شبکه فرهنگی الحسنین (علیهما السلام)

میثم تمّار

1 نظرات 05.0 / 5

 

آشنایی با یاران معصومین (علیهم السلام)

 

 

مقدمه

میثم فرزند یحیى، ابتدا غلام زنى از طایفه بنى اسد بود، حضرت امیر المؤمنین على (علیه السلام) او را خریدند و آزاد کردند. (1) میثم تمّار همان طور که از اسمش مشخص است، خرما فروشی بود که در کوفه زندگی می کرد و از موالیان بود. «موالیان» عجم هایی بودند که در بین عرب ها زندگی می کردند. موالی به ایرانیانی گفته می شد که در بلاد اسلامی زندگی می کردند. به بیان دیگر به ایرانیانی که از شهر و کاشانه خود آمده بودند و در مناطق عرب نشین دنیای اسلام مثل کوفه که یکی از مراکز تشیع بوده، با قبایل عرب زندگی می‌کردند، موالی گفته می شد. میثم تمّار، مسلمانى فداکار و شیعه اى وفادار و خالص بود و دارای پسرانی بود که همگی از علاقه مندان و پیروان اهل بیت (علیهم السلام) بودند. (2) منطقه ای که جناب میثم پیش از اسلام ساکن آنجا بود و در آن متولد شده بود، منطقه ای به نام ران است که در آذربایجان قرار داشت. (3)

در دیدار اولی که بین میثم و امیرالمومنین (علیه السلام) اتفاق می‌افتد، حضرت از ایشان ‌پرسیدند که اسم تو چیست؟ میثم در پاسخ گفت: «سالم». حضرت فرمودند: اما پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله) به من فرمود که پدرت اسم تو را در ایران و در سرزمین خودت، میثم گذاشته است. میثم بسیار متعجب شد که با آنکه کسی از نام قبلی او خبر نداشته، حضرت از آن خبر داده اند. پس از آن حضرت به میثم فرمودند: از امروز نامت همان میثم باشد و همان نامی که پدرت بر تو گذاشت و همان نامی که رسول خدا (صلی الله و علیه و آله) مرا از آن نام با خبرم کرد.

میثم، جزو حلقه اول یاران امیرالمومنین (علیه السلام) و شیعیان خاص حضرت قرار دارد. 

 

 

ویژگی های میثم

میثم تمّار از خصائص و ویژگی های فراوانی برخوردار بود. مهم ترین و اصلی ترین ویژگی جناب میثم تبعیت و دلباختگی به حضرت امیرالمؤمنین علی (علیه السلام) بود به طوری که روح او مالآمال از محبت و دوستی و پیروی ازحضرت بود.

از جمله ویژگی های وی این بود که ایشان خطیب توانا و قابلی بود به طوری که با همین سخنوری خود حکومت جور و استبدادی یزید در کوفه را که عبیدالله بن زیاد بر مسند حکمرانیش قرار داشت، به چالش های بسیار و در عین حال دشوار می کشاند و از اهل بیت عصمت و طهارت (علیهم السلام) دفاع می کرد. در سخنرانی های خودش مکرّراً فضائل بی شمار حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) را یادآور می شد و به همین واسطه از حاکمان جبّار اُمَوی اظهار برائت و دوری می کرد و این عمل وی باعث روشنگری میان مردم شده و عرصه را بر دشمنان اهل بیت (علیهم السلام) تنگ و ناامن می نمود.

از دیگر ویژگی های جناب میثم مفسّر قرآن بودن ایشان است که در تفسیر این افتخار بزرگ را داشت که از محضر امیر کونین حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب (علیه السلام) استفاده کرده و شاگردی آن حضرت را نموده است. عبدالله بن عباس که یکی دیگر از شاگردان تفسیر حضرت بود روزی با جناب میثم برخورد کرد و میثم به ابن عباس گفت: آنچه از تفسیر قرآن مى خواهى بپرس. من تمام قرآن و تأویل آن را نزد على (علیه السلام) فرا گرفته ام. ابن عباس، کاغذ و دواتى طلبید تا سخنان میثم را در تفسیر قرآن بنویسد. پس از آن میثم در باره جزئیات شهادت خویش، طبق آنچه از امیر مؤمنان شنیده بود، با ابن عباس صحبت کرد و او را شگفت زده نمود. (4)

از ویژگی های دیگر ایشان این بود که از اتفاقات آینده خبر می داد چرا که حضرت امیر (علیه السلام) او را از آنها با خبر ساخته بودند. حضرت علاوه بر اتفاقات آینده، از مرگ و میر بعضی از افراد و فتنه ها و حوادث آینده نیز با خبر کرده بودند. مثلاً شهادت خود را پیش گویى مى کرد، خبر مرگ معاویه را یک هفته قبل از آن به ابو خالد گفته بود، قیام مختار را در کوفه نیز پیش گویى کرده بود. (5)

