معنا شناسى تاويل قرآن در منظر اهل بيت
چکيده
تأويل قرآن، موضوعى است که بيشتر مفسران و نويسندگان علوم قرآن، مطالبى درباره آن نگاشته اند؛ امّا حقيقت اين است که بيشتر اين نوشته ها و پردازش ها آنگونه که بايد پرده ابهام از چهره اين اصطلاح برنگرفته اند و چه بسا نوشته هايى که به جاى زدايش ابهام مايه زايش پرسش هايى جديد هستند.دگرگونى معنايى و به کار رفتن اصطلاح تأويل در برابر اصطلاح تفسير و تنزيل و درکنار ظهر و بطن قرآن ممکن است از جمله زمينه هاى ابهام اين واژه باشد.
اين نوشتار بر آن است واژه تاويل را به پيشگاه اهل بيت عرضه کند و آنگاه به تحليل آن بپردازد.
کليد واژه: معنا شناسى، تأويل، تفسير، اهل بيت عليهم السلام
فهم معناى واژه «تأويل» با تکيه بر معناى لغوى و دستورى آن چندان دشوارنيست، چه اينکه تأويل از ماده «اول» و فعل ثلاثى مجرد آن «آل» است، به معناى «رجوع» 1 و امّا تأويل، مصدر باب تفعيل است. يکى از وجوه رايج معنايى باب تفعيل متعدى ساختن فعل لازم است. در ثلاثى مجرد اگر معناى اين واژه، رجوع به اول و آغاز هر چيز باشد در باب تفعيل معناى آن رجوع دادن آن چيز به مبدأ و آغاز آن خواهد بود. به همين دليل است که گفته اند:
«مراد از تأويل تصرّف در معناى ظاهرى لفظ است، به گونه اى که لفظ از معناى ظاهر و موضوع له، روبه سوى معناى ديگر نهد. البته اين روآورى از معناى ظاهرى به معناى ديگر مبتنى بر قرينه و دليل ويژه است» 3
گويا مشکل با اين شناخت حل نمى شود و ابهام با اين تعريف ها برطرف نمى گردد؛ امّا به هر حال، پيش از بررسى آن در کلام وحى و سخن مفسران وحى، بايد ريشه لغوى اين اصطلاح روشن شود.
معناى تأويل در لغت
ابن منظور مى نويسد:«… تأويل گرفته از «الاول» است، به معناى بازگشت، اين به اعتبار يکى از معانى اين واژه است، بنابراين معنى، تأويل کننده کسى است که سخن را به معنايى که احتمال مى دهد، رجوع دهد.
گفته شده که تأويل از «الايالة» به معناى سياست است، با اين معنى، تأويل کننده درباره کلمه «تدبير» مى کند و آن را در جايگاه «معنايي» مناسب آن قرار مى دهد» 4
نويسنده کتاب «التحقيق فى کلمات القرآن» پس از نقل آراى گوناگون اهل لغت مى نويسد:
«نتيجه تحقيق اين است که معناى اصلى اين ماده «رجوع» است و اين رجوع، يا به اعتبار آغاز است، يا به اعتبار پايان، يا به اعتبار حقّ و فرض، يا اعتبارى غيراز اين موارد. همين معناست که در جمع مشتقات آن: الاول، الاولى، الاولين، التأويل، در قرآن مقصود است» 5
«و فرق بين تفسير و تأويل اين است که تفسير، پژوهش درباره مدلول ظاهرى واژه است از نظر ادبى التزامى و عقلى، امّا تأويل تعيين مرجع کلام و مراد و مقصود از ن است «شناخت معني» . گاه مقصود از نظرمردم پنهان مى ماند، ظاهر کلام مقصود را نمى رساند، اينجاست که براى آگاهى از مقصود و مراد از لفظ به تأويل نياز مى افتد» 6
