گنجينه جواهر يا كشكول ممتاز

گنجينه جواهر يا كشكول ممتاز0%

گنجينه جواهر يا كشكول ممتاز نویسنده:
گروه: سایر کتابها

گنجينه جواهر يا كشكول ممتاز

این کتاب در موسسه الحسنین علیهما السلام تصحیح و مقابله شده است.

نویسنده: حاج شيخ مرتضى احمديان
گروه: مشاهدات: 19573
دانلود: 3940

توضیحات:

گنجينه جواهر يا كشكول ممتاز
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 433 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 19573 / دانلود: 3940
اندازه اندازه اندازه
گنجينه جواهر يا كشكول ممتاز

گنجينه جواهر يا كشكول ممتاز

نویسنده:
فارسی

این کتاب در موسسه الحسنین علیهما السلام تصحیح و مقابله شده است.

در مدح حضرت حجة

يارب آن شمس هدى فخر بشر كى خواهد آمد

حامى قرآن و آيين از سفر كى خواهد آمد

از فراتش عالمى باشد به غرقاب مذلت

آشكارا كن تو او را از نظر كى خواهد آمد

صاحب اين دين اسلامست و آيين شرافت

حامى و حافظ بر اين از خطر كى خواهد آمد

آن امام مسلمين از علم غيب و شهود

بر خلايق آن مليك تاجور كى خواهد آمد

حب او در قلب مردم گشته لبريز از مودت

پيشواى شيعيان ثانى عشر كى خواهد آمد

بارالها شد زكف هم صبر و هم آئين ما

حافظ دين دشمن كاج شرر كى خواهد آمد

آن عدالت پرور و كوبنده كاخ ستم

پادشاه انس و جان و بحر و بركى خواهد آمد

لوحه دين از قدوم او همى گردد منظم

گسترد آن سفره عدل و برركى خواهد آمد

عالم و آدم زرويش جمله محرومند اكنون

تلخ شد كامم زهجران لب شكر كى خواهد آمد

صابران را شد برون صبرو شكيبائى زتن

آنكه بشكافد زظالم فرق و سر كى خواهد آمد

روز و شب از دوريش گريان و دلخوان احمدى

رافع آن بيرق فتح و ظفر كى خواهد آمد

اين اشعار به اين ترتيب گفته شده :ى ا ص ا ح ب ا ل ع ص ر، يا صاحب العصر در اوائل مهر 1347 در نجف آباد سروده و نوشته شد.

مدح امام رضا

اين شعر به در خواست هيئتى از اصفهان سروده شد كه متاءسفانه ناتمام ماند

در مشهد شاه رضا با آه و افغان آمديم

با دوستان زارى كنان ما از صفاهان آمديم

با آه و نالان آمديم

شاهنشه آئين توئى ثامن امام دين توئى

از بهر ديدارت همه با چشم گريان آمديم

با آه و نالان آمديم

الاياعين لاترق وجودى

الاياعين لاترق وجودى

الاياعين لاترق وجودى

الاياعين لاترق وجودى

(( اغتنم شبابك قبل هرمك ))

شادى و عشق و جوانى مى رود

اين نشاط زندگانى مى رود

اين جوانى چند روزى بيش نيست

بهر انسان روز شادى مى رود

اين بهار زندگى باشد شباب

بهر عقبايت بسى كن تو شتاب

رو نظر كن بر خداوندان ملك

مرگ آنها را ربوده همچو گرگ

عمر شيرينت غنيمت دان پسر

تا كه از عمرت نبينى تو ضرر(168)

