گنجينه جواهر يا كشكول ممتاز

گنجينه جواهر يا كشكول ممتاز0%

گنجينه جواهر يا كشكول ممتاز نویسنده:
گروه: سایر کتابها

گنجينه جواهر يا كشكول ممتاز

این کتاب در موسسه الحسنین علیهما السلام تصحیح و مقابله شده است.

نویسنده: حاج شيخ مرتضى احمديان
گروه: مشاهدات: 20405
دانلود: 4193

توضیحات:

گنجينه جواهر يا كشكول ممتاز
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 433 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 20405 / دانلود: 4193
اندازه اندازه اندازه
گنجينه جواهر يا كشكول ممتاز

گنجينه جواهر يا كشكول ممتاز

نویسنده:
فارسی

این کتاب در موسسه الحسنین علیهما السلام تصحیح و مقابله شده است.

از رحمت خدا ماءيوس نشويد :

مالك بن دينار گويد: سفر حج رفتم ، جماعتى را در عرفات ديدم به خود گفتم : كاش مى دانستم حج كدام يك از اينها مورد قبول است تا او را تهنيت بگويم و كدام يك مردود است تا او را تسليت گويم ، در جواب ديدم گوينده اى مى گويد:

(( ((قد غفر الله للقوم اجمعين الا محمدبن هارون البلخى فقد رد الله عليه حجه )) ))

خداوند همه اين جماعت را به نعمت مغفرت عزيز گردانيد جز محمدبن هارون بلخى را كه حج او مردود است ، زمانى كه صبح نمودم آمدم به نزديك اهالى خراسان و از ايشان احوال محمدبن هارون بلخى را پرسيدم ، گفتند: آن مردى زاهد و عابد است او را در خرابه هاى مكه بايد پيدا نمائى ، بعد از گردش زياد او را در خرابه اى ديدم در حاليكه دست او در گردنش بسته و زنجير در پاهايش بود و او در حالت نماز بود، همين كه مرا ديد، پرسيد تو كيستى ؟ گفتم : مالك بن دينار، گفت : خواب ديده اى ؟ گفتم : بلى گفت : هر سال مردى صالح در خصوص من خواب مى بيند، گفتم : سبب امر چيست ؟ گفت : من شراب مى خوردم ، در اول ماه رمضان شراب خوردم پس مادرم مرا نهى نمود و با من تندى مى كرد، من در حال مستى مادرم را برداشته و به تنور انداختم پس از آنكه بهوش آمدم ، زنم به من خبر داد كه تو چنين كار شنيعى انجام دادى ، من هم همان دستى را كه مرتكب اين كار زشت شد بريدم و پايم را با زنجير بستم و هر سال حج انجام مى دهم ، و دعا و استغاثه مى نمايم به اين نحو:

(( يا فارج الهم و يا كاشف الغم ، فرج همى و اكشف غمى و ارض عنى امى .))

اى برطرف كننده غم و اندوه ، برطرف كن غم و اندوه مرا و مادرم را از من راضى كن تا جرم و تقصير من عفو نمايد،

همين قدر بدان كه بعد از عمل زشت از آنها دست كشيدم و بيست و شش ‍ نفر غلام و بيست و شش كنيز آزاد نمودم

مالك مى گويد: گفتم اى مرد نزديك بود كه با اين كار زشت و قبيح تمام روى زمين را بسوزانى

مالك مى گويد: همان شب حضرت رسول اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم را در خواب ديدم كه فرمود: اى مالك مردم را از رحمت خداى متعال محروم نگردان ، دانسته باش كه خداى تعالى به حال محمد بن هارون توجه نمود و دعاى او مستجاب فرمود و گناهانش را بخشيد.

او را خبر ده كه سه روز از روزهاى دنيا در ميان آتش مى ماند، خداوند دل مادر او را به او مايل مى كند و به او ترحم مى آورد، و مادر او را حلال مى كند، مادر و فرزند هر دو با هم داخل بهشت مى شوند.

مالك مى گويد: من آمدم و خواب خود را براى او نقل كردم همينكه شنيد اين مژده را روح از بدنش جدا شد من او را غسل داده و كفن نمودم و نماز خوانده و دفنش كردم(102)

هر كس صورت مادر را ببوسد

ابن عباس از حضرت رسول اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم نقل مى كند كه : (( ((من قبل بين عينى امه كان له سترا من النار)) ))

هر كسى كه ميان دو چشم مادرش را ببوسد اين عملش سپر و مانعى مى گردد بين او و آتش جهنم

و در كتاب شرعة الاسلام آمده كه : (( ((من قبل رجلى امه فكانما قبل عتبة الكعبه ))))

هر كسى پاى مادرش را ببوسد گويا آستانه كعبه را بوسيده(103)

اين هم نتيجه انفاق

در مصابيح القلوب است كه : زنى مشغول تناول غذا بود كه فقيرى آمد و از آن سئوال نمود آن زن جز لقمه اى كه به دهان گذاشته بود چيز ديگرى نداشت فورا لقمه را از دهان در آورد و به آن فقير داد زمانى نگذشت كه حيوانى درنده اى آمد و طفل آن زن را به دهان خود گرفت و برد خداى تعالى فرشته اى را فرستاد كه آن طفل را از دهان حيوان درنده گرفته به آن زن داد و گفت : لقمه اى به لقمه اى كه به فقير دادى اين لقمه عوض آن است(104)

