شبکه فرهنگی الحسنین (علیهما السلام)

عید غدیر در اسلام

1 نظرات 05.0 / 5

 

سخن ناشر

کتاب ارزشمند و عظیم «الغدیر»، اثر محقق بزرگوار و عاشق اهل بیت و مدافع بزرگ حریم ولایت و امامت، علامه عبدالحسین امینى (1320 - 1390 ق) از ذخائر گرانقدر شیعه است که بر اساس قرآن و حدیث و منابع تاریخى به دفاع از حق و رفع و دفع شبهات مخالفان پرداخته و از چنان تتبع و کاوشى عمیق برخوردار است که براى بعضى باور این نکته که این کار بزرگ و سترک از عهده یک نفر برآید، دشوار است. مباحث سودمند و ابتکارى که در الغدیر آمده، سزاوار آگاهى عموم است. اصل کتاب به زبان عربى است و به فارسى هم ترجمه شده است. اما شاید بسیارى از علاقه مندان ولایت، حوصله یا مجال مطالعه مجموعه عظیم و چند جلدى الغدیر را نداشته باشند.
از این رو این موسسه بر آن شد که برخى از موضوعات بحث شده در «الغدیر» را، بصورت گزینشى و خلاصه، تدوین و در اختیار عموم قرار دهد، تا ازاین چشمه فیض، بهره مند شوند. در این کار، علاوه بر ترجمه، نوعى تلخیص و چکیده نویسى به کار رفته است، تا مباحث مبسوط و فنى و نقلهاى فراوان یک مساله از منابع بیشمار، براى خواننده فارسى زبان خسته کننده نباشد.
امید است که این سلسله جزوات، پیروان اهل بیت (علیه السلام) را با معارف شیعى و دیدگاه ها و تحقیقات علامه امینى در اثر ماندگارش «الغدیر» آشناتر سازد و گامى در تقدیر از خدمات و زحمات این بزرگ مدافع ولایت علوى محسوب گردد و عنایات خاصه مولى الموحدین، امیرالمؤ منین على بن ابیطالب (علیهم السلام) را فراهم آورد. ان شاء الله.

معاونت پژوهش هاى فارسى

 

 

 

 