در مدح استادم آقاى صادقى

همت پاك تو شد مايه اميد ما

روح بيان تو داد روح و روانى بما

زپايدارى و علم مثال عالم شدى

ميان دانشوران فرد معالم شدى

از كتب قيمت گشته همه مستفيض

وز جلساتت برند هيئت طلاب فيض

فضل ((بشارات )) تو گشته به افواه عام

خليل و دشمن كنند مدح و رامستدام

كرده عجم افتخار به آن بشارات تو

گشته عرب مستفيد ز ((البشارات ))(169) تو

خصم بگشته ذليل زاحتجاجات تو

نور حقيقت گرفت به وى مقالات تو

دانش و علمت شود بهر عدو آشكار

گرچه نظر هم كند رؤ س اسفار تو

حوزه درست زند تير به چشم حسود

ليك چه سازد حسود كان نبرد هيچ سود

ستارگان تو شد حاوى هيئت همى

دليل آورده اى زآى قرآن بسى

((صادقى ))اى مفخر وفد جوانان ما

اى بتو روشن شده فكر و خيالات ما

بيم و هراسى بخود راه از عدو

بر روش و فعل خود باش تو ثابت چو كو

درباره حجيت خبر واحد

(( هل خبر الواحد حجة ترى

اثبتها بعض و بعض انكرا

حجتة على مقدمات

خذها اليك فى الكلام الاتى

اولها صدوره عن حجة

حتى يكون لك ذاك حجة

ثانيها صدوره مبينا

لحكم شرع الله يقضى معلنا

ثالثها يكون ما ادعاه

دال على الحكم الذى اقتضاه(170)

انتخاب دوست

دوستى كم كن تو با اشخاص دون

تا كه پاى از منجلاب آرى برون

روتو غزلت بهر خود گيراى جوان

تا كه سالم ماندت جسم و روان

وه چه آلام و ستمها ديده ام

وه چه آزار و محنها ديده ام

گر رفيقى با توگردد مهربان

زان حذر كن تا كه برنارى زيان

روصديقى بهر خود پيدا بكن

تا كشاند مر تو را اندر جنان

احمدى در عمر خود يارى نديد

از كسى هرگز وفادارى نديد

اى كه باشى دائما در مدرسه

روز و شب اندر خيال و وسوسه

سعى كن بهر عمل نى علم خشگ

تا كنى تحصيل از آهوى مشگ

در سال 1367 شمسى كه در خشت بوشهر براى تبليغ رفته بودم اين اشعار را سرودم

اندر اين خشت خراب بى طپش

واى جغدى هم نمى آيد بگوش

مردمانش بس سليمند و شريف

چشمه سارش همچو رودى در خروش

چون نسيم صبحگاهان مى وزد

نخلهايش مى شوند پر جنب و جوش

در سحرگاهان از آن جاى حزين

واى بلبلها رسد تا بيخ گوش

روز و شبها بس بود مورو پشه

متصل انسان بود پر جنب و جوش

نيست راحت بهر كس در اين مكان

زان مگسها و پشه هاى چموش

ياران زبس كه كثيف است هواى خشت

مور و پشه بسى پر است در فضاى خشت

در اين ديار دور نباشد بجز پشه

ما را بگشت پشه انيس وفاى خشت

ماه مبارك رمضان من شدم روان

از آن ديار و ميهن خود در لقاى خشت

كردم بذهن خود چو مجسم نخيل آن

كردم مسافرت زبهر صفاى خشت

ديوانه شدم بنده در اين خشت ديوانه

پشه هاى سيخكى ما را كرده ديوانه

بسكه خاراندم تنم خون شد از آن روانه

سوختم زگرماى آن همچو شمع و پروانه

لطيفه

به يك قزوينى كه همسرش را در شب زياد كتك مى زد گفتند: چرا زنت را زياد مى زنى ، گفت : براى اينكه مى خواهم با من قهر كند و پشتش را به من كند

لطيفه

قاضى در محكمه از متهم پرسيد: خواندن و نوشتن ميدانى ؟ متهم جواب داد: خواندن را خير ولى مى توانم بنويسم ! قاضى گفت : بسيار خوب چند كلمه اى بنويس ببنيم ، متهم خطهاى روى كاغذ كشيد و گفت ، بفرمائيد آقا اين نمونه خط من است ، قاضى پرسيد اينها چيست كه تو نوشته اى اينكه چيزى خوانده نمى شود خودت بگو چه نوشته اى ؟

متهم گفت : آقا من كه اول عرض كردم خواندن بلد نيستم و فقط نوشتن مى دانم پس معلوم مى شود، شما هم مثل من خواندن نمى دانى(171)

