شیوه پاسخ به پرسشهای دینی (4)
اشاره
در شماره های پیشین، اهمّیت پرسش، تفاوت پرسش و شبهه، اهمّیت روش شناسی و همچنین انواع پرسشها را که عبارت است از پرسشهای ارتباطی، انکاری، آموزشی، تقریری، تعنّتی، بیهوده و ممنوع، بررسی کردیم. در این شماره، برخی از آداب پرسشگری را مرور می کنیم.آداب پرسشگری
پرسشگری آدابی دارد که پرسشگر باید آنها را دانسته و تا جایی که ممکن است بدانها عمل کند. این آداب فراوانند؛ ولی در اینجا به ذکر برخی از آنها بسنده می شود:1. اجازه خواستن برای پرسیدن؛
هر گاه پرسشگر بخواهد مطلبی را از استاد بپرسد، لازم است از او اجازه بگیرد و در صورتی که استاد اجازه داد، سؤال خود را مطرح کند، و در غیر این صورت باید سؤال خود را به زمان مناسب دیگری موکول کند. این اصل از اصولی است که نه تنها در پرسشگری؛ بلکه در هر آموزشی باید مد نظر باشد؛ چنانکه وقتی حضرت موسی(ع) می خواست از حضرت خضر(ع) علم بیاموزد، از او اجازه خواست. قرآن کریم در این باره می فرماید: «قالَ لَهُ مُوسی هَلْ أَتَّبِعُکَ عَلی أَنْ تُعَلِّمَنِ مِمَّا عُلِّمْتَ رُشْد»؛ [1] «موسی به او گفت: آیا از تو پیروی کنم تا از آنچه به تو تعلیم داده شده و مایة رشد وصلاح است به من بیاموزی؟» [2] استاد می تواند با توجه به خصوصیات پرسشگر، پاسخ را مشروط به شرایطی کند؛ چنانکه حضرت خضر(ع) چنین کرد.
2. احترام پاسخگو و سلام کردن به او
امیرمؤمنان در این باره می فرماید: «إِنَّ مِنْ حَقِّ الْعَالِمِ أَنْ لَا تُکْثِرَ عَلَیْهِ السُّؤَالَ وَ لَا تَأْخُذَ بِثَوْبِهِ وَ إِذَا دَخَلْتَ عَلَیْهِ وَ عِنْدَهُ قَوْمٌ فَسَلِّمْ عَلَیْهِمْ جَمِیعاً وَ خُصَّهُ بِالتَّحِیَّةِ دُونَهُمْ وَ اجْلِسْ بَیْنَ یَدَیْهِ وَ لَا تَجْلِسْ خَلْفَهُ وَ لَا تَغْمِزْ بِعَیْنِکَ وَ لَا تُشِرْ بِیَدِکَ وَ لَا تُکْثِرْ مِنَ الْقَوْلِ، قَالَ: فُلَانٌ وَ قَالَ فُلَانٌ، خِلَافاً لِقَوْلِهِ وَ لَا تَضْجَرْ بِطُولِ صُحْبَتِهِ، فَإِنَّمَا مَثَلُ الْعَالِمِ مَثَلُ النَّخْلَةِ تَنْتَظِرُهَا حَتَّی یَسْقُطَ عَلَیْکَ مِنْهَا شَیْ ء؛ [3] از جمله حقوق عالِم این است که از او زیاد نپرسی و جامه اش نگیری و چون بر او وارد شدی و گروهی نزد او بودند، به همه سلام کن و او را نزد آنها بتحیت مخصوص گردان، مقابلش بنشین و پشت سرش منشین، چشمک مزن، با دست اشاره مکن، پرگویی مکن که فلانی و فلانی بر خلاف نظر او چنین گفته اند و از زیادی مُجالستش دلتنگ مشو؛ زیرا مثَل عالم مثَل درخت خرماست؛ باید در انتظار باشی تا چیزی از آن بر تو فرو ریزد.»
3. پیشدستی نکردن بر استاد در پاسخ به سؤالات
وقتی عده ای در محضر استاد هستند و شخصی مسئله ای را پرسید، دیگران نباید به جای استاد به سؤال جواب دهند؛ زیرا ادب اقتضا می کند که جواب دادن را به استاد ارجاع دهند.