پیشگفتار مترجم

در اینکه «امامت»، تداوم خط نورانى «رسالت» و ضامن اجراى احکام خدا در جامعه است، شکى نیست و بدون این پشتوانه، دین الهى از حالت قانون به صورت اجرا در نمى آید.
پیش بینى مکتب وحى براى این منظور، همان «وصایت» است که در مورد پیامبران گذشته نیز تحقق داشته و انبیاء الهى براى ادامه دین خداپس ‍ از خودشان «وصى» معرفى مى کردند تا هادى مردم و مبین شریعت باشد.
در اسلام، آن چه که در روز هیجدهم ذى حجه سال دهم هجرى در «غدیر خم» پیش آمد و حضرت رسالت، به فرمان الهى امیرالمؤمنین على (علیه السلام) را به امامت و وصایت و خلافت تعیین نمود، یکى از حلقه هاى همین سلسله نورانى و رشته مستمر «وصایت» بود. دراهمیت آن نیز، همین بس که خداوند به پیامبرش فرمان اکید داد که آن را به مردم «ابلاغ» کند و گرنه رسالت خدا را ابلاغ نکرده است. پس از انجام آن مراسم نیز، آیه «الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ...» نازل شد که نشان دهنده جایگاه والاى ولایت و رهبرى در اکمال دین و اتمام نعمت است.
غدیر، کاشتن بذر ولایت درجان ها بود و نشان دادن خورشید، به گرفتاران ظلمت ها. پیامبر خدا (صلی الله علیه وآله) در غدیر خم، براى مسلمانانى که «طاعت خدا» را در «اطاعت از رسول» به اثبات رسانده بودند، رهنمود داد که «اطاعت از اولى الامر» را هم در این قائمه قرار دهند، که آن هم اطاعت از خداست.
از این رو، غدیر خم، عید ولایت و رهبرى، عید عدالت و حق گسترى و عید بشریت و روز «انسان» است، روز پیمان و میثاق با «ولى خدا» و «دین خدا» و «رسول خدا».
دریغ است که بشر، سرچشمه ساز زلال «ولایت على» سیراب نشود.
بدون ولایت على، کشتى مسلمانان به ساحل نجات و امنیت نمى رسد. در دنیاى طوفان زده ما، نوح، على (علیه السلام) است که رهشناس است و موج آشنا و قاطع و هادى. امت بى امام، رمه اى بى چوپان است و گله اى بى شبان و کشتى بى ناخدا و راه بى علامت و شب بى چراغ! براى پیمودن این راه، چه کسى رهشناس تر از «مولود کعبه»؟ و قاطع تر از «ابوتراب» و پسندیده تر از «مرتضى» و والاتر از «على»؟
این بودکه رسول اکرم (صلی الله علیه وآله) از سوى پروردگار فرمان یافت تا «حق مجسم» را آشکارا در بازگشت از «حجة الوداع»، به مردم معرفى کند و «على بن ابى طالب» (علیه السلام) را به امامت و خلافت نصب نماید تا پس از وى، مردم در حیرت و ضلالت نمانند. پس، چه روزى شایسته تر از «غدیر» براى عید گرفتن و بزرگ داشتن و شادمانى کردن؟
آن چه مى خوانید، فشرده بحثى است که مرحوم «علامه امینى» در جلد اول کتاب ارزشمند «الغدیر»، تحت عنوان «عید الغدیر فى الاسلام» به خاطر همین هدف بود که امامان (علیه السلام) پیوسته یادآور این واقعه بودند و براى اثبات امامت امیرالمؤمنین (علیه السلام) به آن احتجاج و استدلال مى کردند. خود حضرت امیر (علیه السلام) نیزدر طول حیاتش به آن استدلال مى کرد و در اجتماعات و جلساتى که مردم دور هم بودند، از کسانى که در صحنه غدیر حضور داشتند مى خواست که آن را بازگو کنند و شهادت دهند. همه اینها به این جهت بود که داستان غدیر، على رغم گذشت دورانها و سال ها، همچنان تر و تازه و شاداب بماند.
از این رو به پیروان خود دستور مى دادند که روز غدیر را عید گرفته، دور هم جمع شوند، به یکدیگر تبریک و شادباش گویند، تا آن حادثه بزرگ یاد شود (که اشاراتى به این مساله خواهد آمد).
