شبکه فرهنگی الحسنین (علیهما السلام)

امام سجاد (علیه السلام) از مدارا تا خشونت

0 نظرات 00.0 / 5

 

مقدمه

از آنجا که انسان زندگى اجتماعى دارد، ناگزیر در طول شبانه روز با افراد مختلف در ارتباط است و با گروههاى ناهمگون - که داراى عقاید و سلیقه هاى متفاوت هستند - در تماس مى باشد . سؤالى که در اینجا مطرح مى شود، این است که:
رفتار ما با هریک از این گروههاى انسانى چگونه باید باشد؟
با مراجعه به زندگى پیشوایان دین، به خوبى پاسخ این سؤال را در مى یابیم . زیرا امامان معصوم علیهم السلام در زندگى اجتماعى خود به عنوان پیشوایان صالح و الگوهاى اخلاقى و تربیتى در طول زندگى افتخارآمیز خویش با گونه هاى مختلفى در تماس بودند . بنابراین، رفتار آن بزرگواران با گروههاى مختلف انسانى و حتى حیوانات، مى تواند راه گشاى زندگى فردى و اجتماعى امروز ما باشد .
در یک نگاه کلى مى توان کسانى که خواسته یا ناخواسته، حضرات معصومین علیهم السلام با آنان در ارتباط بودند را چنین دسته بندى کرد:
- دوستان (اعم از فقیر و ثروتمند)
- غافلان و جاهلان
- گمراهان و فریب خوردگان
- دشمنان و ستمگران

نگاه این نوشتار پیرامون رفتارهاى امام سجاد علیه السلام با گروههاى فوق مى باشد . بدون شک شناسایى رفتارهاى آن حضرت با این گروهها و حتى حیوانات، ما را در چگونگى رفتار با دیگران یارى خواهد داد .

 

 

 

مدارا با دوستان

امام سجاد علیه السلام با اصحابش رفتار کریمانه و دلسوزانه داشت . رفتارهاى آن حضرت، نمونه کامل صداقت، مهرورزى و سخاوت و تجلیگاه عالى حلم، بردبارى و جوانمردى بود .
در رفتارهاى آن حضرت با دوستانى که از مکانت فرهنگى و اجتماعى بالاترى برخوردار بودند، بحثى نیست، همگان با چنین افرادى رفتار شایسته دارند؛ اما آنچه که مهم به نظر مى رسد، این است که باید دید آن حضرت با دوستانى که به هر دلیل از اقشار پایین جامعه محسوب مى شدند، چگونه برخورد داشت؟
نمونه هاى زیر مى تواند نوع رفتار آن حضرت با دوستان محروم و درماندگان بى بضاعت را مشخص کند:

 

 

 

1 . یاور بینوایان

یاور ناشناس طاووس یمانى مى گوید:
«در سفرى که به حج رفته بودیم، در سرزمین «صفا» جوانى را دیدم بسیار با هیبت و شکوه، اما لاغر اندام و ضعیف که جامه مناسبى بر تن نداشت، او سر به آسمان بلند کرده بود و مى گفت:
«عریان کما ترى، جائع کما ترى، فما ترى فیما ترى، یا من یرى و لا یری؛ برهنه ام چنان که مى بینى، گرسنه ام چنان که مى نگرى، پس چه مى بینى در آنچه مى نگری؟ اى کسى که مى بینى و دیده نمى شوى .»
از گفت و گوى آن مرد ناشناس با خداوند لرزیدم . ناگهان دیدم که از آسمان طبقى فرود آمد و دو برد یمانى در آن بود . در این هنگام، حضرت نگاه محبت آمیزى به من نمود و فرمود: اى طاووس!
گفتم: لبیک یا سیدی!
از اینکه مرا ندیده شناخته بود، تعجبم بیشتر شد . سپس فرمود:
آیا تو نیز حاجتى به این طبق داری؟!
و پرده را از روى آن کنار زد . در طبق علاوه بر لباس، چیزى شبیه به نقل هاى خراسان بود . عرض کردم:
اى آقاى من! مرا به برد و لباس احتیاجى نیست، لیکن قدرى از آنچه در میان طبق است، به من عطا فرما .
مشتى از آن ها را به من داد . دستش را بوسیدم و نقل ها را بر گوشه رداى احرامم بستم و قدرى از آن را خوردم که خوراکى به آن مزه و لذت هرگز ندیده و نخورده بودم .
سپس مرد ناشناس دو برد را از طبق برداشت و یکى را به عنوان لنگ و دیگرى را به عنوان عباى احرام به تن کرد و لباس هایى را که بر تن داشت، به مستحق رساند .
از آنجا گذشتیم تا به «مروه» رسیدیم . در آنجا اجتماع مردم او را از نظرم غائب کرد و من در تفکرى عمیق غرق بودم که آیا او فرشته بود یا یکى از اولیاى خداوند؟! ناگهان صدایى بر آمد و گفت:
«اى طاووس! واى بر تو! امام زمانت را نشناختی؟ اوست امام جن و انس . اوست امام الساجدین و زین العابدین .»
آنگاه شتابان در پى آن حضرت دویدم تا اینکه به حضورش رسیدم . دیگر از او جدا نشدم تا اینکه نفع دنیوى و اخروى بسیار، از آن حضرت به من رسید .» (1)
و مورد دیگر روایتى است که بنا بر نقل زهرى در شب سرد و زمستانى امام سجاد علیه السلام را دیدم که کیسه اى از آرد و دسته اى هیزم بر دوش گرفته بود ... . (2)

