كيش ما

گاه نزع و وقت ميزان و بهنگام صراط

لطف يزدان شاملش با دست من در اين سه جاست