در روز غدیر، شیعیان در کنار مرقد مقدس علوى، اجتماع شکوهمندى دارند که بزرگان قبایل و چهره هاى برجسته شهرهاى دور و نزدیک، براى گرامیداشت این خاطره گرامى جمع مى شوند و به نقل از پیشوایان دین، زیارت بلندى را روایت و تکرار مى کنند که متضمن دلائل امامت و حجتهاى استوارى از قرآن و حدیث در اثبات خلافت و به ویژه حدیث غدیر است. هر یک از آن هزاران نفر را مى بینى که با شادى و مسرت، الفاظ آن را بر زبان جارى مى سازد و خدا را سپاس مى گوید که او را بر این راه روشن «ولایت»، رهنمون شده است و خود را راوى آن فضیلت و اثبات کننده آن مى بیند که به مفاد آن حدیث، ایمان دارد. کسانى هم که توفیق حضور در آن گردهمایى مقدس را ندارند، در شهرهاى دوردست، هر جا هستند آن زیارت را تلاوت کرده و از همانجا به قبر شریف مولى اشاره مى کنند.
روز غدیر، برنامه هایى از قبیل روزه، نماز و دعا دارد که همه، احیاگر یاد آنند و شیعیان در شهرهاى کوچک و بزرگ و دور و نزدیک و روستاها و آبادیها به آن مى پردازند. میلیونها نفر شیعه که به یک سوم یا یک دوم مسلمانان تخمین زده مى شوند، راوى این حدیث و معتقد به آنند و آن را دین و آیین خویش قرار داده اند.
و اما کتب حدیث، تفسیر، تاریخ و کلام شیعه، بر هر کدام که دست بگذارى، مى بینى که در اثبات داستان غدیر و استدلال به مفهوم حدیث غدیر، استوار و پرمطلب است، چه کتبى که احادیث را با سلسله سند تا به حضرت رسول (صلی الله علیه وآله) نقل کرده، چه آن ها که به خاطر اتفاقى بودن حدیث میان همه فرقه هاى اسلامى، سند را نیاورده و احادیث را به صورت مرسل، نقل کرده است.
فکر نمى کنم که اهل سنت، در اثبات این حدیث و پذیرش صحت آن و گرایش به مفاد آن و صحیح شمردن احادیث غدیر و ادعاى تواتر آن، خیلى کمتر و عقب تر از شیعیان باشند! البته به جز عده اى که بیراهه رفته اند و تعصب کورکورانه، آنان رابه گفتار بى پایه واداشته است. آنان تنها خودشان را عالم و اندیشمند مى پندارند. وگرنه، محققان برجسته و آگاه و خبره، هیچ شکى در اعتبار سلسله سند حدیث غدیر ندارند و سند آن را به صورت تواتر، به صحابه و تابعین مى رسانند.
کتب تاریخ، درسهایى از این عید بر ما مى خواند و اینکه امت اسلامى در شرق و غرب، در عید بودن آن متفق اند و مصریان و مغربیان و عراقیان، به جایگاه آن اعتنا و اهتمام داشته اند و روز غدیر نزد آنان به عنوان روزى مشخص براى نماز، دعا، خطبه و مدیحه خوانى مشهوربوده است و نامگذارى این روز به عید، مورد اتفاق بوده است.
سخن ابن خلکان را مسعودى هم تایید کرده است، آن جا که مى گوید: «فرزندان على (علیه السلام) و شیعیان او این روز را بزرگ مى دارند. این، به خاطر عقیده شیعه بر این نکته است که نص صریح بر خلافت بلافصل امیرالمؤ منین (علیه السلام) وجود دارد و شهرت این شب به فضیلت و فرخندگى، بر اساس این باور است که در صبح این شب، حادثه اى مهم و فضیلتى آشکار روى داده و آن روز را مشخص کرده و عیدى فرخنده ساخته است، تا آن جا که در سروده ها نیز در باب نیکویى و مسرت و جلوه، به آن تشبیه مى کنند. تهنیت و شادباش گفتن ابوبکر و عمر و همسران پیامبر و صحابه آن حضرت، به على (علیه السلام) که به فرمان پیامبر بود، از نشانه هاى دیگر عید بودن این روز است، چرا که تبریک و تهنیت، از ویژگیهاى عیدها و روزهاى شادمانى است.