لطيفه

بهاء الواعظين معرف مى گويد: در ابتداى مشروطه به خانه اى رفتم پيرزن و دختر جوانى در آنجا بودند، پيرزن پرسيد: منظور از مشروطيت چيست ؟ گفتم : قوانين جديد گفت : مثلا چه چيزى جديدى ؟ من شوخيم گرفت گفتم : مثلا دختران جوان را به پير مردان دهند و زنان پير را به جوانان ، دخترش گفت : اين چه فايده اى دارد؟ پيرزن بلافاصله گفت : اى بى حيا حالا كار تو به جائى رسيده كه بر قانون مشروطه ايراد مى كنى(172)

لطيفه

معروف است كه محمدشاه قاجار روزى از حاج ميرزا آقاسى پرسيد: اين حوض كه جلو عمارت تخت مرمر واقع شده گنجايش چند كاسه آب را دارد؟

حاج ميرزا آقاسى هر چه فكر كرد جوابى به ذهنش نرسيده ناچار گفت : قربان من سواد كافى ندارم ، اين موضوع را بهتر است از آخوندها كه اطلاع كافى دارند سئوال بفرمائيد.

شاه امر كرد يك آخوند مطلعى آوردند، سئوال خود را با وى تكرار كرد.

آخوند جواب داد: قربان تا كاسه به چه اندازه باشد؟ اگر كاسه به اندازه نصف حوض باشد، دو كاسه و اگر به اندازه ثلث حوض باشد سه كاسه و اگر به اندازه ربع حوض باشد، چهار كاسه و...

شاه گفت : بس است بقيه را فهميدم و امر كرد به او انعامى بدهند و روانه اش كنند برود!(173)

آنچه خوبان همه دارند تو تنها دارى

تا تو اين صورت و اين سيرت زيبادارى

در دل و ديده صاحب نظران جا دارى

بس كه اى دختر چهره ظريفى و قشنگ

يك جهان عاشق دل خسته و شيدا دارى

من زلعل تو يكى بوسه تمنا دارم

بگو اى شوخ تو از من چه تمنا دارى

خوب رويان جهان پيش رخت منفعلند

بس كه رخسار دل آرا و فريبا دارى

چه بگويم زكمال تو و زيبائى تو

آنچه خوبان همه دارند تو تنها دارى(174)

لطيفه

يك نفر دهاتى از شهر براى زن جوانش كه در عمر خود آيينه نديده بود، آيينه اى خريدارى كرد هنگامى كه آيينه را به خانه آورد زن بيچاره همين كه صورت خود را در آيينه ديد تصور كرد شوهرش زن تازه اى به خانه آورده و شكايت پيش مادرش برد و آيينه را به او نشان داد، پيرزن هم كه هرگز آيينه نديده بود همان صورت زشت و پرچين خود را در آيينه ديد و در مقام دلدارى به دخترش بر آمده و گفت : ننه جان غصه نخور كه اين عجوزه هرگز جاى تو را در دل شوهرت نخواهد گرفت(175)

لطيفه

روزى يكى از دوستان كه از تبليغ ماه مبارك رمضان با مريدانش برگشته بود، ناگهان به مغازه اى رسيد كه آيينه اى بزرگ بيرون آن بود آن روحانى هم همينكه نگاهش به آيينه افتاد بلافاصله سلام كرد به خيال اينكه يكى از علماء با مريدانش از روبرو مى آيند.

لطيفه

روزى يكى از دوستان را ديدم كه سوار بر دوچرخه شده به او گفتم براى شما كه روحانى هستى زشت است كه با اين وضع سوار دوچرخه شوى ، در جواب خواست بگويد نه مهم نيست ، چون من ديده ام كه بعضى از روحانيون با عمامه سوار موتور سيكلت مى شوند اشتباها گفت : نه مهم نيست من ديده ام بعضى از روحانيون را كه با موتور سوار عمامه مى شوند.