رحم به سگ باعث نجاتش شد

روايت شده كه در ميان بنى اسرائيل مردى بود بد عمل كه از فسق و فجور هيچ دست بر نمى داشت ، همينكه بنى اسرائيل جسد مرد را به چاه انداختند خداوند تبارك و تعالى به پيغمبر آن جماعت امر فرمود كه او را از چاه در آورده و غسل دهد و به احترام دفن كند، پيغمبر اطاعت نموده بعد از انجام فرمان به خداوند عرض كرد: خدايا به چه عملى ، اين احترام را براى او قائل شدى ، خطاب آمد روزى اين شخص سگ كورى را ديد كه زبانش از عطش بيرون آمده بر او رحم كرد و عمامه خود را از سر برداشته با آب چاهى خيس كرده آن سگ را سيراب نمود، من از وى عفو كردم(105)

بشارت به ريش سفيدان

حضرت رسولصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود:(( الشيب اول منازل الموت ، )) سفيدى موى ريش اولين منزل مرگ است .و نيز فرمود: كسيكه محاسن او در اسلام سفيد شد(( يقول الله مرحبا بعبدى )) خداوند مى فرمايد: آفرين به بنده من اين رحم و لطفى كه خداى تعالى در حق بنده خود مى فرمايد در خصوص كسى است كه يك موى سفيد در محاسن او ظاهر شود (( يقول الله عزو جل قد وهبت سواد صحيفتك لبياض شيبتك )) يعنى سياهى دفتر اعمال تو را به سفيدى موى و محاسنت بخشيدم(106)

باز مژده به ريش سفيدان

از پيامبر اسلام نقل شده كه : اولين شخصى كه در محاسن او سفيدى پيدا شد حضرت ابراهيمعليه‌السلام بود، آن جناب عرض كرد خدايا اين چه علامتى است كه در من پيدا شده خطاب رسيد: اين لباس وقار و نور اسلام است ، قسم به عزت و جلال خودم اين لباس را نمى پوشانم به تن كسى كه شهادت مى دهد به وحدانيت من و به بى شريكى من جز اينكه حيا مى كنم و خجالت مى كشم كه روز قيامت براى او ترازوى عدل بر پا كنم و ديوان عمل او را فاش كنم و يا اينكه او را به آتش دوزخم عذاب كنم ، حضرت ابراهيمعليه‌السلام عرض كرد خدايا وقار مرا زياد كن دعايش مستجاب شد و فورا تمام موهاى سر مباركش و محاسنش ‍ سفيد گرديد.

شعر

روزى يكروزه از يزدان گرفتن سهل نيست

مى دهد روزى ولى از عمر روزى مى برد

لطيفه

مبرد گويد: روزى به دارالمجانين (تيمارستان ) رفتم ، ديوانه اى ديدم و روبروى او ايستادم و زبانم را از دهان خود بسوى او بيرون كردم ، روى از من برگردانيد بسوى ديگر، من هم به آنطرف رفته و همين كار را تكرار نمودم ، تا اينكه اوقاتش تلخ شده ، آنگاه روبه آسمان كرده و گفت : خدايا به بين كدام كس را رها كرده و چه كس را بزنجير بسته اند.(107)

لطيفه

گويند: سلطان هند از شخصى پرسيد: كه بى عقل ترين مردم در اين شهر كيست ؟ او گفت : در كتابى ديدم آن كسى است كه نامش تختى و ريشش ‍ دراز و معلم اطفال مى باشد پادشاه گفت : در اين شهر جستجو كن شايد كسى را پيدا كنى كه جامع اين صفات باشد تا او را امتحان كنم كه نوشته كتاب صحيح است يا نه ؟ آن مرد پس از تفحص زياد شخص معهود را پيدا كرد، و به مجلس سلطان احضار كرده موقعيكه سايرين هم حاضر بودند، اين شخص بر روى يك صندلى نشست كه از چوب خيزران و مشبك و سوراخ سوراخ بود همينكه نشست با زحمت زياد يكى از بيضتين خود را داخل سوراخ آن صندلى كرد و به داخل كردن بيضه ديگرش هم سعى مى كرد و با اين وضع روى صندلى نشسته بود و توان بلند شدن نداشت در اين وقت خبر ورود پادشاه رسيد، حاضرين تمام قيام نموده ، غلام اين شخص را نهيب زد كه برخيزد، وقتى كه بپا ايستاد صندلى را نيز با دو دست در عقبش نگاه داشته بود، پادشاه متعجبانه نظر مى كرد، ناگاه بيضه او را ديد كه از سوراخ بيرون شده ، پس از خنده زياد گفت : به زحمت راضى نشده خودش امتحان داد.(108)

برادران دينى خود را با دو خصلت آزمايش كنيد

عن مفضل بن عمر و يونس بن ظبيان قالا: (( قال ابوعبداللهعليه‌السلام : اختبروا اخوانكم بحصلتين ، فان كانتا فيهم و الا فاعرب ثم اعرب محافظته على الصلوات فى مواقيتها، و البر بالاخوان فى العسر و اليسر.(109) ))

مفضل بن عمر و يونس بن ظبيان گويند: حضرت امام صادقعليه‌السلام فرمود: برادران (دينى ) خود را با دو خصلت امتحان كنيد پس اگر آن دو خصلت در آن ها بود كه خوب ، و گر نه از آنها دور شويد دور شويد.