 

 

 

 

سابقه عید غدیر

2 - سابقه این عید، به زمانى دیرین و پیوسته به دوران پیامبر (صلی الله علیه وآله) مى رسد. آغاز آن همان روز غدیر در حجة الوداع بود، که پیامبر خدا پایگاه و قرارگاه خلافت بزرگ خویش را بیان کرد و جایگاه دینى و دنیوى حاکمیت خویش رابراى جامعه دینى روشن ساخت و سطح بلند و والاى دینش را براى مردم تعیین نمود. از این رو، روزى برجسته گشت و جایگاه آن هر معتقد به اسلام را شادمان ساخت، زیرا پس از این رخداد، خاستگاه انوار فروزان دین روشن گشت و دیگر هوسها و جهالت ها نخواهد توانست دین را به این سو و آن سو بگرداند. چه روزى بزرگتر از غدیر، که خطوط اصلى سنتها و روشهاى روشن دین آشکار گشت و آیین به کمال رسید و نعمت پایان گرفت، چیزى که قرآن، آن را اعلام نمود.
اگر روز بر تخت نشستن پادشاهان شایسته است که جشن و چراغانى گرفته شود و اجتماعات برپا گردد و سخنرانی ها و سرودها و مهمانی ها برپا شود - آن چنان که میان ملتها و نسلها رایج است - پس روزى که حکومت اسلامى و ولایت دینى به فرمان صریح خداوند استقرار یافت و پیامبرى که جز به حق سخن نمى گوید، آن را بیان کرد، سزاوارتر است که عید گرفته شود و چون این عید، از اعیاد دینى است، لازم است که غیر از جشن و شادمانى، چیزهایى به آن افزوده گردد که موجب قرب به خداوند است، همچون روزه، نماز، دعا و...
از این رو، رسول خدا (صلی الله علیه وآله) فرمان داد همه کسانى که در صحنه غدیر حضور داشتند، از جمله ابوبکر و عمر و بزرگان قریش و چهره هاى برجسته انصار و همسران پیامبر، به حضور امیرالمؤ منین شرفیاب شوند و او را به خاطر این منصب والا تهنیت بگویند.

 

 

 

 