 

 

 

2 . عفو خطا کاران

احتمال خطا و لغزش انسان در زندگى بسیار است و ممکن است هر آن دچار لغزش و اشتباه شود . برخى از دوستان امام سجاد علیه السلام نیز در محضر آن حضرت دچار خطاهایى مى شدند که به علت سهوى بودن آنها، آن حضرت آنان را عفو مى کرد و خیلى زود از گناهان آنان چشم پوشى مى کرد و این، در «زندگى اجتماعی» ما، درس بزرگى است و روش عفو و مهربانى را به ما مى آموزد و ما را از انتقام و جنجال آفرینى باز مى دارد .
احسان به کنیز روزى یکى از کنیزان امام سجاد علیه السلام به دستان آن حضرت آب مى ریخت . ناگهان ظرف آب افتاد و به سر مبارک امام اصابت کرد . به گونه اى که سر آن حضرت شکست . حضرت سرش را به طرف کنیز برگرداند . کنیز که نگران و هراسان شده بود با زیرکى این آیه را خواند:
«والکاظمین الغیظ» ؛ «پرهیزکاران خشم خود را فرو مى خورند .»
امام فرمود: خشم خود را فرو بردم .
کنیز ادامه آیه را تلاوت کرد:
«والعافین عن الناس» ؛ «پرهیزکاران، خطا کاران را مى بخشد .»
امام علیه السلام فرمود: تو را بخشیدم .
کنیز پایان آیه را خواند:
«والله یحب المحسنین» ؛ (3)
امام سجاد علیه السلام به کنیز احسان نمود و فرمود: «برو، تو را در راه خدا آزاد ساختم .» (4)
نمونه هاى بسیارى از این باب، در کتاب هاى تاریخى و روایى ذکر شده است . (5)

 

 

 

3 . هدایت گمراهان

گاهى به علت تبلیغات مسموم دشمنان و نرسیدن سخن حق به گوش برخى از دوستان، آنان تحت تاثیر جو حاکم قرار مى گیرند و على رغم میل باطنى، فریفته تبلیغات سوء دشمن مى شوند؛ اما از آن لحظه اى که گوش دلشان به نواى سخن حق آشنا شد، از گذشته خویش ندامت مى جویند و دل و جان در گرو حقیقت مى دهند . این گونه افراد در زمان امام سجاد علیه السلام کم نبودند . عده اى از حقیقت جویان، فریفته جو ناسالم امویان شده بودند . امام زین العابدین علیه السلام که مى دانست آنها فریب دشمن را خورده اند، با لحن آرام و دلسوزانه با آنها سخن مى گفت و سعى مى کرد آنها را به راه راست هدایت نماید .
نمونه روشن در این بخش، رفتار مهربانانه امام سجاد علیه السلام با آن پیرمرد شامى است که در هنگام ورود اسیران به شهر شام، خودش را به امام رساند و گفت:
«خداى را شکر که شما را نابود کرد و مردمان را از شر شما آسوده خاطر کرد و امیرالمؤمنین یزید را بر شما پیروز گرداند .»
امام که با یک نگاه فهمیده بود، وى فریب دشمن را خورده است با کمال ادب و احترام با او گفت و گو نمود . در پایان پیرمرد شامى از سخنان خود اظهار ندامت نمود . سرانجام یزید دستور قتلش را صادر کرد . (6)