1 - مواظبت نمودن او بر نمازهايش در (اول ) وقت آن

2 - نيكى و احساس نمودن به برادران (خود) در سختى و آسانى

در مذمت و بدى غيبت و سخن چينى

از چيزهائى كه باعث عذاب آخرت ، و بدختى و ذلت انسان در دنيا مى گردد. غيبت و بدگوئى است و خدا آن را ناپسند و حرام و از گناهان كبيره مى داند.

زيرا در قرآن مجيد مى فرمايد: (( و لايغتب بعضكم بعضا ايحب احدكم ان ياكل اخيه ميتا فكرهتموه .))

بعضى از شما غيبت و بدگوئى بعض ديگر را نكنيد، آيا يكى از شما دوست دارند كه گوشت مرده برادر (دينى ) خود را بخور شما (مسلما) بدتان مى آيد.

در اين آيه خداى متعال مبالغه بسيار در نهى نموده و غيبت و بدگوئى پشت سر مؤ منان را تشبيه به خوردن گوشت ميته مسلمان نموده است بلكه امام صادقعليه‌السلام فرمود:

(( ان المغتاب لمسلم بما فيه خارج عن ولاية رب العالمين ، داخل فى ولاية الشياطين .))

كسى كه پشت سر مسلمان غيبت كند به آنچه كه در اوست از ولايت پروردگار عالم خارج شده و در ولايت شيطان داخل گرديده است

و پيامبر اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود:

(( من اغتاب مسلما او مسلمة لم يقبل الله صلوته و صيامه اربعين يوما و ليلة الا ان يغفر له صاحبه ))

كسى كه پشت سر مرد و زن مسلمان بدگوئى و غيبت كند خداى متعال نماز او و روزه اش را تا چهل شبانه روز قبول نكند، مگر اينكه فردى را كه غيبتش را كرده ، او را ببخشد و راضيش گرداند.

باز پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود:

(( اياكم و الغيبة فانها اشد من الزنا فان الرجل يزنى و يتوب ، فيتوب الله عليه ،

و ان صاحب الغيبة لا يغفر له حتى يغفر له صاحبها.))

از غيبت و بدگوئى پشت سر ديگران بپرهيزيد، زيرا غيبت حكمش از زنا شديدتر است چون فردى كه زنا مى كند (پشيمان شده ) توبه مى كند پس خداوند متعال توبه او را مى پذيرد، اما غيبت كننده را خدا نمى بخشد تا غيبت شده را از خود راضى سازد و غيبت شده او را ببخشد.

و زنا كننده فقط خود را اذيت مى كند ولى غيبت كننده علاوه بر خودش ‍ مردم را هم آزار مى دهد و چه بسا سبب قتل و هتك عرض و از بين رفتن مال مى شود و يا باعث جدائى خانواده اى مى شود و اين ها همان فتنه اى است كه خداى متعال فرموده: (( الفتنة اشد من القتل )) يعنى فتنه از آدم كشى سخت تر و بدتر است بلكه غيبت كننده مشمول آيه هم مى شود: (( ويل لكل همزة لمزة واى بر هر دو به همزن و سخن چين و خورنده گوشت مردم

و در كتاب ارشاد شيخ مفيد است كه حضرت رسولصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود: چون شب معراج به آسمان رفتم بر گروهى گذشتم كه صورت خود را با ناخن هاى خود مى خراشيدند از جبرييل درباره آنها سوال كردم : (( فقال : هؤ لاء الذين يغتابون الناس )) جبرئيل فرمود: اينها كسانى هستند كه غيبت مردم را مى كردند.

و نيز حضرت رسولصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم در ضمن خطبه اى پس از آنكه ربا و خطر آن را متذكر شده و فرمود: يك درهم از ربا كه به انسان مى رسد از هفتاد زنا با محرم گناهش عظيم تر است (( و اعظم من ذلك عرض المسلم )) و گناه بزرگتر از ربا عرض و آبروى مسلمانى را بردن است

و باز حضرت رسولصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود:

(( من اغتاب امرء مسلما بطل او نقض وضوئه ، و جاء يوم القيامة و يخرج من فيه رائحة الجيفة يتاءذى به اهل الموقف ))

كسى كه غيبت شخص مسلمانى را بكند وضويش باطل مى شود، و روز قيامت به محشر وارد مى شود در حاليكه از دهانش بوى گندى خارج مى شود كه اهل محشر را آزار مى دهد.

و باز مى فرمايد:

(( من اغتاب مسلما فى شهر رمضان لم يوجر على صيامه ))

كسى كه در ماه رمضان غيبت مسلمانى را بكند روزه اش هيچ پاداشى ندارد.