متن تبریک

محمد بن جریر طبرى، ضمن بیان ماجراى آن روز، چنین آورده است :
سپس پیامبر خدا (صلی الله علیه وآله) فرمود: اى مردم ! بگویید: «با تو پیمان بستیم و با زبان و دست بیعت کردیم و متعهد شدیم که به فرزندان و خانواده خویش ‍ برسانیم و جایگزینى بر آن نخواهیم گزید و خدا را بر این میثاق، شاهد مى گیریم». آن چه را گفتم، بگویید و به على (علیه السلام) به عنوان «امیرالمؤمنین» سلام دهید و بگویید: «الحمد لله الذى هدانا و ما کنا لنهتدى لولا ان هدانا الله» - خدا را سپاس که به این مرام، هدایتمان فرمود و اگر خدا هدایت نمى کرد، راه را نمى یافتیم - همانا خداوند هر صدایى و نهانى را مى داند. هرکس پیمان شکند، به زیان خویش پیمان شکسته است و هرکس به پیمان وفا کند، خداوند پاداشى بزرگ مى دهد. چیزى بگویید که خدا را از شما راضى سازد و اگر ناسپاسى و کفران کنید، همانا خداوند از شما بى نیاز است.
زید بن ارقم گوید: آن گاه مردم شتافتند و چنین مى گفتند: آرى !شنیدیم و گوش به فرمانیم و فرمان خدا و رسول را به جان مى پذیریم.
اولین کسانى که با پیامبر و على (علیه السلام) دست دادند، عبارت بودند از: ابوبکر، عمر، عثمان، طلحه، زبیر و باقى مهاجرین و انصارو مسلمانان دیگر، تا آن که پیامبر خدا نماز ظهرو عصر را با هم خواند. مراسم بیعت ادامه یافت، تا آن که آن حضرت، نماز مغرب و عشاء را نیز با هم خواند و بیعت همچنان ادامه داشت.
نقل دیگر:... سپس رسول خدا (صلی الله علیه وآله) در خیمه مخصوص خود نشست و به امیرالمؤ منین هم فرمود تا در خیمه دیگرى بنشیند و به مردم فرمود که در خیمه اش، على (علیه السلام) را تهنیت گویند. و چون مردم از تهنیت گویى فراغت یافتند، حضرت رسول همسران خود را فرمان داد که نزد على (علیه السلام) رفته، به او تبریک گویند - و چنان کردند - از جمله کسانى از صحابه که تبریک گفتند، عمر بن خطاب بود که گفت : گوارا باد بر تو، اى فرزند ابوطالب !مولاى من و مولاى همه زنان و مردان مؤ من شدى.
تهنیت گویى ابوبکر و عمر را، بخصوص ناقلان روایات و پیشوایان حدیث و تفسیر و تاریخ از اهل سنت آن قدر نقل کرده اند که نمى توان شمار آنان را نادیده گرفت، چه آنان که مساله را به صورت یک واقعه حتمى و قطعى نقل کرده و از مسلمات دانسته اند، و چه کسانى که با سندهاى صحیح از تعدادى از صحابه، همچون ابن عباس، ابوهریره، براء بن عازب، زید بن ارقم و... نقل کرده اند. در میان ما نازل شده بود، روز نزول آیه را عید مى گرفتیم بود که متضمن نوعى تهدید بود که پیامبر، به خاطر پرهیز و بیم از پیامدهاى ابلاغ آن پیام آشکار از طرف امت، تاخیر در رساندن پیام الهى نکند.
همه این ویژگی ها براى این روز بزرگ، موقعیتى والا و ارزشمند پدید آورد، آن چنان که رسول خدا (صلی الله علیه وآله) و ائمه هدى و مومنانى که پیرو آنان بودند، از موقعیت این روز شادمان بودند. مقصود ما از «عید گرفتن» این روز نیز همین است. خود حضرت رسول نیز به این نکته اشاره و تصریح فرموده است، از جمله در روایتى که مى فرماید:
«روز غدیر خم، برترین اعیاد امت من است. روزى است که خداى متعال مرا فرمان داد تا برادرم على بن ابى طالب را به عنوان پرچمى هدایتگر براى امتم تعیین کنم که پس از من به وسیله او راهنمایى شوند، و آن، روزى است که خداوند در آن روز، دین را کامل ساخت و نعمت را بر امتم به کمال و تمام رساند و اسلام را به عنوان دین، برایشان پسندید.»
کلام دیگر پیامبر که فرموده بود: «به من تهنیت بگویید، به من تهنیت بگویید»
ائمه اهل بیت، این روز راشناخته و شناسانده و آن را عید نامیدند و همه مسلمانان را به عید گرفتن آن دستور دادند و فضیلت آن روز و ثواب نیکوکارى در آن را بیان کردند.
فرات بن احنف مى گوید: به امام صادق (علیه السلام) عرض کردم : جانم فدایت !آیا مسلمانان عیدى برتر از عید فطر و قربان و جمعه و روز عرفه دارند؟ فرمود: آرى !با فضیلت ترین، بزرگترین و شریفترین روز عید نزد خداوند، روزى است که خدا دین را در آن کامل ساخت و بر پیامبرش محمد (صلی الله علیه وآله) این آیه را نازل فرمود: «اَلْیوْمَ أَکمَلْتُ لَکمْ دینَکمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَیکُمْ نِعْمَتی وَ رَضیتُ لَکُمُ الْإِسْلامَ دیناً». گفتم : آن کدام روز بود؟فرمود: هرگاه یکى از پیامبران بنى اسرائیل مى خواست جانشین خود را تعیین کند و انجام مى داد، آن روز را عید قرار مى دادند. آن روز، روزى است که پیامبر اکرم (صلی الله علیه وآله)، على (علیه السلام) را به عنوان هادى امت نصب کرد و این آیه نازل شد و دین کامل گشت و نعمت خدا بر مؤ منان، تمام شد. گفتم : آن روز، کدام روز از سال است؟ فرمود: روزها جلو وعقب مى افتد، گاهى شنبه است، گاهى یک شنبه، گاهى دوشنبه، تا... آخر هفته. گفتم : در آن روز، چه کارى سزاوار است که انجام دهیم؟فرمود: آن روز، روز عبادت و نماز و شکر و حمد خداوند و شادمانى است، به خاطر منتى که خدا بر شما نهاد و ولایت ما را قرار داد. دوست دارم که آن روز را روزه بگیرید.