4. پرسیدن از عالم
پرسشگری برای فهمیدن است، از اینرو آدمی باید مطالب خود را از کسی بپرسد که پاسخ را می داند. پرسیدن از کسی که دانش کافی ندارد، خود را به مهلکه انداختن است؛ لذا قرآن کریم در دو آیه از مردم می خواهد از اهل ذکر بپرسند: «فَسْئَلُوا أَهْلَ الذِّکْرِ إِنْ کُنْتُمْ لا تَعْلَمُونَ» [4]؛ «اگر نمی دانید، از آگاهان بپرسید!»
پیامبر اکرم(ص) نیز می فرمایند: «سَائِلُوا الْعُلَمَاءَ وَ خَاطِبُوا الْحُکَمَاءَ وَ جَالِسُوا الْفُقَرَاءَ؛ از علما بپرسید، با حکما هم سخن و با فقرا همنشین شوید.» [5]
5. پرسیدن، برای فهمیدن
این شرط از جمله شرایط مهم پرسشگری است که در روایتهای فراوانی بدان اشاره شده است. به عنوان نمونه، در تاریخ می خوانیم:
روزی امیر المؤمنین (ع) در مسجد جامع کوفه بود، مردی از اهالی شام از جا حرکت کرده، گفت: یا امیرالمؤمنین! من چند سؤال از تو دارم. حضرت فرمود: «سَلْ تَفَقُّهاً وَ لَا تَسْأَلْ تَعَنُّتا؛ [6] بپرس؛ اما برای فهمیدن، نه برای به سختی و دشواری انداختن [پاسخگو].» مولای متقیان دلیل اینکه آدمی باید برای فهمیدن بپرسد، نه برای لجبازی و دیگران را به زحمت انداختن، چنین بیان می کند: «فَإِنَّ الْجَاهِلَ الْمُتَعَلِّمَ شَبِیهٌ بِالْعَالِمِ وَ إِنَّ الْعَالِمَ الْمُتَعَسِّفَ الْمُتَعَنِّتَ شَبِیهٌ بِالْجَاهِلِ الْمُتَعَنِّتِ؛ [7] نادانِ آموزنده همانند داناست و دانای برون از راه انصاف، همانند نادان پرچون و چرا.»
اهمیت این اصل به گونه ای است که در روایتهای فراوان از امیرمؤمنان و امام صادق(ع) این مطلب نقل شده است. [8]
6. پرسیدن از یک عالم
وقتی پرسشگر، شخصی را شایستة پرسیدن دید، باید مسئله و مشکل خود را با او در میان گذارد و در صورتی که پاسخگو جواب داد، دلیلی وجود ندارد که شخص بخواهد از افراد مختلف مسئله را بپرسد؛ زیرا این امر باعث سر درگمی بیش تر او خواهد شد. شاید مقصود امیر مومنان(ع) که می فرماید: «إِذَا ازْدَحَمَ الْجَوَابُ خَفِیَ الصَّوَاب؛ [9] هرگاه پاسخها بسیار شود، پاسخ درست پوشیده خواهد شد.» نیز همین امر باشد. علامه مجلسی در توضیح این حدیث می فرماید: شاید این حدیث بر این مطلب دلالت کند که نباید مسئلة واحد را از چند دانشمند پرسید. [10]
7. تشکر از پاسخگو و دعا برای وی
پاسخ دهنده در واقع استادی است که مطالب را به پرسشگر می آموزد، از اینرو پرسشگر وظیفه دارد به خاطر علمی که به او آموخته، از او تشکر کند. در حدیثی منسوب به امیر مومنان(ع) می خوانیم: ««مَنْ تَعَلَّمْتَ مِنْهُ حَرْفاً صِرْتَ لَهُ عَبْداً؛ هر کسی که از او کلمه ای بیاموزی، بنده اش خواهی شد.» [11] از اینرو از برخی از دانشمندان نقل شده که گفته اند: من بندة کسی هستم که از او علمی آموخته ام. [12]
8. توجه دقیق به پاسخ
هدف از پرسشگری، فهمیدن است و مقدمة فهم، توجه دقیق به پاسخ است. «إسحاق بن عَمّار»، که افتخار شاگردی امام صادق و امام کاظم و امام رضا: را دارد، گوید: از امام کاظم(ع) پرسیدم: چگونه است که در هر رکعت نماز دو سجده است و چگونه با دو سجده دو رکعت خوانده نمی شود؟ امام پیش از ارائة پاسخ فرمود: «إِذَا سَأَلْتَ عَنْ شَیْ ءٍ فَفَرِّغْ قَلْبَکَ لِتَفْهَم؛ [13] وقتی از مطلبی پرسیدی، قلب خودت را برای فهمیدن آماده کن.» سپس امام پاسخ پرسش اسحاق را فرمود.