از امام صادق نقل شده كه فرمود:

(( الغيبة حرام على كل مسلم ، و انها لتاكل الحسنات ، كما تاكل النار الحطب ))

غيبت و بدگوئى پشت سر هر مسلمانى حرام است ، و كارهاى خوب انسان را مى خورد همچنانكه آتش هيزم را مى خورد.

باز از امام صادق است كه فرمود:

(( لا تغتابوا المسلمين و لا تتبعوا عوراتهم فان من تتبع عورة اخيه ، تتبع الله عورته ، الى ان يفضحه الله فى جوف بينه .))

بدگوئى از مسلمانان نكنيد و كارهاى زشت آنان را ملاء و آشكار نسازيد، زيرا هر كه به دنبال عيب جوئى از برادر مسلمانش رفت خدا هم بدنبال عيب جوئى ميرود تا اينكه او را در وسط خانه اش رسوا سازد.

و نيز آن حضرت فرمود:

(( رب عبد لم ير يوم القيامة شيئا من الحسانات ، فيقول : يا رب اين حسناتى ؟ فيقال : فى جوابه ، ان ربك لايضل و لاينسى ، ذهب عملك باغتياب الناس ، و رجل راى فى كتاب عمله حسنات كثيرة ، فيقول : يا رب من اين هذه ؟ فيقال له : فلان اغتابك فهذه حسناته اعطاها الله اليك .))

چه بسا بنده اى كه در روز قيامت هيچ چيز كارهاى خوب را در نامه عملش نبيند، پس گويد: پرودگارم كارهاى خوبم كجاست ؟ در جوابش ‍ گفته شود، همانا پروردگارت نه چيزى بر او گم شود و نه فراموش كند بلكه كارها (ى خوبت ) به علت غيبت كردن مردم از بين رفت ، و شخصى در نامه عملش حسنات زيادى را مى بيند پس مى گويد: پروردگارا اين اعمال كجا بوده گفته مى شود كه فلانى غيبت تو را كرد پس اين حسنات و كارهاى خوب اوست كه خدا به تو داده است

و از پيامبر است كه فرمود:

(( ما عمر مجلس بالغيبة الا خرب ، فنزهوا اسماعكم عن استماع الغيبة فان القائل و المستمع شريكان فى الاثم .))

هيچ مجلسى به غيبت آباد نگردد جز اينكه خراب شود پس پاك كنيد گوشهاى خود را از شنيدن غيبت زيرا گوينده و شنونده در گناه شريكند.

(( و عن علىعليه‌السلام السامع للغيبة احد المغتابين .))

از حضرت علىعليه‌السلام نقل شده كه شنونده غيبت يكى از غيبت كنندگان است

(( و قالعليه‌السلام لايكب الناس على وجوههم فى النار الا حصائد السنتهم .))

حضرت فرمود: مردم را بر صورتشان به آتش نمى افكند مگر درو شده هاى زبانشان

(( و عنهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم من اغتاب مومنا بما فيه لم يجمع الله بينهما فى الجنة ابدا، و من اغتاب مومنا بما ليس فيه فقد انقطعت العصمة بينهما و كان المغتاب فى النار خالدا فيها.))

و از آن حضرت نقل شده : آنكس كه مؤ منى را به آنچه كه در اوست غيبت كند بين آن دو بهشت هرگز جمع نشود، و آنكه پشت سر مؤ منى غيبت كند به آن چه در او نيست عصمت بين آن دو قطع مى شود و غيبت كننده هميشه در آتش باشد.

(( و عن نوف البكالى ، قال : اتيت علياعليه‌السلام و هو فى رحبة مسجد الكوفة فقلت : السلام عليك يا اميرالمؤ منين ، فقال و عليك السلام ، فقلت : عظنى يا سيدى فقال يا نوف احسن يحسن اليك ، فقلت : زدنى ، يا اميرالمؤ منين فقال : ارحم ، ترحم ، فقلت زدنى يا اباالحسن ، قال قل خيرا تذكر بخير فقلت زدنى قال اجتنب الغيبة فانها ادام كلاب النار.

ثم قال : يا نوف ، كذب من زعم انه و لد من حلال و هو يبغضنى ، و يبغض ‍ الائمة من ولدى و كذب من زعم انه ولد من حلال و هو يحب الزنا، و كذب من زعم انه يعرف الله و هو مجترء على معاصى الله فى كل يوم و ليلة

از نوف بكالى نقل شده كه گفت بر حضرت علىعليه‌السلام در مسجد كوفه وارد شدم پس گفتم : سلام بر تو اى اميرمؤ منان ، حضرت فرمود: و بر تو باد سلام ، گفتم : مرا موعظه بفرمائيد اى اميرالمؤ منين ، حضرت فرمود: رحم كن تا به تو رحم شود، باز گفتم : اضافه بفرمائيد اى ابا الحسن ، فرمود: حرف خوب بزن ، تا خوبى يادت كنند، پس گفتم باز بفرمائيد، فرمود: از غيبت پرهيز كن كه غيبت خورش سگان آتش است پس فرمود: اى نوف دروغ گفته كسيكه خيال مى كند از حلال متولد و حال آنكه مرا دشمن دارد و امامان از فرزندان مرا دشمن دارد و دروغ گفته كسى مى گوید خدا را مى شناسد و حال آنكه او جرئت بر گناهان دارد در هر روز و شب

(( و فى وصية لابى ذر، يا اباذر من ذب عن اخيه المسلم الغيبة ، كان حقا على الله ان يعتقه من النار، يا اباذر من اغتيب عنده اخوه المسلم ، و هو يستطيع نصره ، خذله الله فى الدنيا و الاخرة .))

