کار کردنِ هم زمان براى دنيا و آخرت
کار ، در يک نگاه سطحى ، صرفا به معناى تلاش و کوشش براى کسب درآمد است. انسان ، کار مى کند و در قبال آن ، مزد مى گيرد تا بتواند معاش خود و خانواده اش را تأمين کند ؛ اما در نگاهى وسيع تر و ژرف تر ، کار کردن و دريافت مزد ، ابعاد غير مادى هم دارند و از جمله ، موجب ايجاد ارتباط اجتماعى افراد با يکديگر مى شوند. اين برقرارى ارتباط با ديگران ، از طريق توليد محصولات يا خدمات و نيز نقش مؤثر داشتن در عرصه هاى اجتماعى صورت مى گيرد. اين مقال ، تلاش دارد تا با بررسى مفهوم «کار» و جنبه هاى مادّى و معنوى آن ، نگاهى تازه به آن داشته باشد .
علم مديريت جديد ، کار را به دو بخش اساسى تقسيم مى کند : يک بخش بيرونى و پيدا (که همان فعاليت ها و اعمال و نتايج به دست آمده از کار است) و يک بخش درونى و ناپيدا (که ارزش هاى اخلاقى و وجدان کارى و نگرش هاى ما را به مفهوم کار در بر مى گيرد). ديدگاه تجارى کار ، کمتر به بخش درونى و ناپيداى آن مى پردازد.
براى رسيدن به شايستگى در کار و رضايت از انجام دادن آن ، قبل از هر چيز به خوديابى و خودشناسى نياز است. هر فرد بايد بداند که هدفش از کار و تلاش اجتماعى چيست و تا چه حد توانسته به اهداف خود نايل شود. تأثير وجدان کارى و اعتقادات در رشد و پويايى فعاليت هاى اجتماعى افراد، غير قابل انکار است.
تعريف «کار»
کار ، به آن دسته از فعاليت هاى انسان گفته مى شود که با هدف کسب درآمد و تأمين معاش و رفع نيازهاى فردى و اجتماعى انجام مى شوند.کار و به معناى دقيق تر آن : شغل ، مظهر زنده بودن ، زنده ماندن و زندگى انسان است. براى داشتن زندگى انفرادى و اجتماعى بهتر ، بايد کار کرد. کار ، تنها وسيله اى است که جايگاه انسان را در پهنه هستى ، انسانى تر مى کند و سنگر وى را براى تسخير طبيعت و پيروزى بر ناملايمات آن ، هر روز ، نسبت به گذشته ، مستحکم تر مى سازد.
وجدان کارى
وجدان ، عبارت است از استعدادى ذاتى که قدرت تشخيص نيک و بد را دارد و در مورد کارها ، داورى هاى ارزشى مى کند و نيک و بد را از هم فرق مى گذارد و براى ما نوعى الزام عملى به يک رفتار يا ترک رفتار ، ايجاد مى کند.در فرهنگ عميد آمده است : وجدان ، قوه باطنى است که خوب و بد اعمال به وسيله آن ، درک مى شود.
کانت ، در مسئله وجدان ، به فطرتْ معتقد بود و وجدان را امرى فطرى مى دانست. فرويد مى گويد : «وجدان اخلاقى از طريق قوانين و مَنهيات ، در فرد ، شکل مى گيرد».
در قرآن کريم نيز از وجدان به عنوان نفس لوّامه (سرزنشگر) تعبير شده است؛ نفسى که دائما انسان را سرزنش مى کند و با انجام گرفتن هر کار ناشايست ، او را مورد نکوهش قرار مى دهد که چرا به چنين کارى دست زدى و در صورت انجام گرفتن کار خوب ، ملامت مى کند که چرا بيشتر انجام ندادي؟
وجدان کارى ، يکى از ابعاد مهم وجدان است که منظور از آن ، احساس مسئوليت و تعهد همه جانبه درونى فرد ، نسبت به کارهايى است که بر عهده اوست. به عبارت ديگر ، سعى در انجام دادن هر چه کامل تر و بهتر کارها و پرهيز از هر گونه تساهل و کم کارى و تشويق به استفاده منطقى از امکانات و شرايط و مواظبت مداوم بر انجام گرفتن وظايف.
در صورت وجود، بالاترين حدّ وجدان کارى ، مى توان جامعه اى را تصور کرد که در آن ، افراد در مشاغل گوناگون سعى دارند تا کارهاى محوّل شده را به بهترين وجه و به طور دقيق و کامل و با رعايت اصول بهينه سازى و بهره ورى انجام دهند.
نيروى انسانى به تقويت وجدان کارى نيازمند است؛ چرا که نيروى انسانى متعهّد ، سازمان را در دستيابى به اهداف خود ، يارى مى دهد.