 


4. عداوت با ستمگران

امام سجاد علیه السلام در مقابل دشمنان رفتار مناسب داشت . آن حضرت با رفتار درخور شان دشمنان، شخصیت کاذب آنان را مخدوش مى ساخت، وقار دروغین آنان را درهم مى شکست و بر اساس آیه شریفه «اشداء على الکفار» رفتار مى نمود . نمونه هاى زیر گویاى رفتار توفنده امام سجاد علیه السلام با دشمنان مى باشد:

 


الف) از زبان فرزدق

فرزدق که شاعر دلباخته اهل بیت علیهم السلام بود، وقتى کبر و غرور هشام بن عبدالملک را در جوار خانه کعبه دید؛ با سرودن آن قصیده مشهور خویش: چنین به معرفى امام پرداخت:

هذا الذى تعرف البطحاء وطاته   والبیت یعرفه والحل والحرم

«عبدالرحمن جامی» شاعر شیرین سخن پارسى گوى اهل سنت قصیده فرزدق را چنین زیبا به نظم آورده است:

آنکس است اینکه مکه و بطحا   زمزم و بوقبیس و خیف و منا
حرم و حل و بیت و رکن و حطیم   ناودان و مقام ابراهیم
مروه، مسعى، صفا، حجر، عرفات   طیبه و کوفه، کربلا و فرات
هریک آمد به قدر او عارف   بر علو مقام او واقف
قرة العین سیدالشهداست   زهره شاخ دوحه زهراست
میوه باغ احمد مختار   لاله داغ حیدر کرار
چون کند جاى در میان قریش   رود از فخر بر زبان قریش
که بدین سرور ستوده شیم   به نهایت رسیده فضل و کرم
ذروه عزت است منزل او   حامل دولت است محمل او
از چنین عز و دولت باهر   هم عرب، هم عجم، بود قاصر
جد او را به مسند تمکین   خاتم الانبیاست نقش نگین
از حیا نایدش پسندیده   که گشاید به روى کس دیده
حب ایشان دلیل صدق و وفاق   بغض ایشان نشان کفر و نفاق
گر بپرسند ز آسمان بالفرض   سائلى من خیار اهل الارض؟
به زبان کواکب و انجم   هیچ لفظى نیاید الا «هم»
ذکرشان سابق است بر افواه   بر همه خلق، بعد ذکرالله

هشام بن عبدالملک که آبروى خود را بر باد رفته دید، بسیار غضبناک شد و دستور داد فرزدق را به زندان اندازند و مستمرى او را از بیت المال قطع کنند .
هنگامى که فداکارى و دفاع جانانه فرزدق و نیز زندانى شدن و قطع مستمرى او به گوش امام زین العابدین علیه السلام رسید، دوازده هزار درهم براى او فرستاد، ولى فرزدق قبول نکرد و گفت:
«این اشعار را به خاطر صله و جایزه نسرودم، بلکه این اشعار ذخیره آخرت من است .»
امام علیه السلام نیز در پاسخ وى بیانى دارد که شاعر شیرین سخنى چنین به نظم کشیده است:

گفت: ما اهل بیت احسانیم   آنچه دادیم باز نستانیم
ابر جودیم بر نشیب و فراز   قطره از ما، به ما نگردد باز
آفتابیم بر سپهر علا   نفتد عکس ما دگر بر ما
چون فرزدق به آن وقار و کرم   گشت بینا قبول کرد درم (7)

 