لطيفه

روزى اميرالمؤ منين علىعليه‌السلام به اتفاق عمر و ابوبكر به راهى مى رفت و حضرت على در مابين آن دو قرار گرفته بود چون حضرت على كوتاه و چاق بود و ابوبكر و عمر هر دو بلند قد و دراز بودند عمر از روى شوخى گفت : (( ((انت فى بيننا كنون لنا)) )) يعنى تو در ميان ما دو نفر مانند نون لنا هستى و اين اشاره به كوتاهى قد امام بود.

ولى امام لطيفه عمر را بى جواب نگذاشت و در جوابش فرمود: (( ((انا ان لم اكن فانتم لا)) )) يعنى اگر من نباشم شما نيستيد چون اگر حرف نون را از ميان لنا برداريم مى شود لاكه بمعنى نيستى است.(176)

تهديد گدا

گدائى به دهى رسيد و جمعى از كدخدايان را ديد كه آنجا نشسته اند، گفت : مرا چيزى بدهيد و گرنه به خدا قسم با اين ده همان كنم كه با آن ده كردم ايشان ترسيدند گفتند: مبادا كه او ولى يا ساحر و جادوگر باشد كه از او خرابى بده ما رسد آنچه خواست به او دادند، بعد از او پرسيدند كه با آن ده چه كردى ؟ گفت : آنجا در خواست كمك كردم به من چيزى ندادند لذا به اينجا آمدم اگر شما هم چيزى نمى داديد اينجا را رها مى كردم و به ده ديگرى مى رفتم(177)

از سخنان علىعليه‌السلام پند بگيريم :

اربع كلمات قالها اميرالمؤ منينعليه‌السلام :

(( 1- اطع الله بقدر حاجتك اليه

2- واعص الله بقدر طاقتك على عقوبته

3- و اعمل لدنياك بقدر مقامك فيها،

4- و اعمل لاخرتك بقدر بقائك فيها.(178) ))

اين چهار سخن از اميرالمؤ منين علىعليه‌السلام نقل شده :

1- خدا را به اندازه نياز و احتياجت به او اطاعت كن

2- به اندازه اى كه طاقت عذاب را دارى گناه و معصيت كن

3- براى دنيايت به اندازه اى كه در آن ميمانى كار كن

4- براى آخرتت به اندازه اى كه در آن باقى خواهى ماند كار كن

مؤ لف گويد: اين روايت در المخازن كاشانى در صفحه 335 اينطور نقل شده است

العلم اربع كلمات يعنى علم در چهار جمله است

(( سئل الامام اميرالمؤ منين علىعليه‌السلام عن العلم ؟ قال اربع كلمات 1- ان تعبدالله بقدر حاجتك اليه 2- و ان تعصيع بقدر صبرك على النار 3- و ان تعمل لدنياك بقدر عمرك فيها 4- و ان تعمل لاخرتك بقدر بقائك فيها.))

ترجمه ، از امام علىعليه‌السلام درباره علم سئوال شد، آن حضرت فرمود: علم در چهار جمله است

1- خدا را به اندازه اى كه به او احتياج دارى عبادت كن و بقيه روايت مثل همان است كه بالا ذكر شد.

خواص نماز شب در دنيا

نماز شب بيست و دو خاصيت دارد كه يازده تاى آن متعلق به امور دنيا است و يازده تاى آن متعلق به امور آخرت است اما آنچه كه متعلق به امور دنيا است عبارتند از:

1- كسى كه اهل نماز شب است روى او نيكو و نورانى مى شود(( ((لانهم خلوا بالله فكساهم الله من نوره )) زيرا آنها با خدا خلوت نمودند در عوض خدا آنها را به كسوت نور خود در آورد.

2- محبوب القواب مردم مى شود و مؤ يد مردم مى شود و زنى كه شوهرش به او مايل نباشد از بركت نماز شب ، بسيار به او مايل مى شود.

3- باعث شرف و بزرگى او مى شود.

4- باعث مانع شدن درد از بدن او مى شود.

5- نماز شب موجب قوت و نيروى روز او مى شود.