نیز عبدالرحمان بن سالم از پدرش روایت کرده که : از حضرت صادق (علیه السلام) پرسیدم : آیا مسلمانان غیر از جمعه، قربان، فطر، عیدى دارند؟فرمود: آرى، عیدى محترم تر. گفتم : چه روز؟ فرمود: روزى که حضرت رسول (صلی الله علیه وآله)، امیرالمؤ منین را به امامت منصوب کرد و فرمود: «مَنْ کُنْتُ مَوْلاهُ فَهذَا عَلِیٌ‌ّ مَوْلاهُ». عرض کردم : آن روز، چه روزى است؟ فرمود: به روزش چه کار دارى؟ سال درگردش است، ولى آن روز، هیجدهم ذى حجه است. پرسیدم : در آن روز چه کارى شایسته است انجام شود؟ فرمود: در آن روز، با روزه و عبادت و یاد کردن محمد و آل محمد، خداوند را یاد مى کنید. همانا پیامبر اکرم (صلی الله علیه وآله) به امیرالمؤ منین توصیه فرمود که مردم این روز را عید بگیرند. پیامبران همه چنین مى کردند و به جانشینان خود وصیت مى کردند که روز تعیین جانشین را عید بگیرند. امام صادق (علیه السلام) آن روز را روزى عظیم و مورد احترام معرفى کرده است که خداوند حرمت آن رابر مؤ منان گرامى داشته و دینشان را کامل ساخته و نعمت را بر آنان تمام نموده است و در این روز، با آنان عهد و میثاق خویش را تجدید کرده است. امام، غدیر خم را روز عید و شادمانى و سرور و روز روزه شکرانه دانسته که روزه اش معادل شصت ماه از ماه هاى حرام است.
در حدیثى دیگر است که، حضرت صادق (علیه السلام) در حضور جمعى از هواداران و شیعیانش فرمود: آیا روزى را که خداوند، با آن روز، اسلام را استوار ساخت و فروغ دین را آشکار کرد و آن را براى ما و دوستان و شیعیانمان عید قرار داد، مى شناسید؟ گفتند: خدا و رسول و فرزند پیامبر داناتر است، آیا روز فطر است؟ فرمود: نه. گفتند: روز قربان است؟ فرمود: نه، هرچند این دو روز، بسیار مهم و بزرگند، اما روز «فروغ دین» از اینها برتر است، یعنى روز هیجدهم ذى حجه... تا آخر حدیث.
فیاض بن محمد بن عمر طوسى در سال 259 (در حالى که خودش 90 سال داشت) گفته است که حضرت رضا (علیه السلام) را در روز غدیر ملاقات کردم، در حالى که در محضر او جمعى از یاران خاص وى بودند و امام، آنان را براى افطار نگاه داشته بود و به خانه هاى آنان نیز طعام و خلعت و هدایا، حتى کفش و انگشتر فرستاده بود و وضع آنان و اطرافیان خود را دگرگون ساخته بود و پیوسته فضیلت و سابقه این روز بزرگ را یاد مى فرمود.
محمد بن علاء همدانى و یحیى بن جریح بغدادى مى گویند: ما به قصد دیدار احمد بن اسحاق قمى (از اصحاب امام عسکرى علیه السلام) در شهر قم به درخانه اش رفته، در زدیم. دخترکى آمد. از او درباره احمد بن اسحاق پرسیدیم، گفت : او مشغول عید خویش است، امروز عید است. گفتیم : سبحان الله ! عید شیعیان چهار تاست : عیدقربان، فطر، غدیر و جمعه.
مقریزى نیز گفته است : عید غدیر، عید مشروعى نبوده و هیچ یک از پیشینیانى که مقتداى مردمند به آن عمل نکرده اند و اولین بارى که در تاریخ اسلام دیده شده، در روزگار معزالدوله است که در سال 352 آن را بنا نهاد و شیعه نیز از آن پس، غدیر را عید قرار داد... مگر کلینى، راوى حدیث در کافى (م 329) و پیش از او فرات کوفى در تفسیرش آن را نگفته است؟ این کتابها پیش از تاریخى که مقریزى گفته (یعنى 352) تالیف شده است. مگر فیاض بن عمر در سال 259 از آن خبر نداده و نگفته است که امام رضا (علیه السلام) را دیده است که این روز را عید مى گرفت و فضیلت و سابقه اش را مى گفت و آن را از پدرانش از امیرالمؤ منین نقل مى کرد؟ مگر امام صادق (علیه السلام) (م 148) خبر از آن نداده و اینکه پیامبران پیشین هم روز نصب وصى را عید مى گرفتند، آن گونه که سلاطین و امرا، روز به تخت نشستن خود را عید مى گرفتند؟امامان شیعه (علیه السلام) در دورانهاى کهن و زمان خویش پیروانشان را به انجام کارهاى نیک و دعا و عبادت در این روز دستور مى دادند. حدیثى که از «مختصر بصائر الدرجات» نقل شد، نشان مى دهد که در اوایل قرن سوم، غدیر از اعیاد چهارگانه مشهور شیعه بوده است.
این است حقیقت غدیر. اما آن دو نویسنده خواسته اند از شیعه ایراد بگیرند، آن سابقه شایسته را انکار کرده و غدیر را از بدعتهاى منسوب به معزالدوله دانسته اند و به خیال خود پنداشته اند که هیچ تاریخ ‌شناسى سخن آنان را به نقد نخواهد کشید!...