ب) ذلت زدایى و عدم سازش

عبدالملک بن مروان اطلاع پیدا کرده بود که شمشیر رسول خدا صلى الله علیه و آله وسلم در اختیار امام زین العابدین علیه السلام است . تصمیم گرفت براى مقاصد شوم و سوء استفاده از شمشیر پیامبر صلى الله علیه و آله وسلم، آن را به چنگ آورد . به این منظور قاصدى نزد امام سجاد علیه السلام فرستاد و تقاضا کرد تا آن شمشیر را براى او بفرستد . در پایان نامه اضافه کرد که: هرکارى که داشته باشید، فورا انجام مى دهم .
امام به تقاضاى عبدالملک پاسخ رد داد . حاکم مستبد که به شدت خشمگین شده بود، نامه اى تهدیدآمیزى نوشت که: اگر شمشیر را نفرستى، حقوق تو را از بیت المال قطع مى کنم .
امام بدون ذره اى خوف، در پاسخ نوشت:
«اما بعد، خداوند متعال خود عهده دار شده است که بندگان پرهیزکارش را از امور ناخوشایند نجات بخشد و از آنجا که گمان ندارند، روزى دهد . و در قرآن مى فرماید:
«ان الله لایحب کل خوان کفور» (8) ؛ «خداوند هیچ خیانت کار ناسپاسى را دوست ندارد .»
آنگاه خطاب به عبدالملک افزود:
«بنگر کدام یک از ما بیشتر مشمول این آیه هستیم؟» (9)

 


نفرین هاى مستجاب

گاهى برخى از دشمنان دین و غافلان نابخرد، ظلم و طغیان و لجاجت را در مقابل آن حضرت به اوج خود مى رساندند . در این صورت امام زین العابدین علیه السلام مى دانست که با آلودگى پرونده آنان و سیاه شدن قلب هایشان، هدایت آنان امکان پذیر نیست . آنگاه که بى رحمى و جهل آنان قلب مبارکش را مى سوزاند، در حقشان، نفرین مى کرد و از خداوند متعال براى آنان عذاب فورى و ابدى تقاضا مى کرد؛ عذابى که به قدرت لایزال خداوند، همان دم، گریبان آنان را مى گرفت . نمونه هاى زیر از جمله آنهاست:

 


الف) نوید آتش به قاتلان شهداى کربلا

منهال بن عمرو مى گوید: براى انجام حج به مکه رفتم و در آنجا به محضر امام سجاد علیه السلام رسیدم . آن حضرت با دیدن من، از محل اقامتم پرسید و فرمود: از حرملة بن کاهل اسدى (10) چه خبر؟
گفتم: او زنده است و در کوفه سکونت دارد .
حضرت با دیدگان اشکبار دست به آسمان بلند کرد و سه مرتبه فرمود:
«اللهم اذقه حر الحدید، اللهم اذقه حرالنار؛ پروردگارا! داغى آهن را به او بچشان . پروردگارا! او را به آتش دوزخ بسوزان» .
منهال مى افزاید: وقتى به کوفه بازگشتم، باخبر شدم که «مختار» به خونخواهى امام حسین علیه السلام قیام کرده است . با یکى از دوستانم به قصد دیدار او حرکت کردیم . زمانى که به حضور مختار رسیدیم، او اسب خود را طلبید و با سپاهیانش به سوى محله کناسه کوفه حرکت کرد. ما نیز با او همراه شدیم. مدتى نگذشت که ماموران مختار، حرمله را دست بسته آوردند . مختار با دیدن آن مرد جنایتکار گفت:
- حمد و سپاس خدایى را که مرا بر تو مسلط نمود .
آنگاه دستور داد تا دست و پاهاى او را قطع کنند . سپس دستور داد تا آتشى روشن کنند و حرمله را در آتش افکنند .
لحظه اى نگذشت که حرمله را در میان آتش سوزان دیدم . ناخودآگاه به یاد دعاى امام سجاد علیه السلام در مکه افتادم و از روى تعجب چند بار گفتم:
سبحان الله، سبحان الله ... !
مختار با شنیدن این ذکر، رو به من کرد و گفت:
چرا تسبیح گفتی؟!
داستان سفر و دعاى امام سجاد علیه السلام را نقل کردم و گفتم:
از مشاهده اجراى نفرین آن حضرت به دست تو تعجب کرده، خدایم را تسبیح مى کنم .
مختار از شنیدن این خبر بسیار شادمان شد. در حالى که هیجان زده شده بود، گفت:
الله، الله، آیا به راستى ابوالحسن در مورد حرمله چنین نفرین فرمود؟
گفتم: آرى، به خدا سوگند!
آنگاه فورا از اسب پیاده شد و دو رکعت نماز خواند و سجده اى طولانى به جا آورد و خدا را به سبب افتخارى که نصیبش شده بود، شکر کرد. (11)