مشابه روایت فوق از امام صادق(ع) نیز نقل شده است. [14]
9. خوب و واضح پرسیدن
وقتی آدمی پاسخ مناسب دریافت می کند که خوب بپرسد. از نگاه پیامبر اکرم(ص) خوب پرسیدن نیمی از دانش است؛ چنانکه فرمود: «حُسْنُ السُّؤَالِ نِصْفُ الْعِلْمِ» [15] در روایتی از مولای متقیان نیز به این اصل اشاره شده است. [16]
10. رعایت اختصار
پرسشگر باید از پرگویی پرهیز کرده، سؤال خود را در کلامی کوتاه؛ ولی گویا بپرسد؛ زیرا از نگاه مولای بیان، بهترین گفتار، سخنی است که در عین کوتاهی گویا باشد؛ چنانکه فرمود: «خَیْرُ الْکَلَامِ مَا لَا یُمِلُّ وَ لَا یُقِلُّ [17] بهترین سخن آنست که ملالت نیاورد و کم نباشد». یعنی نه آن قدر پرگویی شود که باعث ملالت شنونده شود، و نه آن قدر مختصر باشد که نتواند مطلب مورد نظر را برساند. [18]
11. رعایت زمان مناسب
پرسشگر زمانی باید انتظار پاسخ مناسب داشته باشد که خودش زمان پرسشگری را بداند. او باید زمان شناس باشد و در مواقعی که پاسخگو برای پاسخ دهی آمادگی ندارد؛ مانند وقت اذان و نماز، هنگام استراحت و ... از پرسیدن خودداری کند. و چنانکه خواهد آمد، در این زمان پاسخگو نیز باید از پاسخ دهی خودداری کند.
گویند: یکی از استادان برجسته به شاگردان و دانشجویان، توصیه می کرد که در این زمانها راجع به مسائل دین از من نپرسید:
1. آنگاه که راه می روم.
2. زمانی که با مردم سرگرم گفتگو هستم.
3. وقتی که سرپا ایستاده ام.
4. موقعی که برای استراحت، به چیزی تکیه کرده ام.
زیرا انسان در چنین مواقعی از تمرکز حواس و اندیشه محروم است و نمی تواند فکر خود را در جهت ادای مطلب متمرکز سازد. فقط در آن موقعی از من پرسش کنید که بهترین زمان تجمع حواس و تمرکز اندیشه ها به شمار می آید. (و من آمادگی کامل برای پاسخگویی دارم.) [19]
12. رعایت نوبت
چنانکه پاسخ دهنده هنگام پاسخ دهی باید نوبت پرسشگران را رعایت کند، پرسشگران نیز باید در مواقعی که چند نفر می خواهند مطلبی را بپرسند، نوبت را رعایت کنند. ائمه معصومان: نیز بر این نکته تأکید کرده اند؛ به عنوان نمونه در روایتی می خوانیم:
چنانکه پاسخ دهنده هنگام پاسخ دهی باید نوبت پرسشگران را رعایت کند، پرسشگران نیز باید در مواقعی که چند نفر می خواهند مطلبی را بپرسند، نوبت را رعایت کنند
یکی از انصار برای طرح پرسش، حضور پیامبر اکرم(ص) رسید. در این اثنا مردی از قبیلة ثقیف وارد شد، [و در حین گفتگوی مرد انصاری با آن حضرت، شروع به سخن کرد]، حضرت به او فرمود: « یَا أَخَا ثَقِیفٍ إِنَّ الْأَنْصَارِیَّ قَدْ سَبَقَکَ بِالْمَسْأَلَةِ فَاجْلِسْ کَیْمَا نَبْدَأَ بِحَاجَةِ الْأَنْصَارِیِّ قَبْلَ حَاجَتِکَ [20]؛ ای برادر ثقیفی! این مرد انصاری، پیش از تو مسئله ای پرسید. [کمی درنگ کن و در جای خویش] بنشین تا قبل از رسیدگی به خواستة تو، حاجت او را برآورده کنیم.»