و پيامبر به ابوذر وصيت كرد: كه اى اباذر آنكه از برادر مسلمانش (در مجلس ) غيبت دفاع كند، حق است بر خدا كه او را از آتش رها سازد، اى اباذر آنكه در نزد او از برادر مسلمانش غيبت شود و او قدرت بر دفاع از او و ياريش را داشته باشد (و ياريش نكند) خدا او را در دنيا و آخرت خوار و رسوا مى سازد.(110)

اخلاص در نيت و عمل

شيخ عارف جمال الدين احمدبن فهد حلى در كتاب ((عدة الداعى )) از معاذبن جبل روايت كرده است كه به اتفاق رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم بر مركب سوار بوديم عرضه داشتم با رسول الله پدر و مادرم به فدايت ، حديثى براى من بازگو، در همان حال كه راه مى پيموديم حضرتش نظرى به آسمان افكند و گفت :

(( احدثك ما لا حدث نبى امته ان ، حفظته نفعك عيشك و ان سمعته و لم تحفظه انقطعت حجتك عندالله

ثم قال : ان الله خلق سبعة املاك قبل ان يخلق السماوات فجعل فى كل سماء ملكا قد جللها بعظمته

وجعل على كل باب من ابواب السماوات ملكا بوابا، فتكتب الحفظة عمل العبد من حين يصبح الى حين يمسى ثم ترفع الحفظة بعمله ، و له نور كنور الشمس حتى اذا بلغ السماء الدنيا فتزكيه و تكثره فيقول الملك

قفوا و اضربوا بهذا العمل وجه صاحبه انا ملك الغيبة ، فمن اغتاب لا ادع عمله يجاوزنى الى غيرى امرنى بذلك ربى

قال : ثم قال : ثم تجى ء الحفظة من العبد و معهم عمل صالح فيمر به فتزكيه و تكثره حتى يبلغ السماء الثانية ، فيقول الملك الذى فى السماءالثانية : قفوا و اضربوا بهذا العمل وجه صاحبه انا اراد بهذا عرض ‍ الدنيا، انا صاحب الدنيا لا ادع يجاوزنى الى غيرى

قال ، ثم تصعد الحفظة بعمل العبد مبتهجا بصدقته و صلوته ، فتعجب به الحفظة و تجاوزه الى السماء الثالثة فيقول الملك قفوا و اضربوا بهذا العمل وجه صاحبه و ظهره ، انا الملك صاحب الكبر.

انه عمل و تكبر عمل الناس فى مجالسهم ، امرنى ربى ان لا ادع عمله يجاوزنى الى غيرى

و قال و تصعد الحفظة بعمل العبد يزهركا لكوكب الدرى فى السماء له دوى بالتسبيح و الصوم و الحج فيمر به الى السماء الرابعة فيقول لهم الملك قفوا و اضربوا بهذا العمل وجه صاحبه و بطنه انا ملك العجب ، انه كان يعجب بنفسه ، انه عمل و ادخل نفسه العجب ، امرنى ربى ان لا ادع عمله يجاوزنى الى غيرى

قال : و تصعد الحفظة بعمل العبد كالعروس المزفوفة الى اهلها و تمر به الى ملك السماء الخامسة بالجهاد و الصلوة ما بين الصلوتين ولذلك العمل رنين كرنين الابل ، عليه ضوء كضوء الشمس فيقول الملك :

قفوا انا ملك الحسد و اضربوا بهذا العمل وجه صاحبه و احملوه على عاتقه انه كان يحسد من يعلم او يعمل لله بطاعته و اذا راى لاحد فضل فى العمل و العبادة حسده و وقع فيه فيحمل عى عائقه و يلعنه عمله

قال : و تصعد الحفظة بعمل العبدمن الصلوة و الزكاة و الحج و العمرة فيجاوز به الى السماء السادسة فيقول الملك : قفوا انا صاحب الرحمة ، اضربوا بهذا العمل وجه صاحبه و اطمسوا عينيه لان صاحبه لم يرحم شيئا اذا اصاب عبدامن عباد الله ذنبا للآخرة او ضرا فى الدنيا شمت به امرنى ربى ان لاادع عمله يجاوزنى الى غيرى

قال : و تصعد الحفظة بعمل العبد بفقه و اجتهاد و ورع و له صورة كالرعد وضوء كضوء البرق و معه ثلاث آلاف ملك فتمر به الى ملك السماء السابعة فيقول الملك :

قفوا و اضربوا بهذا العمل وجه صاحبه انا ملك الحجاب احجب احجب عملا ليس لله انما اراد رفعته عندا القواد و ذكرا فى فى المجالس ‍ و صيتا فى المدائن امرنى ان لا ادع عمله يجاوزنى الى غيرى ما لم يكن لله خالصا.