تأويل از ديدگاه مفسران
واژه «تأويل» در نوشته هاى مفسران و پژوهشگران علوم قرآن، بسيار مورد توجه بوده است، بيشتر آنان درباره آن، کم يا زياد، چيزى نوشته اند. ديدگاه ها و معانى، گاه درخور جمع و تلفيق هستند؛ ولى در برخى از موارد درست در برابر هم قرار دارند.جلال الدين سيوطى چندين نظر را نقل کرده است، از جمله نظر ابوطالب تغلبى که مى گويد:
«تفسير بيان معناى موضوع له لفظ است، به گونه حقيقت يا مجاز، مثل تفسير«صراط» به راه و صيب به باران و «تأويل» تفسير باطن لفظ است، که از «اول» گرفته شده که بازگشت به سرانجام کار دارد، بنابراين تأويل خبر دادن از حقيقت مراد است و تفسير خبر دادن از راهنماى مراد، زيرا لفظ کاشف از مراد است وکاشف همان راهنماست. مثال: «انّ ربّک لبالمرصاد» تفسيرش اين است «مرصاد» از «رصد» است، وقتى مى گويند: «رصدته» يعنى مراقب آن بودم و «مرصاد» بر وزن مفعال از اين ماده است. [بنابراين مکان مراقبت يا کمين گاه] امّا تأويل آن، هشدار از سستى در اجراى فرمان الهى و غفلت از توشه برداشتن وآمادگى براى عرضه به [پيشگاه] اوست. دليل هايى قاطع مقتضى همين بيان در مراد از آيه کريمه است» 7
علامه طباطبايى با اشاره به حدود ده ديدگاه درباره تأويل، آنها را در دو ديدگاه خلاصه مى کند:
1. نظريه قدما: تأويل مرادف تفسير است، به جز در حروف مقطعه.
2. متأخرين: تأويل يعنى معنى کردن برخلاف ظاهر و اين مخصوص آيات متشابه است. 8
علامه، پس از ردّ ديدگاه نخست، چهار دليل براى ردّ ديدگاه دوّم مى آورد و خود درباره معناى تأويل در عرف قرآن مطلب دقيقى را بيان مى کند.
«و به هرحال «تأويل» از کلمه «اول» به معناى بازگشت است و مراد از «تأويل» آن چيزى است که آيه به سوى آن برمى گردد و مراد از تنزيل در برابر تأويل، معناى روشن و تحت اللفظ آيه است» 9بنابراين، تأويل هر چيزى حقيقتى است که آن چيز از آن سرچشمه مى گيرد و آن چيز به نحوى تحقق دهنده وحامل و نشانه اوست، چنان که صاحب تأويل زنده تأويل است و ظهور تأويل با صاحب تأويل است» 10 در جاى ديگر مى نويسد: «و آنچه در قرآن کريم به نام تأويل ذکر شده است از گونه مدلول لفظ نيست، بلکه حقايق و واقعيت هايى است بالاتر از درک عامه، که معارف اعتقادى و احکام عملى قرآن از آنها سرچشمه مى گيرد. آرى همه قرآن تأويل دارد و تأويل آن به گونه مستقيم از راه تفکر درخور درک نيست و از راه لفظ قالبى بيان نمى شود…» 11
«… سوّم: تأويل ازمفاهيمى که مدلول واژگانند نيست، بلکه تأويل از امور خارجى و عينى است» 12موضوعى که نبايد بى توجه از کنار آن بگذريم اين است که علامه تأويل در کل قرآن را با تأويل متشابهات قرآن به يک معنا نمى داند:
«و تأويل از «اول» است، به معناى بازگشت، بنابراين تأويل متشابه همان مرجعى است که متشابهات به آن برمى گردد [محکمات] و تأويل قرآن همان مأخذى است که معارف قرآن از آن گرفته مى شود [ام الکتاب]» 13