از حادثه جان گداز کربلا هم خبر داشت، روزى به زنى به نام جبله مکّى گفته بود: این امت، پسر دختر پیامبرشان را در دهم محرم مى کُشند و دشمنان خدا این روز را مبارک مى دانند، این داستانى است که مولایم امیر مؤمنان (علیه السلام) به من خبر داده و فرموده است که همه چیز بر حسین بن على (علیه السلام) خواهد گریست. (6)

روزى با حبیب بن مظاهر (از شهداى کربلا) دیدار کرد و با او گفتگوى مفصلی داشت. حبیب، در سخنى اشاره آمیز، خبر از شهادت میثم داد و گفت: گویا پیرمردى را مى بینم که در راه دوستى با خاندان پیامبر، او را به دار مى زنند و بر چوبه دار، شکمش را مى دَرَند (اشاره به شهادت میثم در کوفه).

میثم هم در جوابش گفت: من نیز مردى سرخ رو را مى بینم و مى شناسم که براى یارى فرزند دختر پیامبرش قیام مى کند و کشته مى شود و سرش در کوفه گردانده مى شود (اشاره به شهادت حبیب در کربلا).
افرادی که شاهد این گفت گو بودند، سخنان آن دو بزرگوار را مسخره کردند و دروغ پنداشتند، اما چند روزى نگذشت که میثم بر دار آویخته شد و چندى بعد نیز حبیب بن مظاهر در کربلا شهید شد و سر او را نیز بر نیزه زده، به کوفه آوردند. (7)

از دیگر ویژگی های ایشان این بود که از راویان احادیث شریف و پربار حضرت امیر (علیه السلام) بود.

 

 

ارتباط با مولا علی (علیه السلام)

ارتباط میثم با حضرت در زمان خلافت آن حضرت صمیمی تر و بیشتر شد، و درهمان زمان بود که حضرت او را از بردگى رهاند و آزاد کرد.

وى شیفته آن بود که از محضر امیر مؤمنان على (علیه السلام)، علم و حکمت بیاموزد؛ لذا دل و جان خود را دربست در اختیار معارف علوم علوى گذاشت. حضرت نیز که او را لایق و با استعداد یافتند، دانش و حکمت هاى فراوانى به وى آموختند، حتى برخى اسرار را که به هر کس نمى توان گفت و آگاهى از حوادث آینده و بلاها و فتنه هاى زمانه را در اختیار او گذاشتند. از این رو میثم تمّار را صاحب سرّ امیر المؤمنین علیه السلام مى دانند. (8)

گاهى میثم تمّار، گوشه اى از آموخته ها و رازهایى را که از امام خود فرا گرفته بود، با مردم در میان مى گذاشت و مایه شگفتى آنان مى شد. میثم تمّار، رازدار بود و جز به ضرورت و هنگام نیاز، آنچه را که از مولایش فرا گرفته بود، فاش نمى ساخت.

حضرت نیزگاهى به مغازه خرما فروشى او مى رفتند و هم صحبتش مى شدند و در این دیدارها از قرآن و حکمت هاى دینى به او مى آموختند.

 

 

آگاهی از شهادت

میثم، به واسطه آنچه از زبان مولایش شنیده بود، از شهادت خود آگاه بود. حضرت روزى به او فرمود: اى میثم! چه خواهى کرد آن روز که فرزند ناپاک بنى امیه (ابن زیاد) از تو بخواهد از من بیزارى بجویى؟
میثم گفت: نه، به خدا سوگند، هرگز چنین نخواهم کرد.
امام (علیه السلام) فرمود: در غیر این صورت تو را به دار مى آویزند و مى کُشند.
گفت: صبر و مقاومت مى کنم. این در راه خدا برایم قابل تحمل است.
از این رو میثم، پیوسته انتظار شهادت داشت و شهادت بر سر عقیده و ایمان را افتخار مى دانست و با همه خطرها و فشارها، هرگز از دفاع و جانبدارى خاندان رسالت و خط امامت و ولایت دست برنمى داشت.

میثم یک روز صبح که به خدمت امیرالمؤمنین (علیه السلام) ‌رسید، حضرت در چشمان میثم خیره شدند و فرمودند: به خدا قسم روزی را می بینم که به خاطر دوستی تو با من، دست و زبانت را می بُرَند و تو را از نخل آویزان می کنند. میثم ‌پرسید: آیا واقعا این اتفاق می‌‌افتد؟ حضرت ‌فرمودند: آری به خدای کعبه قسم که این اتفاق می‌افتد و این رازی است که پیامبر (صلی الله علیه و آله) به من گفته است. میثم در پاسخ به امیرالمؤمنین (علیه السلام) گفت: هرگز پیامبر اکرم دروغ نمی گوید و من ایمان دارم همان چیزی که شما فرمودید، اتفاق می افتد.