قال : و تصعد الحفظة بعمل العبد مبتهجابه من صلوة و زكوة و صيام و حج و عمرة و خلق حسن و صمت و ذكر كثير تشيعه الملائكة السموات و الملائكة السبعة بجماعتهم فيطئون الحجب كلها حتى يقوم بين يديه سبحانه ، فيشهدوا له بعمل و دعاء فيقول انتم حفظة عمل عبدى و انا رقيب على ما فى نفسه ، انه لم يردنى بهذا العمل ، عليه لعنتى ، فيقول الملائكة عليه لعنتك و لعنتنا.

قال : ثم بكى المعاذ قال : قلت يا رسول الله ما اعمل ؟

قال : اقتدا بنبيك يا معاذ، فى اليقين ، قال : قلت ، انت ، رسول الله و انا معاذ.

قال : و ان كان فى عملك تقصير يا معاذ، فاقطع لسانك عن اخوانك ، و عن حملة القران و ليكن ذنوبك عليك لا تحملها على اخوانك و عن حملة القرآن

و ليكن ذنوبك عليك لا تحملها على اخوانك ، و لا تزك نفسك بتذميم اخوانك ، و لا ترفع نفسك بوضع اخوانك ، و لاترائى بعملك

و لا تدخل من الدنيا فى الاخرة و لاتفحش فى مجلسك لكى يحذروك بسوء خلقك

و لاتناج مع رجل و انت مع اخرى ، و لا تتعظم على الناس ، فتقطع عنك خيرات الدنيا، و لاتمزق الناس ، فتمزقوك كلاب اهل النار، قال الله تعالى : ((و الناشطات نشطا)) افتدرى ما الناشطا؟ كلاب اهل النار تنشط اللحم و العظم قلت : و من يطيق هذه الخصال ؟

قال : يا معاذ، اما انه يسير على من يسره الله عليه قال و ما راءيت انا معاذا يكثر تلاوة القرآن كما يكثر تلاوة هذا الحديث .))

براى تو حديثى گويم كه هيچ پيامبرى براى امتش چنين حديثى نگفته باشد، كه اگر آن را حفظ كردى (و به كار بردى ) زندگى برايت مفيد و پر منفعت خواهد بود، و اگر شنيدى و حفظش نكردى ، در پيشگاه خدا (در روز قيامت ) حجتى ندارى ، سپس فرمود، همانا خداوند هفت (دسته ) از ملائكه را آفريد پيش از اينكه آسمانها را خلق نمايد، سپس در هر آسمانى ملك و فرشته اى نهاد، كه آن را به عظمتش تجليل كند، و بر هر درى از درهاى آسمانها فرشته نگهبانى را قرار داد، پس اين فرشتگان نگهبان عمل بنده را از هنگام صبح تا شب (كه به رختخواب رود) مى نويسند، آنگاه اين فرشتگان نگهبان عمل بنده را به بالا مى برد، و براى اين عمل نورى است مانند نور خورشيد تا به آسمان دنيا مى رسد، پس تا اين فرشتگان خواستند آن عمل را پاك و پاكيزه گردانند و تكثيرش كنند، فرشته نگهبان او گويد: بايستيد و اين عمل را به صورت صاحبش بزنيد، من فرشته غيبت هستم ، پس آنكه غيبت كند، نمى گذارم عملش به غير از من تجاوز كند و اجازه نخواهم داد اين عمل بالا رود، اين دستور پروردگار من است

راوى گويد: سپس حضرت رسولصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود: بار ديگر كه فرشتگان عمل صالح ديگرى را با خود به آسمان دوم بالا برند، باز ملك آن آسمان دستور توقف دهد و گويد اين عمل را به صورت صاحبش بزنيد كه اين آدمى از كار عمل خود تنها به دنيا چشم داشته و من صاحب دنيا هستم و اجازه نخواهم داد چنين عملى را از اينجا بالا برند.

فرشتگان بار ديگر عمل نيك بنده اى را كه از صدقه و نماز خود مسرور و شادمان است ، تا آسمان سوم بالا مى برند ناگهان ملك سومين آسمان بانگ بردارد بايستيد و اين عمل را به صورت و پشت صاحبش كوبيد كه من ملك كبر و تكبر هستم اين بنده از عمل خود به كبر و تكبر افتاده تت ، و در محافل به آن فخر و تكبر فروخته تت ، پروردگارم فرمان داده تت كه عملى از اين گونه را اجازه عبور از خويش ندهم

باز فرشتگان ، عمل بنده لاى را كه همچون ستاره اى در آسمان مى درخشد با خود صعود دهند، اين زمزمه تسبيح حق و روزه و حج داشته تت ولى چون به چهارمين آسمان رسند، ملك آن آسمان گويد: بايستيد و اين عمل را بر پيكر صاحبش بكوبيد كه من فرشته عجب و خود پسندى هستم ، اين بنده به خود عجب ورزيده و از عمل خودش ‍ خوشش آمده ، پروردگار به من دستور داده تا به اينگونه اعمال اجازه پرواز ندهم