پل نويا که در تفاسير عرفانى پژوهش هاى بسيارى دارد، نوشته است: «تأويل هنگامى به وجود مى آيد که متن، معنايى سواى معناى ظاهرى يا لفظى دربردارد، اين معناى ديگر را چگونه مى توان کشف کرد؟» 14
تأويل، در برابر تفسير، در روايات اسلامى، معنايى اصطلاحى يافته که مراد ازآن تفسير نمادى يا باطنى است. درآغاز اين رويارويى که در سطح کار تفسيرى وجود داشته در سطح لغوى ديده نمى شود؛ زيرا تفسير به طور کلى، اعم از لفظى و نمادى، هم به معناى تفسير، به کاربرده مى شود و هم به معناى تأويل، دست کم براى «مقاتل» اين دو کلمه ظاهراً به يک معناست. او در مقدمه تفسيرخود «برگ 2ب» مى نويسد:
«آن که قرآن مى خواند بى آنکه«تأويل» آن بداند نادان است؛ ولى در حالى که تفسير يک معنى بيشتر ندارد و جز يک بار در قرآن نيامده است «وَلا يَأْتُونَکَ بِمَثَلٍ إِلا جِئْنَاکَ بِالْحَقِّ وَأَحْسَنَ تَفْسِيرًا» (فرقان/33) به عکس«تأويل» چندين بار در معانى گوناگون آمده است…. » 15
نويسندگان کتاب «علوم القرآن» پس از نقل مهم ترين ديدگاه مفسران درباره اصطلاح«تأويل» مى نويسند:
«پژوهش در تعيين کلمه «تأويل» در برابر واژه تفسير گنجايش تمامى اين معانى را دارد، امّا هنگامى که سخن از «اصطلاح» باشد و هدف تعيين مرز معنايى آن… هيچ مشکلى براى مفسر نيست. مشکل آنجاست که براى اين واژه يک معناى اصطلاحى بتراشيم و آن را تنها معناى اين واژه بشماريم و هنگامى که اين واژه در نصوص شرعى «کتاب و سنّت» به کار رفت آن را براساس همان معناى اصطلاحى معنا کنيم… ما افزون بر شناخت معناى اصطلاحى آن، معناى قرآنى آن را نيز بايد به دست آوريم» 16
در زمينه معناى قرآنى واژه تأويل در همين کتاب يادشده آمده است:
«با پژوهش در اين آيات مى فهميم که واژه تأويل در آنها به معناى تفسير و بيان مدلول کلمه نيست و جز در يک آيه «آل عمران/7» که تأويل به متشابهات اضافه شده است از آيات ديگر برمى آيد که معناى تأويل غير از تفسير است. معناى مناسب با اين آيات اين است که «تأويل» هرآيه، همان چيزى باشد که به آنان باز مى گردد، به همين سبب تأويل گاه ارجاع به سوى خدا و پيامبر دانسته شده است و گاهى به سوى کتاب. به گمان قوى در آيه هفت سوره آل عمران هم همين معنا اراده شده است… زيرا تأويل آيات متشابه به معناى بيان مفاهيم واژگان آن نيست، بلکه مقصود آن چيزى است که اين معانى به آن برمى گردد. چه اينکه تصوير يک معناى عام، همواره نيازمند آن است که در يک مصداق جزئى صورت گيرد و اين مصداق جزئى، تأويل آن معناى عام به شمار مى آيد.
تأويل به اين معنى، همان است که به عنوان «تفسير معني» شناخته مى شود. در برابر «تفسير لفظ» که عبارت است از فهم معناى مفردات و ترکيب جمله در درک ظاهر الفاظ.