6- به سبب آن خوشبو و خوشرو و خوش خلق مى شود.

7- غم را از بين مى برد.

8- باعث اداى قرض او مى شود.

9- باعث وسعت و گسترش روزى مى شود.

10- چشم را جلا و صفا مى دهد.

11- باعث صحت بدن و اعضاء و جوارح مى شود.(179)

خواص نماز شب در عقبى

اما آنچه متعلق به امور آخرت است :

اول مشرف شدن به مقام محمود است زيرا خداى متعال مى فرمايد: (( و من الليل فتهجد به نافلة لك عسى ان يبعثك ربك مقاما محمودا. ))

و مقدارى از شب را به تهجد بپرداز و نافله شب را انجام بده شايد پروردگارت تو را به مقام محمود و مورد پسند برساند، كه مقام محمود شفاعت گناهكاران يا مكانى در بهشت است

دوم : آنكه متهجدان اول داخل مى شوند، بعد از آن خداوند منان به حساب خلائق مى پردازد.

سوم : نماز شب موجب مباهات خداوند بر ملائكه و فرشتگان مى شود.

چهارم : كفاره گناهان او مى شود.

پنجم : اين آيهشريف (( ((و الذاكرين الله كثيرا و الذاكرات )) )) شامل او مى شود كسانيكه زياد ذكر خدا را مى گويند از مرد وزن هر كه باشد (خداوند بهشت را براى آنها مهيا مى كند)

ششم : مشرف به جواب لبيك از جانب پروردگار عالم مى شود زيرا خداوند مجيب الدعوات است و دعاى بندگان مخلص را اجابت مى كند و نور خدا در قلب او ثابت مى شود و گناهان او آمرزيده مى شود.

هفتم : زينت آخرت است ، چنانكه مال و فرزندان زينت دنيا هستند.

هشتم : نور چهره و جمال او در قيامت طبق روايتى پانصد سال راه و طبق روايت ديگر سه هزار سال راه مى رود و روشنى مى دهد.

نهم : هفت صف از ملائكه كه هر صفى از مشرق تا مغرب باشد در عقب او صف مى بندند و به عدد هر ملك و فرشته اى به او درجه و مقام دهند.

دهم : خانه اى كه در آن نماز شب خوانده مى شود، براى اهل آسمان روشنائى مى دهد چنانكه ستارگان درخشنده براى اهل زمين روشنائى مى دهند.

يازدهم : باعث خشنودى خداوند مى شود و موجب رضوان الله اكبر است يعنى سبب بزرگترين رضا و خشنودى خدا مى شود.(180)