اين مرتبه فرشتگان عملى به زيبائى عروس حجله ، با خود به آسمانها با برند صاحب اين عمل جهاد نموده و در ميان نمازهاى فريضه ، نافله به جاى آورده و عملش هم چون شترى صيحه مى كشد و روشنائى و نور از آن چون خورشيد مى تابد تا آنكه به آسمان پنجم رسد اما باز هم ملك آن آسمان فرمان دهد: توقف كنيد و اين عمل را به صاحبش برگردانيد و به گردنش ببنديد كه من ملك حسد هستم و اين بنده به حسادت گرفتار تت و از ديدن هر كس كه عملى يا علمى در اطاعت حق تعالى دارد، به حسد مى افتد و چشم ديدار كسى را كه از وى در علم و عبادت برتر است ندارد و در حق او سخن ناروا مى گويد.

خلاصه آن عمل برگردن عامل آن بار مى شود و آن اعمال و عبادات او را لعنت و نفرين كنند.

بار ديگر فرشتگان ، نماز و زكات و حج و عمره بنده اى را تا به آسمان ششم فرا مى برند، اما باز ملك آن آسمان ندا دهد كه : توقف كنيد من فرشنه رحمت هستم ، اين عمل را به صورت صاحبش بكوبيد و نور از ديدگانش باز گيريد كه اين بنده را به مردمان ترجمى نيست و چون كسى به گناهى گرفتار آيد و يا به سختى و مصيبتى در دنيا مبتلا شود، زبان به شماتت و سرزنش او گشايد، پروردگار من دستور داده است ، اعمال چنين مردمان را نگذارم كه از من عبور دهند.

باز هم فرشتگان نگهبان ، جهد و كوشش در طريق عبادت و ورع و پارسائى بنده اى را كه چون رعد مى غرد و چون برق مى جهد و نور مى بخشد و با آن ، سه هزار فرشته همراهى مى كنند، تا به آسمان هفتم بالا مى برند، ولى ، ناگهان فرشته آن آسمان فرمان مى دهد: توقف كنيد و اين عمل را بر چهره صاحبش بكوبيد من فرشته حجاب هستم و از آن اعمال كه محض پروردگار نباشد ممانعت خواهم كرد، اين بنده از اعمال خود، رفعت منزلت خويش نزد بزرگان مى طلبيده و مى خواسته است كه نامش را در محافل باز گويند و در شهرها معروف و مشهور گردد، خداى من امر فرموده تا اعمال و عبادتى را كه محض پروردگار نباشد، اجازه صعود ندهم

و بالاخره فرشتگان ، نماز و روزه و حج و عمره خلق و سكوت و ذكر فراوان بنده اى را كه به اعمال خود شادمان است و با آن همه فرشتگان آسمان ها و ملائكه هفتگانه همراهند صعود دهند و پرده ها را يك به يك از پيش بردارند و در برابر حقتعالى قرار دهند و به عمل عبادت او گواهى دهند، اما خداوند عزوجل فرمايد: اى فرشتگان ، شما حفظه و نگبانان اعمال بندگان من هستيد و من خود، مراقب آنچه در باطن و قلب آنان مى گذرد، مى باشم ، اين بنده در عبادت خود خالص نبوده و آن را به خاطر من انجام نداده است ، لعنت من بر او باد فرشتگان نيز او را نفرين و لعنت كنند. از گفتار پيامبر، معاذبه گريه و زارى افتاد و گفت : اى رسول خدا پس من را چاره چيست ؟ و چه بايد بكنم ؟ فرمود: اى معاذ، در يقين و اعتماد به پيامبر خود اقتدا و از او پيروى كن ، گفتم : شما پيامبر خدا هستيد و من معاذ هستم فرمود: اى معاذ اگر در عمل خود تقصير و كوتاهى مى بينى پس دست كم زبان خويش را از برادران خود و از حاملين قرآن دور بدار و گناهان خود را، خود به گردن بگير و بر دوش ‍ ديگران ميفكن و با مذمت و بدگوئى نسبت به آنان در صدد تحسين و تنزيه خويشتن مباش و با فرو افكندن ايشان ، پاى منزلت و رفعت خويش را استوار نكن ، هرگز در اعمال خود ريا و خود نمائى نكن و دنيا را در آخرت خود راه مده و در محفل خود، زبان به دشنام ديگران باز نكن ، تا از گرد تو پراكنده نگردند و در حضور يكى با ديگرى نجوا گونه سخن آغاز مكن و خود را به باد طعنه مگير و زبان از نيش زدن ايشان باز دار تا گرفتار لعن و گزيدن سگان اهل جهنم نگردى ؛ خداوند متعال مى فرمايد: (( ((و الناشطات نشطا)) )) مى دانى كه ناشطات چيست ؟ اين همان سگان اهل جهنم هستند كه گوشت و استخوان را مى گزند و مى جوند. گفتم : يا رسوا الله كيست كه بتواند اين خصال را در خود جمع سازد؟ فرمود: اى معاذ اگر خدا بخواهد آن را براى بنده خود آسان مى كند و آنگاه كه مشيت حق باشد ديگر چه اهميتى خواهد داشت