 


ب) انتقام مبارک

سر بریده عبیدالله بن زیاد و عده اى دیگر از سران حکومت یزید را نزد مختار آوردند . او بعد از شکر خداى، دستور داد تا سریعا سر ابن زیاد را به مدینه، نزد امام زین العابدین علیه السلام بفرستند . زمانى که سر آن ملعون را به نزد امام آوردند، حضرت مشغول صرف صبحانه بود . حضرت با تماشاى سر آن ناپاک، خداى را شکر نمود و فرمود:
هنگامى که ما را به صورت اسیر به کوفه در بارگاه ابن زیاد وارد کردند، دیدم که او صبحانه مى خورد و سر مبارک پدرم را در کنار خود نهاده و به آن اهانت مى کرد . در آن لحظه از خداوند خواستم مرا نمیراند تا اینکه در هنگام صرف صبحانه سر بریده او را به من نشان دهد.»
آنگاه سر به سجده نهاد و فرمود:
- «حمد و سپاس خداوندى را که انتقام مرا از دشمنم گرفت؛ خداوند پاداش نیک به مختار عنایت فرماید .» (12)

 


ج) کیفر راهزن گستاخ

امام سجاد علیه السلام براى شرکت در مراسم حج، عازم مکه شد . در مسیر راه به بیابان بین مدینه و مکه رسید و همچنان سوار بر شتر خویش حرکت مى کرد . ناگاه یک نفر راهزن سر راه حضرت را گرفت و دستور داد:
- پیاده شو!
- از من چه مى خواهی؟
- مى خواهم تو را بکشم و اموالت را براى خودم بردارم .
- هرچه دارم، آن را جدا کرده به تو مى دهم و براى تو حلال مى کنم، فقط مقدار اندکى بر مى دارم تا مرا به مقصد برساند .
راهزن قبول نکرد و همچنان به کشتن امام اصرار ورزید .
امام که وضع را چنین دید، با لحن دلسوزانه اى فرمود:
- «فاین ربک؟ ، پس خداى تو کجاست؟ اگر مرا بکشى خداوند قصاص خواهد کرد .»
مرد راهزن با کمال گستاخى گفت:
- «هو نائم؛ خدا در خواب است .»
در این هنگام امام از خدا مدد خواست، ناگاه دو شیر قوى پنجه حاضر شدند . یکى از آنها سر مرد راهزن و دیگرى پاى او را گرفتند و دریدند . امام در آن حال خطاب به او فرمود:
- تو گمان کردى که خدا در خواب است! این است جزاى تو، اکنون عذاب گستاخى خود را بچش . (13)

 


ترحم بر حیوانات

آنچه گذشت، رفتارهاى شایسته و مناسب امام سجاد علیه السلام در برابر گروههاى مختلف انسانى بود که به اشکال گوناگون با آن حضرت در ارتباط بودند . رفتارهاى دلسوزانه آن حضرت زمانى شگفت انگیز مى نماید که برخوردهاى آن حضرت را در مقابل حیوانات تماشا کنیم . محبت هایى که نسبت به حیوانات روا مى داشت، بیانگر اوج ایمان، صلابت، خداترسى و عقوبت نگرى آن حضرت مى باشد . موارد زیر تصویرگر رفتارهاى خداپسندانه آن حضرت با حیوانات مى باشد:

 