اشعار در مورد نماز شب از عارف برغانى

شب رسيد اى هوشياران الصلاة

الصلاة شب زنده داران الصلاة

هيچ دانى چيست شب اى هوشيار

محفل شب زنده دار كردگار

چيست شب وقت دعاى مؤ منان

چيست شب بزم نياز عاشقان

چيست شب وقت مناجات خليل

در منى با حضرت رب جليل

چيست شب بزم كليم الله بحق

پرده پندار در شب گشته شق

حضرت موسى به شب چون شد قرين

در ثلاثين و تمام اربعين

چون به شب با سوز و درد و آه شد

زان سبب در شب كليم الله شد

احمد اندر شب به قوسين پا نهاد

از سراى ام هانى شد به صاد

شب شد او از مسجد بطحا به عرش

سطح اقصايش شد اندر عرش فرش

در شب هر جمعه شد بهر وصى

ليلة المعراج باشد دان جلى

هر شبى در ثلث آخرها بدان

كاروان ناله آيد زاسمان

در نوافل ناله مستغفرين

آه زار راكعين و ساجدين

مى رسد بر محفل محموديان

ميل دارى شب بود تحصيل آن

پرده شب كو لباس هر تنست

پرده شب عارفان را ماءمن است

بر محب محبوب شب سامان دهد

بر بشير ليل عاشق جان دهد

شب در آمد مژده باد اى عاشقان

شد چراغان چرخ بهر سالكان

از دررهاى نجوم شاهوار

هر فلك دامن پر از بهر نثار

بهر هر شب زنده دارى از فلك

در دعا و ناله جمعى از ملك

هان بدان شب چيست اى مست غرور

شب بود بر عارفان دار السرور

شب در آمد ديده ها در خواب شد

مرد چشم عارفان غرقاب شد

چشم خون آلوده شد لبريز خون

آه آتشبار مى آيد برون

عارفان را خواب مى باشد حرام

ديده احباب بالله لاينام181

كيفيت نماز شب

در فضيلت نماز شب روايات زيادى داريم و ما مختصرا به دو روايت اشاره مى كنيم ، در مفاتيح الجنان آمده است كه : ابن ابى جمهور از رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم نقل كرده كه آن حضرت روزى به اصحاب خود فرمود كه هرگاه كسى خوابيده شيطان بر پشت سر او سه گره مى زند، و بر هر گره اى گويد عليك ليل طويل فارقد يعنى شب دراز است بخواب ، پس هرگاه بيدار شد و ذكر خدا نمود يك گره باز شود و اگر وضوء گرفت گره ديگر گشوده شود و اگر نماز خواند گره ديگر باز شود آنگاه داخل صبح شود با نشاط و پاكيزه نفس وگرنه در حالى صبح مى كند كه خبيث النفس است و با كسالت است و اين روايت در كتابهاى اهل سنت نيز ذكر شده است

روايت دوم : قطب راوندى روايت كرده كه : حضرت عيسىعليه‌السلام مادر خود حضرت مريمعليه‌السلام را پس از مردنش صدازد و گفت : مادر با من تكلم كن ، آيا مى خواهى بدنيا برگردى ؟ مادرش گفت : بلى دوست دارم به دنيا برگردم براى نمازگزاران در شبهاى بسيار سرد و روزه گرفتن در روزهاى بسيار گرم ، اى پسر جان اين راه بيمناك است

نماز شب وقت آن از نصف شب تاطلوع صبح صادق است و هر چه به طلوع صبح صادق نزديك تر شود فضيلتش بيشتر مى شود اگر قبل از طلوع صبح صادق چهار ركعت از نماز شب رابجا آورد بقيه را مى تواند فقط باحمد و بدون سوره بخواند.

نماز شب بطور مختصر به شرح زير است :

نماز شب مجموعا يازده ركعت است كه هشت ركعت آن را كه بعد از هر ركعت مانند نماز صبح سلام مى دهد به نيت نماز شب مى خواند و اگر خواست مى تواند فقط حمد را بخواند سوره را نخواند گرچه با سوره فضيلت ديگرى دارد و بعد از آن دو ركعت نماز شفع مانند نماز صبح بخواند و بعد از آن يك ركعت نماز وتر بخواند و در نماز شفع وتر بهتر است بعد از حمد سوره توحيد را بخواند تا ثواب يك ختم قرآن را ببرد.

مستحب است كه در قنوت نماز وتر به چهل مؤ من دعا كند مثلا بگويد اللهم اغفر آية الله البروجردى و غيره و اگر نتوانست چهل مؤ من را به اين نحو دعا كند فقط يك مرتبه بگويد (( اللهم اغفر للمؤ منين و المؤ منات و المسلمين و المسلمات الاحياء منهم و الاموات .))

و بعد از دعا به چهل مؤ من سزاوار است كه هفتاد مرتبه استغفار كند يعنى بگويد (( استغفرالله ربى و اتوب اليه )) و خوب است كه دست چپ را به دعا بالا برد و استغفار را با دست راست بشمارد تا هفتاد مرتبه شود و پس از آن هفت مرتبه بگيد: (( هذا مقام العائذ بك من النار )) اين جايگاه كسى است كه از آتش قهرت به تو پناه مى برد.

و بعد از آن در ادامه قنوت نماز وتر سيصد مرتبه بگويد: (( العفو العفو...))

و پس از آن به ركوع و سجده رود و نماز را تمام كند و تسبيح حضرت زهراعليهما‌السلام را بگويد بعد هم دو ركعت نماز نافله صبح را بخواند.