 

 

نشر فضایل و معارف اهل بیت (علیهم السلام)

مردم کوفه، در آن دوران خفقان، فضایل اهل بیت (علیهم السلام) و مناقب امیر مؤمنان (علیه السلام) را از زبان او مى شنیدند. او به توصیه مولا على (علیه السلام) عمل مى کرد و فضیلت هاى آن حضرت و این خاندان پاک را همه جا نشر مى داد، با آن که مى دانست او را دستگیر خواهند کرد و از شاخه نخلى به دار خواهند آویخت. حتّى آن درخت خاص را هم مى دانست کدام است.
گاهى هنگام عبور از کنار آن درخت که حضرت امیر (علیه السلام) به او نشان داده و فرموده بودند که بعداً با این درخت، ماجراها خواهى داشت، مى ایستاد و در پاى آن نخل نماز مى خواند و مى گفت: مبارکت باد اى نخل! مرا براى تو آفریده اند و تو براى من روییده اى. و همیشه به آن نخل مى نگریست. (9)

 

 

فرجام سرخ

وقتى میثم از سفر حج به سوى کوفه برمى گشت، ابن زیاد دستور دستگیرى او را داده بود. گماشتگان او در حیره، میثم را پیش از آن که به کوفه و خانه خود برسد، دستگیر کردند. وى هنگام دستگیرى، سالخورده و نحیف بود و جز پوستى بر استخوان هایش نمانده بود هر چند قلبى شجاع و دلى نیرومند داشت.
او را پیش ابن زیاد بردند. حرف هایى میان او و ابن زیاد ردّ و بدل شد. ابن زیاد از او پرسید: پروردگارت در کجاست؟ میثم تمّار جواب داد: در کمین ستمگران، که تو نیز یکى از آنانى.
گفت: باید از على بن ابى طالب (علیه السلام) بیزارى بجویى و به او ناسزا بگویى و گرنه دست ها و پاهایت را بریده و بر دار خواهم آویخت.
میثم گفت: مولایم على (علیه السلام) به من خبر داده که مرا به دار مى آویزى و زبانم را مى بُرى.
ابن زیاد براى ابراز دشمنى خود، گفت: دست و پایت را مى برم و رهایت مى کنم تا دروغ مولایت آشکار شود.
دستور داد او را به دار آویختند. میثم تمّار بر فراز دار هم، از فضایل على بن ابى طالب (علیه السلام) مى گفت و اعلام مى کرد: اى مردم! هر کس دوست دارد حدیثى از سخنان على (علیه السلام) را بشنود، پیش از آن که کشته شوم بیاید. من شما را از حوادث آینده تا پایان جهان خبر مى دهم. مردم مشتاقانه براى شنیدن سخنانش گرد آمدند و او از فراز دار بر ایشان سخن گفت و فضایل خاندان پیامبر (علیهم السلام) را به گوش مردم مى رساند.
سرانجام، دشمنان این سخنان را تاب نیاوردند، از این رو به دستور ابن زیاد، زبان او را بریدند و وى را با ضربت نیزه ها بر فراز دار به شهادت رساندند.
مدّتى پیکر پاک او بر سر دار بود و ابن زیاد براى زهر چشم گرفتن از مخالفان اجازه نمى داد آن را پایین آورند. هفت نفر از دوستان غیرت مند او با یکدیگر هم پیمان شدند و یک شب نگهبانان را غافلگیر کردند و جسد را پایین آوردند و آن را به خاک سپردند. مأموران، صبح فردا جنازه را بر دار ندیدند و هر چه گشتند نیافتند. (10)
مرقد مطهر و الهام بخش آن شهید راه عقیده و ایمان، در نزدیکی مسجد کوفه است و شیفتگان حق، آن را زیارت مى کنند.
روحش شاد و راهش پر رهرو باد.

پى نوشت ها:

1ـ شرح نهج البلاغه ابن ابى الحدید ج 2ص 291.
2ـ بحار الانوار ج 53 ص 113.
3ـ یاران ایرانی اهل بیت (علیهم السلام).
4ـ سفینة البحار.
5ـ رجال کشّى ص 80- بحار الانوار ج 42 ص 125.
6ـ بحار الانوار ج 45 ص 202.
7ـ نفس المهموم ص 60.
8ـ شرح نهج البلاغه ابن ابى الحدیدص292.
9- رجال کشّى ص 86.
10ـ رجال کشّى ص83.

دفتر نشر فرهنگ و معارف اسلامی مسجد هدایت
سعید بلوکی

نظر خود را اعلام كنید

نظرات كاربران

نظری وجود ندارد
*
*

شبکه فرهنگی الحسنین (علیهما السلام)