زمانى که ميان تفسير لفظ و تفسير معنى فرق بگذاريم، خواهيم دانست که تفسير معنوى آيات متشابه، خصوص خداست، نه تفسير لفظى آيات» 17
واژه تأويل در آيات قرآن
واژه «تأويل» هفده مرتبه در قرآن به کار رفته است که البته در همه موارد، منظور تأويل قرآن نيست.1. «هُوَ الَّذِى أَنْزَلَ عَلَيْکَ الْکِتَابَ مِنْهُ آيَاتٌ مُحْکَمَاتٌ هُنَّ أُمُّ الْکِتَابِ وَأُخَرُ مُتَشَابِهَاتٌ فَأَمَّا الَّذِينَ فِى قُلُوبِهِمْ زَيْغٌ فَيَتَّبِعُونَ مَا تَشَابَهَ مِنْهُ ابْتِغَاءَ الْفِتْنَةِ وَابْتِغَاءَ تَأْوِيلِهِ وَمَا يَعْلَمُ تَأْوِيلَهُ إِلا اللَّهُ وَالرَّاسِخُونَ فِى الْعِلْمِ يَقُولُونَ آمَنَّا بِهِ کُلٌّ مِنْ عِنْدِ رَبِّنَا وَمَا يَذَّکَّرُ إِلا أُولُو الألْبَابِ» (آل عمران/7)
او، کسى است که اين کتاب آسمانى را بر تو نازل کرد که قسمتى از آن آيات محکماتند که اساس اين کتاب بشمارند، و قسمتى از آنها متشابهاتند؛ امّا آنان که در قلوبشان انحراف است، به دنبال متشابهاتند؛ تا فتنه انگيزند و تأويل [نادرستي] براى آن مى جويند در حالى که تأويل آنها را جز خدا و راسخان در علم نمى دانند. مى گويند: ما به همه آن ايمان آورديم، همه از طرف پروردگار ماست و جز صاحبان خرد پند نمى گيرند.
2. «بَلْ کَذَّبُوا بِمَا لَمْ يُحِيطُوا بِعِلْمِهِ وَلَمَّا يَأْتِهِمْ تَأْوِيلُهُ کَذَلِکَ کَذَّبَ الَّذِينَ مِنْ قَبْلِهِمْ فَانْظُرْ کَيْفَ کَانَ عَاقِبَةُ الظَّالِمِينَ؛ وَمِنْهُمْ مَنْ يُؤْمِنُ بِهِ وَمِنْهُمْ مَنْ لا يُؤْمِنُ بِهِ وَرَبُّکَ أَعْلَمُ بِالْمُفْسِدِينَ» (يونس /39؛ 40) بلکه چيزى را دروغ شمردند که آگاهى از آن نداشتند و هنوز تأويل آن برآنان روشن نشده است! پيشينيان آنان نيز همين گونه دروغ شمردند، پس بنگر فرجام کار ظالمان چگونه بود! بعضى از آنها به آن ايمان آورند و بعضى ايمان نمى آورند، پروردگارت به مفسدان آگاه تر است.
3. «وَلَقَدْ جِئْنَاهُمْ بِکِتَابٍ فَصَّلْنَاهُ عَلَى عِلْمٍ هُدًى وَرَحْمَةً لِقَوْمٍ يُؤْمِنُونَ؛ هَلْ يَنْظُرُونَ إِلا تَأْوِيلَهُ يَوْمَ يَأْتِى تَأْوِيلُهُ يَقُولُ الَّذِينَ نَسُوهُ مِنْ قَبْلُ قَدْ جَاءَتْ رُسُلُ رَبِّنَا بِالْحَقِّ فَهَلْ لَنَا مِنْ شُفَعَاءَ فَيَشْفَعُوا لَنَا أَوْ نُرَدُّ فَنَعْمَلَ غَيْرَ الَّذِى کُنَّا نَعْمَلُ قَدْ خَسِرُوا أَنْفُسَهُمْ وَضَلَّ عَنْهُمْ مَا کَانُوا يَفْتَرُونَ» (اعراف/ 52 و 53)
ماکتابى براى آنان آورديم که [اسرار و رموز] آن را با آگاهى شرح داديم، [کتابي] که مايه هدايت و رحمت براى جمعيتى است که ايمان مى آورند. آيا آنان جز انتظار تأويل آيات [و فرارسيدن تهديدهاى الهي] دارند؟ آن روز که تأويل آنها فرا رسيد، [کار ازکار گذشته و پشيمانى سودى ندارد] و کسانى که پيش تر آن را فراموش کرده بودند مى گويند: فرستادگان پروردگار ما حق آوردند، آيا [امروز] شفيعانى براى ما وجود دارند که براى ما شفاعت کنند؟ يا [به ما اجازه داده شود که به دنيا] بازگرديم و اعمالى غير از آنچه انجام مى داديم انجام دهيم؟ [ولي] آنها سرمايه وجود خود را از دست داده اند و معبودهايى را که به دروغ ساخته بودند، همگى از نظرشان گم مى شوند.