رابطه کار با وجدان کارى
اين عقيده که انسان پس از زندگى مادى، به خداى خويش مى پيوندد و بايد در قبال اعمال و رفتارش پاسخگو باشد ، او را تبديل به انسان مسئولى مى کند که مراقب خود و اعمالش است. شناخت و آگاهى انسان نسبت به خود ، خداوند و خلقت ، او را مترصّد مى سازد که هدف زندگى خود را دريابد و آن گاه ، آن را در دستور کار و زندگى خود قرار دهد. اگر انسان بداند که زندگى ، منحصر به اين دنيا نيست و گسترده تر از آن است ، قضاوت صحيح ترى نسبت به خوبى و بدى ، لذت و درد ، موفقيت و عدم موفقيت و ... در اين زندگى خواهد داشت.شناخت زندگى نهايى انسان ، به او اين امکان را مى دهد که گفتارها و کردارهاى خود را با توجه به نتايج آتى آنها در درازمدت (زندگى پس از مرگ) ، مورد ارزيابى قرار دهد.
اين جاست که او به قضاوت اين مسئله مى نشيند که با انجام دادن يک عمل ، لذت يک ساعتى را (در دنيا) برگزينم يا رنج و عذاب بى پايان را (در آخرت) انتخاب کنم. انسان عاقل ، در جريان چنين قضاوتى ، قطعا از هر عمل مُباح (خُنثي) نيز فاصله مى گيرد و به سوى اعمال ارزشمند و داراى پاداش پايدار ، گرايش مى يابد و حتى تلاش مى کند تا اعمال مُباح (فاقد پاداش يا عقوبت اُخروي) را نيز با اصلاح و تغيير نيت خود ، به عملى خير و صالح و شايسته پاداش آخرت ، تبديل کند.
پس از آن که انسان دريافت که داراى دو نوع زندگى است (زندگى دنيوى و زندگى اخروي) ، شناخت ديگرى که مى تواند محرک او باشد ، شناخت ارتباط بين اين دو زندگى، است. به بيان ديگر ، اگر اين دو زندگى هيچ تأثير و تأثّرى در يکديگر نداشته باشند ، پيامد مثبتى به دنبال نخواهند داشت. بنا بر اين ، لازم است که پس از شناخت دو جهان ، انسان دريابد که هر گونه رفتار او در اين دنيا ، عواقب مثبت و منفى خود را در دنياى آخرت ، پيش روى خواهد داشت. اعمال نيک و بد انسان در دنيا ، علت پيدايش ثواب و عقاب در آخرت است و توجه به زندگى اُخروى ، موجب آبادانى زندگى دنيوى انسان مى شود. اين حس مسئوليت ، به تعبيرى ، همان «وجدان» است.
موجودات ، براى يافتن «زندگى مناسب» ، يک سلسله فعاليت هاى فيزيکى يا جسمى را پى ريزى مى کنند ، خواه اين «زندگى مناسب» داراى واقعيت يا صرفا توهّم باشد؛ اما انسان ، همان گونه که از نظر شناخت و آگاهى ، محدوديت هاى حيوانى را ندارد ، خواسته ها و مطلوب هايش نيز نامحدود است و در چارچوب تنگ زندگى حيوانى قرار نگرفته ، بلکه خواسته هايش گسترده تر و متعالى تر است.
در تحقيقاتى که به وسيله ادوين لاک (Edwin Locke) از دانشگاه «مريلند» امريکا صورت گرفت ، سه عامل : «تعيين هدف» ، «پول» ، و «مشارکت در تصميم گيري» مورد بررسى قرار گرفت. اين تحقيق ، نشان داد که توجه کارکنان به پول ، در رتبه سوم قرار دارد و اين ، بيانگر آن است که مطلوب هاى انسان ، متعالى تر از چيزهاى مادى است. بنا بر اين ، هدف از تلاش هاى انسان ، تنها تأمين نيازهاى مادى نيست ، بلکه او در صدد کسب ارزش ها و کمالاتى در خور درک و شعور خود است.
انسان ، موجودى است که گاه براى کسب شهرت يا کسب مقامات معنوى و يا براى کسب افتخار خدمت به ديگران ، از تأمين نيازهاى اوليه خود صرف نظر مى کند و همه گونه سختى را به جان و دل مى خرد. چه بسيار افرادى که براى تأمين معاش ديگران ، رنج گرسنگى را بر خود ، هموار مى نمايند. از سوى ديگر ، او در صدد جاودانه ماندن نام خود بر مى آيد و با انجام دادن کارهاى خير ، تلاش مى کند ياد خود را براى هميشه در اذهان بشر، پايدار نگه دارد.