 

 

 

 

تاج امانت

چون صاحب خلافت و ولایت، به منصب جانشینى پیامبر (صلی الله علیه وآله) معین شد، شایسته بود که تاجگذارى کند، همچنانکه سلاطین و امیران عادت دارند.
تاجهاى زرین و جواهرنشان، از نشانه هاى پادشاهان ایران بود و عرب، عمامه را جایگزین تاج ساخته بود. جز بزرگان و اشراف، عمامه بر سر نمى نهادند و دیگران بیشتر در صحرا و دشت، سر برهنه بودند، یا کلاه بر سر داشتند. عمامه نزد عرب، به منزله تاج نزد دیگران بود. از این رو از پیامبر اکرم (صلی الله علیه وآله) نقل شده است که عمامه ها، تاجهاى عرب است «العمائم تیجان العرب»
بر این اساس، رسول خدا (صلی الله علیه وآله) در روز غدیر، امیرالمؤ منین را به شکل خاصى عمامه بر سر نهاد که نشانگر شکوه و جلوه او باشد. به دست مبارکش، عمامه مخصوص خودش را (به نام سحاب) در برابر دیدگان آن جمع انبوه، بر سر على (علیه السلام) نهاد، تا نشان دهد که این تاجدار، همچون خود رسول الله، حاکم و فرمانرواست، جز این که ابلاغگر از سوى آن حضرت و جانشین پس از اوست. از خود على (علیه السلام) روایت است که : پیامبر اکرم روز غدیر خم بر سر من عمامه گذاشت و یک طرف آن را از پشتم آویخت (و در نقل دیگر: یک طرف آن را روى دوشم انداخت)... خداوند، روز جنگ بدر و حنین، مرا با فرشتگانى امداد کرد که این عمامه را بر سر داشتند. نیزاز او روایت است که چون حضرت رسول (صلی الله علیه وآله) عمامه بر سر على (علیه السلام) نهاد، فرمود: برو، رفت، فرمود: بیا، آمد. آن گاه روى به اصحاب فرمود: تاج فرشتگان نیزهمین گونه است.

 

 

نظر خود را اعلام كنید

نظرات كاربران

نظری وجود ندارد
*
*

شبکه فرهنگی الحسنین (علیهما السلام)