راوى گفت : معاذ را پس از اين واقعه مى ديدم كه بيش از آنچه به تلاوت قرآن بپردازد به تلاوت اين حديث مشغول مى باشد.(111)

دعاى كفن كه انسان بوسيله آن بهشتى مى شود

هديه اى كه عالم ربانى مرحوم ملااسد الله بافقى براى سفر آخرت به آقاى شيخ محمد شريف رازى داد و از او عهد و پيمان گرفت كه جز به دوستداران اهل بيتعليهم‌السلام دعا را ندهد كه اگر در كفن ميت گذارند هيچگاه عذاب نشود و اين حديث ظاهرا از پيغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم نقل شده است :

(( بسم الله الرحمن الرحيم : اللهم ان هذا اول قدومى اليك فاكرمنى فان الضيف اذا نزل بقوم يكرم و انت اولى بالكرامة ،...

الهى ما دمت حيا عصيتك و انت احسنت على ((الى )) فالان انقطع عصيانى فلاتقطع احسانك عنى ، با رب اعتقنى من النار بمحمد و آله الاطهار الابرار الاخيار و صلى الله على محمد و آله الطاهرين(112) ) )

آمرزش گناهان

از حضرت صادقعليه‌السلام منقول است كه هر كسى كه سوره قدر را در نماز فريضه بخواند منادى از جانب پروردگار ندا كند كه خدا گناهان گذشته تو را آمرزيده عملت را دوباره شروع كن و از سر گير.(مفاتيح )

تعجب از كسى كه از چهار چيز مى ترسد و به چهار چيز پناه نمى برد

(( عن جعفر بن محمدعليه‌السلام قال : عجبت لمن فزع من اربعة ، كيف لايفزع الى اربعة :

عجبت لمن خاف كيف لايفزع الى قوله عزوجل ((حسبنا الله و نعم الوكيل ))(113)

فانى سمعت جل جلاله يقول بعقبها: فانقلبوا بنعمة من الله و فضل لم يمسسهم سوء))

و عجبت لمن اغتم كيف لايفزع الى قوله عزوجل : ((لاآله الاانت سبحانك انى كنت من الظالمين ))(114) فانى سمعت الله عزوجل شانه يقول بعقبها (( فاستجبناله و نجيناه من الغم و كذلك ننجى المؤ منين ))

و عجبت لمن مكر به كيف لايفزع الى قوله تعالى ((و افوض امرى الى الله ان الله بصير بالعباد))(115) فانى سمعت جل وتقدس يقول بعقبها ((فوقيه الله سيئات ما مكروا(116) ))

و عجبت لمن اراد الدنيا و زينتها، كيف لايفزع الى قوله تبارك و تعالى ((ما شاء الله لاقوة الا الله )) فانى سمعت الله عز اسمه يقول بعقبها ((ان ترن اقل منك مالا و ولدا، فعسى ربى ان يوتين خيرا من جنتك و عسى موجبه ))(117)

امام ششم فرمود: تعجب مى كنم از كسى كه از چهار چيز مى ترسد ولى به چهار چيز پناه نمى برد.

1- در شگفتم از كسى كه از دشمن مى ترسد چرا به قول خدا پناه نمى برد كه فرمود: ((خدا ما را بس است و خوب وكيلى است )) چون شنيدم خدا دنبالش فرمود: ((با نعمت و فضل خدا برگشتند، بدى به آنها نرسيد)).

2- در شگفتم از كسى كه اندوهناك است چرا پناه نمى برد به گفتار خدا ((((لااله الاالله سبحانك انى كنت من الظالمين )) نيست معبود به حقى جز ذات الله كه پاك و منزه هستى تو و من از ستمكاران هستم )) زيرا شنيدم خداوند در دنبال آن مى فرمايد ((در خواست هايش را اجابت كرديم و از اندوه رهائيش داديم و اين گونه مؤ منان را مى رهانيم )).

3- در شگفتم از كسى كه گرفتار مكار و بدانديش است ، چرا به اين گفته خدا پناه نمى برد:(( و افوض امرى الى الله ان الله بصير بالهباد )) كار خود را به خداوند واگذار نمودم زيرا خداوند به بندگان بينا است )) چون شنيدم كه خداوند دنبالش مى فرمايد: ((خداوند او را از بديهائى كه درباره او انديشه داشتند حفظ نمود))

4- در شگفتم از كسى كه خواستار دنيا و آرامش آن است چرا به گفته خداوند پناه نمى برد:(( ((ما شاء الله لاقوة الا بالله هر چه خدا خواست همان مى شود قدرت و نيروئى نيست جز به خواست خدا)) زيرا شنيدم كه خداوند در ادامه آن مى فرمايد: ((اگر چه مى بينى اكنون دارائى و فرزند من از تو كمتر است ، اميد است خدا بهتر از باغ تو به من دهد)) عسى معنى مثبت مى دهد يعنى خدا عطا مى كند.