13. شرم نکردن
با توجه به اینکه پرسش، کلید دانایی است، کسی نباید از دریافت این کلید طلایی شرم کند؛ از این رو پرسشگر نباید از سؤال و پرسش خود شرم و حیا ورزد؛ چنانکه در روایات از پرسشگران خواسته شده است که سؤال خود را بدون شرم مطرح کنند. به عنوان نمونه، در روایتی می خوانیم: امام باقر(ع) به شخصی به نام ابراهیم که از پرسیدن برخی مسائل شرم می کرد، فرمود: «یَا إِبْرَاهِیمُ سَلْ وَ لَا تَسْتَنْکِفْ وَ لَا تَسْتَحْیِ فَإِنَّ هَذَا الْعِلْمَ لَا یَتَعَلَّمُهُ مُسْتَکْبِرٌ وَ لَا مُسْتَحیٍ؛ ای ابراهیم! سؤال کن و خودداری نکن و شرم و حیا ننما، این دانش را متکبّر و کسی که از سؤال حیا می کند، فرا نمی گیرد [21].»
در روایت دیگری امام موسی بن جعفر(ع) به زنی که از پرسیدن برخی مسائل قاعدگی شرم داشت، فرمود: «سَلِی و لَا تَسْتَحْیِِی؛ بپرس و خجالت نکش...» آن گاه زن مسائل خود را مطرح کرده، پاسخ مناسب دریافت کرد. [22]
14. ضبط نکردن، مگر با اجازه
با توجه به کثرت وسایل ضبط صدا و تصویر، یکی دیگر از شرایط پرسشگری این است که پرسشگر بدون اجازه و هماهنگی با پاسخگو از ضبط کردن پاسخ خودداری کند و این امر در پاسخهایی که در جواب فرد یا افراد خاصی ارائه می شود، بسیار حائز اهمیت است؛ زیرا چه بسا استاد پاسخگو، جواب را با توجه به شرایط و زمان و مکان خاصی که در آن هستند، القا می کند، وقتی پاسخ ضبط شود، این شرایط تغییر می کند و چه بسا ممکن است پاسخ نیز تغییر کند و از اینرو باید قبل از ضبط از استاد استجازه کند.
15. عجله نکردن
پرسشگر نباید هنگام پرسیدن عجله کند یا اگر از استاد عملی مشاهد کرد که در نگاه اول برایش نامفهوم بود، نباید فوراً لب به اعتراض بگشاید و چه بسا عجلة بیهوده یا اعتراض نابهنگام باعث شود استادِ پاسخگو فرصت نیابد مطلب را کامل بیان کند و اعتراض بیجا موجب دلخوری او خواهد شد. این مطلبی است که از داستان حضرت خضر و حضرت موسی8 استفاده می شود [23]؛ چنانکه علامه مجلسی می نویسد: «از چگونگی معاشرت موسی با آن عالم ربانی (خضر) و آموزش موسی، بسیاری از آداب تعلیم و تعلم روشن می شود که پیروی از دانشمند، همراهی با استاد، چگونگی تقاضای دانش با کمال ادب ... و صبر در آنچه دانش آموز نمی داند و عجله نکردن در پرسیدن ... از جملة آنها است.» [24]
16. کم و گزیده پرسیدن
همانگونه که افراط و تفریط در تمام امور، ناپسند و نکوهیده است، در پرسشگری نیز چنین است. نپرسیدن به خاطر شرم، غرور و ... ناپسند، و پرسشگری بیهوده نیز ناروا است. در روایت امام صادق(ع) که دربارة آداب پرسشگری و تعلم است، می خوانیم: «کَانَ عَلِیٌّ 7 یَقُولُ: إِنَّ مِنْ حَقِّ الْعَالِمِ أَنْ لَا تُکْثِرَ عَلَیْهِ السُّؤَال [25]؛ امیرمؤمنان می فرمود: از جمله حقوق عالم این است که در پرسیدن از او زیاده روی نکنی.»
با توجه به کلمة «کان» که در حدیث آمده، می توان گفت: این حق از حقوقی بوده که حضرت چند بار آن را تکرار می کردند که می تواند دلیلی بر اهمیت پرهیز از زیاده روی در پرسشگری از منظر امام علی(ع) باشد.