اگر مى خواهيد دزد را در خواب ببينيد

در بعضى از كتابهاى خطى قديمى از شيخ بهائى نقل شده كه فرمود:

هر كسى اين حروف را بنويسد و بگذارد در زير سرش ، دزد را در خواب خواهد ديد:

ح لا ح ى حلا ا ملح لز ناح سلح مسح(182)

چرا پدرى با پسرش چنين مى كند

جوانى با اصطلاح روشنفكر كه فارغ التحصيل شده بود، پدرى داشت كه بر اثر شكسته و نابينا شده بود و بدون راهنما از راه رفتن عاجز بود، جوان عار داشت كه دست پدرش را بگيرد و او را در خيابانها و كوچه ها عبور دهد، پدر پير نابينا همواره فرياد مى زد كه شخصى خير انديش و مؤ من بيايد دستم را گرفته از خيابان عبور دهد.

روزى پدر هرچه تقاضاى كمك كرد كسى را نيافت به پسر تحصيل كرده اش گفت دستم به دامانت ، دستم را بگير و مرا به مقصدم برسان پسر امتناع ورزيد پدر بيچاره خيلى اصرار كرد تا پسر پذيرفت دست پدرش ‍ را با هزار ناراحتى گرفته و با زور كشان كشان از راهى عبور داد، در اين ميان يكى از دوستانش او را به اين حال ديد، و پرسيد اين كورى را كه اينطور مى كشانى كيست ؟ او ديد برايش ننگ و عار است كه بگويد پدرم هست ؛ ناگزير گفت : اين كور، نوكر ماست.(183)

دانشمندى در ميان نادانان

گويند خطيب دانشمندى بعنوان ارشاد و تبليغ عازم سرزمينهاى عشاير نشين شد وقتيكه بر آنها وارد شد، مقدمش را گرامى داشتند وبا كمال احترام از او استقبال نمودند ولى خيلى نادان بودند، تا آنكه بدستور خطيب ، منبرى در مكانى گذاشته شد خطيب روى منبر رفت و گفت : بسم الله الرحمن الرحيم همه شنوندگان با هم گفتند بسم الله الرحمن الرحيم ، خطيب گفت : آنچه را من مى گويم نگوييد، آنان هم گفتند ((آنچه را من ميگويم نگوييد)) خطيب گفت : شما فقط مستمع هستيد گوش دهيد، آنان هم گفتند: شما فقط مستمع هستيد گوش دهيد خطيب بنظر تند بآنها نگاه كرد، آنها هم به نظر تند به خطيب نگاه كردند.

در اين پشه اى به گردن خطيب نشست ، فورى با سرعت بوسيله دستش ‍ به گردنش زد تا پشه بلند شود، ديد مستمعين هم ، همين كار را كردند، خطيب ديد عجيب گرفتار شده ، سر افكنده شد و از منبر پائين آمد، ولى بى آنكه با آنان حرفى بزند رفت

امام صادق فرمود: من به سه كس رحم مى كنم

(( عن الصادقعليه‌السلام : انى لارحم ثلاثه و حق لهم ان يرحموا: عزيزا اصابته مذلة بعد العز، و غنى اصابته حاجة بعد الغنى ، و عالم يستخف به اهله و الجهلة(184) ))

از امام صادق نقل شده كه آن حضرت فرمود: من به سه كس رحم مى كنم و سزاوار است كه آنها رحم شود:

1- به عزيزى كه پس از عزت و احترام خوار و ذليل شده باشد

2- به ثروتمندى كه پس از ثروت و دارا بودنش محتاج شده باشد

3- به دانشمند و عالمى كه خانواده اش و نادانان او را پست و خوار شمارند.

و در حديث ديگرى آمده كه آنحضرت فرمود: (( ((اكرموا عزيز اذل و غنيا افتقر و عالما ضاع فى زمان جهال )) ))

يعنى : اكرام و احترام كنيد عزيزى را كه ذليل شده ، و توانگرى را كه فقير گشته و دانشمندى كه در ميان نادانان قرار گرفته و ضايع شده است(185)