4. «… وَيُعَلِّمُکَ مِنْ تَأْوِيلِ الأحَادِيثِ…» (يوسف/6، 21 ، 101 به همين تعبير) … و از تعبير خواب ها به تو مى آموزد… «الاحاديث» را مترجمان و مفسران، بيشتر به معناى «خواب ها» گرفته اند و برخى آن را معادل رؤيا در فارسى گرفته اند که افزون بر خواب، شامل تصورات و «آرزوها» در بيدارى هم مى شود. در همين سوره، چند بار ديگر تأويل به کار رفته که مقصود از آنها تعبير رؤياست.
5. «قَالَ هَذَا فِرَاقُ بَيْنِى وَبَيْنِکَ سَأُنَبِّئُکَ بِتَأْوِيلِ مَا لَمْ تَسْتَطِعْ عَلَيْهِ صَبْرًا» (کهف / 78)
او [به موسي] گفت: اينک زمان جدايى من و تو فرارسيده؛ امّا به زودى راز آنچه را که نتوانستى در برابر آن صبر کنى، به تو خبر مى دهم و به همين مضمون در آيه 82 همين سوره.
6. «وَأَوْفُوا الْکَيْلَ إِذَا کِلْتُمْ وَزِنُوا بِالْقِسْطَاسِ الْمُسْتَقِيمِ ذَلِکَ خَيْرٌ وَأَحْسَنُ تَأْوِيلا» (اسراء/ 35) و هنگامى که پيمانه مى کنيد، حقّ پيمانه را ادا کنيد و با ترازوى درست وزن کنيد! اين براى شما بهتر است و عاقبتش نيکوتر است.
7. «يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا أَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ وَأُولِى الأمْرِ مِنْکُمْ فَإِنْ تَنَازَعْتُمْ فِى شَيْءٍ فَرُدُّوهُ إِلَى اللَّهِ وَالرَّسُولِ إِنْ کُنْتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَالْيَوْمِ الآخِرِ ذَلِکَ خَيْرٌ وَأَحْسَنُ تَأْوِيلا» (نساء /59) اى کسانى که ايمان آورده ايد! پيروى کنيد خدا را و پيروى کنيد پيامبر خدا و اولوالامر [= اوصياى پيامبر صلى الله عليه و آله] را و هرگاه در چيزى نزاع داشتيد آن را به خدا و پيامبر بازگردانيد [و ازآنان داورى بطلبيد] اگر به خدا و روز رستاخيز ايمان داريد، اين [کار] براى شما بهتر و پايانش نيکوتر است.
اجمال نظر مفسران و لغويان را درمورد معناى تأويل دانستيم. درباره تأويل قرآن، نظر علامه طباطبايى و شهيد صدر درخور اعتناست. به تعبير علامه «امور خارجى عيني» تأويل قرآن است که در اين صورت خود حقايقى مستقل و جدا از لفظ اند و به نظر شهيد صدر، تصوير و مجسم ساختن امورى که آيات به آنان بر مى گردد.
معناى تأويل در روايات اهل بيت عليهم السلام
از کاربرد واژه تأويل در روايات اهل بيت عليهم السلام مى توان پى برد که واژه تأويل در بيشتر روايات در برابر تنزيل و مواردى هم در برابر تفسير قرار گرفته است. از مواردى که در برابر تفسير قرارگرفته در کلام امام باقر عليه السلام است:1. «حکم بن عيينه (عتيبه) مى گويد از امام باقر عليه السلام درباره آيه 42 آل عمران پرسيدم:
«وَإِذْ قَالَتِ الْمَلائِکَةُ يَا مَرْيَمُ إِنَّ اللَّهَ اصْطَفَاکِ وَطَهَّرَکِ وَاصْطَفَاکِ عَلَى نِسَاءِ الْعَالَمِينَ» و آن هنگام که فرشتگان گفتند: اى مريم! خدا تو را برگزيده و پاک ساخته و بر تمام جهانيان برترى داده است.