کار و جاودانگى
انسان ، علاقه دارد که با وقف کردن برخى از املاک خود ، با ساختن مجسمه خود ، با اختراعات ، با ساختن و نام گذارى کردن معابر و مراکز عمومى به نام خود ، با حک کردن نام خود بر روى صخره ها و ... به آرمان و مطلوب خود ، دست پيدا کند. به هر حال ، آرمان ها و مطلوب هاى انسان ، فراتر از جسم مادى اوست. تعداد آرمان ها و مطلوب هاى او نيز قابل شمارش نيستند.وقتى انسان با چنين نگرشى پاى به عرصه کار و تلاش مى نهد ، اگر به وجود خداوند قادر و ازلى و ابدى معتقد باشد ، چيزى که در مرتبه اوّل به عنوان «هدف دور بُرد» يا «مأموريت» (Mission) انتخاب مى کند «قرب به خداوند» است. اتکا و اعتماد به خداوند ، در انسان ، نيروى قدرتمندى فراهم مى آورد که بر اساس آن ، مى تواند همه گرايش ها ، توانايى ها و مهارت هاى خود را بسيج کند تا به هدف متعالى خود برسد. به همين دليل ، کار و فعاليت او در راستاى رسيدن به آن هدف اساسى شکل مى گيرد و کسب منافع مادّى ، در درجه دوم قرار خواهد گرفت. چنين کسى ، اگر به طور مثال ، نجّار يا کارمند ساده يک اداره باشد ، از ساختن يک صندلى براى مشترى يا انجام دادن کار روزمّره يک ارباب رجوع ، در درجه اوّل ، احساس عمل به تکليف و خدمت به خلق دارد که از نظر او ، عبادت است و پاداش آن را با آرامش و آسودگى معنوى اين دنيا و آن دنيا از خدا خواهد گرفت و در درجه دوم ، دستمزد يا حقوق مى گيرد که آن را سهم خود از روزى خداوند براى بندگان مى شمارد و سپاس مى گزارد.
در مقابل چنين انسانى ، انسان بدون اعتقاد دينى وجود دارد؛ انسانى که ممکن است هدفى براى اين جهان ، قايل نباشد. چنين کسى حرکت از راه صحيح و يا باطل را يکى مى داند و براى او تنها يک چيز باارزش است : کسب منافع آنى و مادي.
انجام دادن فعاليت هاى سازمانى به شکل صحيح ، حفظ صداقت و امانت ، جلوگيرى از صرف هزينه هاى بى جا ، کاهش ضايعات و ... حتّى اگر از ديد مدير ، مخفى بماند ، براى فرد معتقد به خدا مشکل زا نيست؛ زيرا از ديد خداوند ، پنهان نمانده است و فرد مؤمن به خداوند ، معبود خويش را در همه جا حاضر و ناظر مى بيند و به پاداش او ، اميد دارد. چنين کسى ، به آينده ، خوش بين و اميدوار است ، روابط اجتماعى ـ سازمانيِ سالم تر و متعادل ترى دارد و پايبندى بيشترى به قوانين از خود ، نشان مى دهد.
نتيجه گيرى
نظريه پردازان مديريت و سازمان ، سال هاست که براى بهتر اداره کردن سازمان ها ، راه کارهاى علمى و عملى خود را منتشر مى کنند و سازمان ها را از اين سو به آن سو مى کشند. در اين آشفته بازار ، گاهى توصيه ها و دستورالعمل ها ، نيروى انسانى سازمان ها را تا اوج عزت بالا مى برند و گاه نيز آن را تا حضيض ذلت پايين مى کشند. گواراترين توصيه ها ، آنهايى بودند که با طبيعت و فطرت آدمى ، سازگارى داشتند و هويت انسانى او را پاس مى داشتند.ما معتقديم که اعتقادات اسلامى ما ، با فطرتِ به وديعه گذاشته شده از سوى خداوند در وجود انسان ، سازگار است و ابزارهاى تقويت و تحکيم آن نيز در اختيار انسان قرار گرفته است تا آن جا که مى تواند اهداف زندگى خود را در دنيا و سراى ديگر ، برآورده نمايد.
هر گاه در کار و فعاليت اجتماعى ، اعتقادات و باورها نيز وارد شوند ، انجام ندادن کارهاى خلاف قانون ، جلب رضايت ارباب رجوع ، پرهيز از اسراف ، احساس مسئوليت در قبال مشترى و ... تقويت مى شود. بر اين اساس ، عدم حضور سرپرست و مدير سازمان و قواى رهبرى کننده يا بازرسان و ضابطان قضايى و ... نيز کارکنان را در اجراى کار ، کُند و کاهل نمى کند؛ چرا که آنان تحت تأثير قوه قهريه «وجدان» و حسّ «انجام وظيفه در برابر خداوند» ، زندگى و فعاليت مى کنند.
از طرفى ، مديران هم نبايد پا را از اصول اعتقادى خود فراتر بگذارند و بر خلاف ايمان ، اخلاق و احکام الهى عمل کنند. بايد دانست که تحقق فضاى معنوى ، با شعار صورت نمى گيرد ، بلکه براى اين منظور ، عملکرد مديران ، بهترين مُبلّغ و مُروّج است.
منابع
1. فرهنگ سازمانى ، شاين ادگار ، تهران : انتشارات فرا ، 1383 ، ص 89 .2. اسلام و مقتضيات زمان ، مرتضى مطهرى ، تهران : صدرا ، ج 1 ، ص 78.
3. معارف قرآن ، درالميزان ، مهدى امينى ، قم ، سازمان تبليغات اسلامى ، ص 442 و 422.
4. تفسير نور ، محسن قرائتى ، قم : مؤسسه در راه حق ، 1374 ، ج 4 ص 24.
5 . الميزان ، علامه سيد محمّد حسين طباطبايى ، ج 16 ، ص 274.