در پاسخ آهوى گرفتار

امام باقر علیه السلام فرمود:
من و گروهى از مردم در حضور پدرم امام سجاد علیه السلام نشسته بودیم که ناگهان آهویى از صحرا آمد و در چند قدمى پدرم ایستاد و ناله کرد .
حاضران به پدرم گفتند: چه مى گوید؟
پدرم فرمود: مى گوید: بچه ام را فلانى صید کرده، از روز گذشته تا حال شیرنخورده، خواهش مى کنم آن را از او گرفته نزد من بیاور تا به او شیر بدهم .
امام سجاد علیه السلام شخصى را نزد صیاد فرستاد و به او پیام داد آن بچه آهو را بیاور . وقتى آورد، آهوى مادر تا بچه اش را دید، چند بار دست هایش را به زمین کوبید و آه جانکاه و غم انگیزى کشید و بچه اش را شیر داد .
سپس امام سجاد علیه السلام از صیاد خواهش کرد که بچه آهو را آزاد کند، صیاد قبول کرد . امام بچه بچه را از او گرفت و به مادرش بخشید، آهو با همهمه خود سخنى گفت و همراه بچه اش به سوى صحرا روان شد .
حاضران به امام سجاد علیه السلام گفتند: آهو چه گفت؟ امام فرمود:
«براى شما در پیشگاه خدا دعا کرد و پاداش نیک طلبید» . (14)

 


از ترس عذاب قیامت

امام سجاد علیه السلام در بستر شهادت به فرزندش امام باقر علیه السلام فرمود: «پسرم! من بیست مرتبه با شترم از مدینه به زیارت خانه خدا رفته ام و در تمام عمر، حتى یک تازیانه به او نزده ام!»
و در مورد علت این کار فرمود:
«قصاص در روز قیامت به قدرى دامن گیر مجرمان مى شود که من از ترس آن حتى به شترم تازیانه نزده ام .»
هنگامى که حضرت از دنیا رفت و به خاک سپرده شد، آن شتر گردنش را روى قبر امام علیه السلام نهاد و ناله هاى سوزناک سرداد. امام باقر علیه السلام تا دو مرتبه آن شتر را برگرداند اما طولى نکشید که بازگشت و در خاک غلطید و از دیدگان اشک ریخت و تا سه روز در آن حالت باقى ماند .
امام باقر علیه السلام وقتى این حالت عجیب آن حیوان را ملاحظه نمود، فرمود: شتر را رها کنید که در حال وداع است .
مدتى نگذشت که آن شتر در کنار قبر مطهر امام سجاد علیه السلام جان سپرد .» (15)
 


پى نوشت ها :
1 . معاجز الولایة، کاظمینى بروجردى، ص 175 .
2 . مناقب آل ابى طالب، محمد بن شهرآشوب مازندرانى، ج 4، ص 154، انتشارات علامه، قم، 1379 ش .
3 . آل عمران/134 .
4 . الارشاد، شیخ مفید، ج 2، ص 146 و 147، کنگره شیخ مفید، قم، 1413 ق .
5 . الارشاد، ج 2، ص 145، 146 و ص 147؛ بحارالانوار، ج 46، ص 56؛ عیون اخبارالرضا، شیخ صدوق، ج 2، ص 145، انتشارات جهان، تهران، 1378 ق .
6 . لهوف، سید بن طاووس، ص 176 و 177، انتشارات جهان، تهران، 1348 ش .
7 . الارشاد، ج 2، ص 150 و 151؛ کشف الغمه فى معرفة الائمة، على بن عیسى اربلى، ج 2، ص 79 و 80، 92 و 94، مکتبه بنى هاشم، تبریز، 1381 ق؛ الاختصاص، شیخ مفید، ص 191 - 195، کنگره شیخ مفید، 1413 ق .
8 . حج/32 .
9 . بحارالانوار، ج 46، ص 95؛ مناقب آل ابى طالب، ج 4، ص 165 .
10 . قاتل طفل شش ماهه امام حسین (ع) حضرت على اصغر (ع) .
11 . کشف الغمه، ج 2، ص 112 و 113؛ بحارالانوار، ج 45، ص 332 .
12 . بحارالانوار، ج 45، ص 336 .
13 . همان، ج 46، ص 41 .
14 . همان، ص 30 .
15 . همان، ص 148 .

 

 

نظر خود را اعلام كنید

نظرات كاربران

نظری وجود ندارد
*
*

شبکه فرهنگی الحسنین (علیهما السلام)