عرض کردم در اين آيه دوبار «برگزيدن» آمده است در حالى که در واقع، برگزيدن همان يک بار بوده است. حضرت فرمود: اى حکم! اين آيه تأويلى دارد و تفسيري. عرض کردم: آن را براى من تفسير کنيد. حضرت فرمود: يعنى خداوند نخست او را از ميان ذريه پيامبران برگزيد… » 18
در اين روايت تأويل در برابر تفسير قرار گرفته است و جا داشت که حکم از امام مى خواست که تأويل و تفسير آيه، هر دو را بيان بفرمايد، آن وقت به معناى تأويل از ديد حضرت بهتر آشنا مى شديم. در روايتى ديگر آيه اى تفسير شده سپس تأويل؛ ولى واژه تفسير درآن نيامده است.
2. فضيل بن يسار مى گويد از امام باقر عليه السلام پرسيدم معناى اين آيه چيست که مى فرمايد: «…وَمَنْ أَحْيَاهَا فَکَأَنَّمَا أَحْيَا النَّاسَ جَمِيعًا…» (مائده/32) و هر کس انسانى را حيات بخشد، چنان است که گويى همه مردم را زنده کرده است. امام عليه السلام فرمود: منظور نجات دادن کسى است که درآتش افتاده يا درحال غرق شدن است. پرسيدم: اگر کسى را از گمراهى نجات دهد و هدايت کند چطور؟ حضرت فرمود: اين تأويل اعظم آيه است» 19 همان گونه که با دقت مى توان فهميد آيه در اول تفسير شده است، معناى نجات از مرگ، همان معنايى است که از ظاهر آيه به دست مى آيد؛ ولى تأويل در اين روايت چيزى است که با روح معناى احيا در قرآن مى سازد، آنجا که مى گويد:
«يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اسْتَجِيبُوا لِلَّهِ وَلِلرَّسُولِ إِذَا دَعَاکُمْ لِمَا يُحْيِيکُمْ… » (انفال/ 24) اى کسانى که ايمان آورده ايد! دعوت خدا و پيامبر را اجابت کنيد. هنگامى که شما را به سوى چيزى مى خواند که شما را زنده مى کند.
با اين تعبير، مى توان گفت: تأويل يعنى رسيدن به ژرفاى معانى آيات و هدف هاى اصلى هدايتى آن. با اين تعريف، تأويل همان شناخت بطن است.
3. روايت نبوى که در آن آمده است: «محمد بن کعب روايت کرده که حضرت رسول صلى الله عليه و آله فرمود: من از سه پيش آمد ناگوار برامت خويش هراسانم: 1. آنکه قرآن را برغير«تأويل» آن تأويل کنند؛ 2. اينکه از لغزش دانشمند پيروى کنند؛ 3. اينکه ثروت در بين آنان زياد شود و به طغيان و ناسپاسى گرفتار آيند. من راه خلاصى از آنها را برايتان مى گويم:
امّا درباره قرآن [به جاى دست زدن به تأويلات ناشايسته درباره متشابهات] به آيات محکم عمل کنيد وبه آيات متشابه ايمان بياوريد…» 20
مى توان گفت در اين روايت سخن از تأويل شايسته و ناشايسته است و از مسلمانان خواسته شده است تا با عمل به محکمات، درباره آيات متشابه(که معناى آن برايشان مشتبه است) توقف کنند و به آنها ايمان داشته باشند که: حقّ است و از جانب خدا، گرچه ما نتوانسته باشيم معناى صحيح آن را دريابيم.