پرسشگر باید از پرگویی پرهیز کرده، سؤال خود را در کلامی کوتاه؛ ولی گویا بپرسد؛ زیرا از نگاه مولای بیان، بهترین گفتار، سخنی است که در عین کوتاهی گویا باشد
در برابر این دسته از روایات، در برخی از روایات به سَئول بودن و زیاد پرسیدن دعوت کرده اند و یکی از اوصاف امیرمؤمنان «سَئول بودن» عنوان شده است. [26]
به نظر می رسد، روایات ناهیه در مورد سؤالات تعنّتی، بیهوده یا پرسیدن بدون سایر شرایط پرسشگری باشند و روایاتی که زیاد پرسیدن را نیکو می دانند، در سؤالات تفقهی باشند که شرایط پرسشگری در آن رعایت شده است.
------------------------------------
پی نوشت ها :
[1]. حضرت خضر(ع) با توجه به خصوصیاتی که در حضرت موسی(ع) سراغ داشت آموزش او را مشروط به شکیبایی و عدم درخواست دلیل کارهایش کرد؛ چنانکه قرآن می فرماید: «قالَ إِنَّکَ لَنْ تَسْتَطِیعَ مَعِیَ صَبْراً * وَ کَیْفَ تَصْبِرُ عَلی ما لَمْ تُحِطْ بِهِ خُبْراً * قالَ سَتَجِدُنِی إِنْ شاءَ اللَّهُ صابِراً وَ لا أَعْصِی لَکَ أَمْراً * قالَ فَإِنِ اتَّبَعْتَنِی فَلا تَسْئَلْنِی عَنْ شَیْ ءٍ حَتَّی أُحْدِثَ لَکَ مِنْهُ ذِکْر»؛ «گفت: تو هرگز نمی توانی با من شکیبایی کنی! * و چگونه می توانی در برابر چیزی که از رموزش آگاه نیستی شکیبا باشی؟! * [موسی] گفت: به خواست خدا مرا شکیبا خواهی یافت و در هیچ کاری مخالفت فرمان تو نخواهم کرد! * [خضر] گفت: پس اگر می خواهی بدنبال من بیایی، از هیچ چیز مپرس تا خودم [به موقع] آن را برای تو بازگو کنم.» (کهف/67 70).
[2]. کهف/66.
[3]. کافی، ج1، ص37؛ اصول کافی، ترجمه مصطفوی، ج1، ص45.
[4]. نحل/ 43؛ انبیاء/7.
[5]. تحف العقول، ص35.
[6]. نهج البلاغه، ص531.
[7]. همان.
[8]. بحار الأنوار، ج10، ص75؛ همان، ج1، ص221 و ج54، ص 2 و ج55، ص61، و ج63، ص445؛ خصال، ج1، ص208؛ علل الشرائع، ج2، ص577؛ عیون اخبار الرضا(ع)، ج1، ص240؛ نهج البلاغه، ص531؛ أمالی، شیخ طوسی، ص371.
[9]. نهج البلاغه، ص531.
[10]. بحارالانوار، ج1، ص223.
[11]. عوال اللئالی، ابن ابی جمهور احسایی، ص 292؛ بحارالانوار، ج 74، ص139.
[12]. ر.ک: منیه المرید، ص236.
[13]. علل الشرائع، ج2، ص334.
[14]. محاسن، احمد بن محمد بن خالد البرقی، ج2، ص323.
[15]. بحار الانوار، ج1، ص224.
[16]. «مَنْ أَحْسَنَ السُّؤَالَ عَلِمَ» و نیز فرمود: «مَنْ عَلِم أَحْسَنَ السُّؤَالَ» (تصنیف غرر الحکم و درر الکلم، ص60).
[17]. تصنیف غرر الحکم و دررالکلم، ص210.
[18]. ممکن است که «یقلّ» به صیغه مجهول از باب افعال خوانده شود و معنی این باشدکه: کم شمرده نشود؛ یعنی مردم آنرا کم نشمارند. (شرح آقا جمال الدین خوانساری بر غرر الحکم، ج3، ص424).
[19]. منیة المرید، ص258.
[20]. بحار الانوار، ج2، ص64؛ منیة المرید، ص272؛ میزان الحکمة، ج2، ص1227.
[21]. علل الشرائع، ج2، ص577.
[22]. کافی، ج3، ص59.
[23]. این داستان در سوره کهف، آیات 60 به بعد آمده است.
[24]. بحارالأنوار، ج2، ص41.
[25]. همان، ج2، ص40 که تمام حدیث گذشت.
[26]. کشف الغمه فی معرفة الائمة، ج1، ص111؛ کشف الیقین فی فضائل امیر المؤمنین (ع)، ص52.