4. «عن زرارة قال: قال ابوعبداللّه عليه السلام سئل ابى عن قول اللّه: «وَقَاتِلُوا الْمُشْرِکِينَ کَافَّةً کَمَا يُقَاتِلُونَکُمْ کَافَّةً» (توبه/36) فقال:
«انّه[تأويل] لم يجئ تأويل هذه الآية، ولوقد قام قائمنا بعده سيرى من يدرکه مايکون من تأويل هذه الآية، وليبلغن دين محمّد صلى الله عليه و آله ما بلغ اللّيل حتّى لايکون شرک «مشرک» على ظهر الأرض، کما قال اللّه» 21
زراره مى گويد از امام صادق عليه السلام درباره کلام خداوند پرسيدم که مى فرمايد: همه با هم با مشرکان پيکار کنيد. امام عليه السلام فرمود: اين آيه تأويلى دارد، تأويل اين آيه هنوز فرا نرسيده است. پس ازآنکه قائم ما قيام کند، آنان که او را مى بينند تأويل اين آيه را خواهند ديد، کار آيين محمّد صلى الله عليه و آله بدان جا خواهد کشيد که هنوز شب فرا نرسيده شرک [ومشرکي] بر روى زمين نخواهد ماند، همان گونه که خداوند فرموده است.
5. «عن اسحق بن عمار، قال: سمعت أبا عبداللّه عليه السلام يقول: انّ للقرآن تأويلاً فمنه ماقدجاء ومنه مالم يجئ فاذا وقع التّأويل فى زمان امام من الائمة عرفه امام ذلک الزّمان» 22
در اين دو روايت، تأويل آن واقعيتى است که در خارج وجود داشته، دارد يا خواهد داشت و اين تأويل، نه وظيفه «تأويل کننده» که حادثه اى يا واقعه اى است در خارج که بايد به وقوع بپيوندد و با ديدن آن مى توان به آن «علم» وآگاهى يافت؛ ولى در روايات پيشين، تأويل به عمل و تلاش فرد براى فهم برخى از مراتب و مصاديق آيه اطلاق شده بود.
6. «… فقال ظهره تنزيله و بطنه تأويله، منه ما قد مضى ومنه ما لم يکن يجرى کما يجرى الشّمس والقمر کما جاء تأويل شئ منه يکون على الاموات کما يکون على الاحياء قال اللّه «ومايعلم تأويله الاّ اللّه والرّاسخون فى العلم» نحن نعلمه» 23
فضيل بن يسار از امام باقر عليه السلام درباره ظهر و بطن قرآن پرسيد، حضرت در پاسخ فرمود: «ظهر قرآن، همان تنزيل آن است و بطن قرآن تأويل آن. برخى از آن [تأويل ها] گذشته است و برخى از آنها فرا نرسيده است، مثل جريان حرکت خورشيد جارى است، همان گونه که تأويل قسمتى از آن، که درباره مردگان بوده است، آمده، همان گونه [تأويل قسمتى ازآن] درباره زندگان است، خداوند مى فرمايد: «تأويل آن را جز خدا و راسخان در علم نمى دانند» [ما راسخان در علم هستيم] و ما تأويل آن را مى دانيم»
7. از رسول اکرم صلى الله عليه و آله روايت شده که فرمود: «همانا در ميان شما کسى است که بر مبناى تأويل قرآن خواهد جنگيد، همان گونه که من بر اساس تنزيل آن مبارزه کردم و او على بن ابى طالب است» 24
8. انس بن مالک مى گويد: [در زمانى که] خادم رسول خدا صلى الله عليه و آله بودم، کمک مى کردم تا آن گرامى وضو بگيرد، حضرت فرمود: «کسى وارد خواهد شد، او اميرمؤمنان، آقاى مسلمانان، بهترين اوصياء و نزديکترين مردم به انبيا و سردار پيشتازان است» گفتم: خدايا آن را مردى از انصار قرار بده. در همان زمان على عليه السلام وارد شد. صورت رسول خدا صلى الله عليه و آله به شدّت عرق کرد. على عليه السلام شروع کرد به پاک کردن عرق چهره پيامبر صلى الله عليه و آله، سپس عرض کرد: اى پيامبر خدا! درباره من خبرى شده؟ درباره من چيزى نازل شده است؟ حضرت رسول خدا فرمود: تو از جانب من ادا مى کنى و ذمّه مرا برى مى سازى و از جانب من رسالتم را مى رساني.
على عليه السلام عرض کرد: اى پيامبر خدا! مگر شما رسالت را به انجام نمى رسانيد؟ حضرت فرمود: بلى، ولکن آنچه که از تأويل قرآن نمى دانند مى آموزى و خبرشان مى دهي» 25
9. «عن الهروى قال قال الرّضا عليه السلام لعلى بن محمد بن جهم: لاتتأوّل کتاب اللّه عزّوجلّ برأيک، فان اللّه يقول: «ومايعلم تأويله الاّ اللّه والرّاسخون فى العلم» 26
در اين دو روايت اخير تأويل چيزى است تقريباً به معناى تفسير.
خلاصه و نتيجه
با توجه به اين روايتها، مى توان به معناى تأويل در کلام پيامبر صلى الله عليه و آله و اهل بيت عليه السلام پى برد و با توجه به مجموع آنها مى توان اين چند کاربرد را به دست آورد:1. تأويل، دست کم در عصر امام باقر عليه السلام در برابر تفسير مطرح بوده است و در يک معنا به کار نمى رفته است. (حديث اول و دوّم)
و شايد بتوان گفت که در روايت نبوى (حديث سوّم) هم تأويل به معناى مصطلح «تفسير» نيست؛ زيرا نگرانى حضرت رسول صلى الله عليه و آله از اين نبود که مردم معناى لفظى و حتّى قسمت زيادى از خصوصيات بلاغى قرآن را درک نکنند، نگرانى پيامبر از اشتباه در «معنى شناسي» قرآن و عمل و اعتقاد براساس آن بود. قرينه آخر روايت سوّم مى رساند که اين تأويل، تأويل متشابه است؛ زيرا حضرت مى فرمايد: راه نجات و فرو نيفتادن در مهلکه، عمل به محکم و ايمان به متشابه است.
امّا در حديث هاى چهار و پنج و شش، تأويل مربوط به عمل و فراگيرى فرد نيست، بلکه نظر به واقعيت خارجى دارد. اين روايات مى توانند مؤيّدى باشند براى نظريه علامه طباطبايى در تعريف تأويل از ديدگاه قرآن.
در روايات بسيارى، ازجمله روايت هفتم، تأويل در برابر تنزيل قرار گرفته است، با دقت در نوع اين روايات مى توان استنباط کرد که تنزيل همان معناى روشن آيات، با توجه به فضاى اجتماعى زمان پيامبر صلى الله عليه و آله است و تأويل معناشناسى قرآن است با توجه به واقعيات جارى هر زمان و اين معنا با آنچه در روايت هاى چهار، پنج و شش آمده ناسازگار نيست.
امّا در روايت هشتم «تأويل» از مقوله علم است و آموختنى، به ويژه با توجه به روايات بسيارى که مى گويد پيامبر صلى الله عليه و آله تأويل قرآن را از خداوند مى آموخت و به على عليه السلام آموزش مى داد.
با توجه به اين روايات مى توان گفت: کاربرد «تأويل» در روايات، گاه به عمل تأويل کننده نظر دارد و گاه به متعلّق تأويل، يعنى معناى آيه مورد نظر. آنجا که سخن از کار تأويل کننده است، تأويل همان «بيان» تأويل کننده است، چه درست و چه نادرست که از نادرست آن نهى هم شده است27 و گاه مقصود خود معنا يا متعلق حکم در آيه است، که همان حقيقت يا واقعيت خارجى باشد. تأويل به اين معناست که مثل حرکت خورشيد در جريان است، بر موارد بسيارى جارى مى شود. بنابراين در مواردى که امامان معصوم عليهم السلام مى گويند: تأويل اين آيه شخص يا جريان خاصى است، برابر سازى با مصداق و جارى زمان است.
موارد تأويل
با توجه به آيات و روايات، مى توان گفت: «تأويل» يا مطلق است، يعنى به صورت «تأويل قرآن» و يا مقيد، تأويل متشابهات و يا تأويل بطون. مثلاً در روايتى از اميرالمؤمنين عليه السلام تأويل به کل قرآن و هر حرف آن نسبت داده شده است:«عن أبى عبدالرّحمن السلمى، انّ عليّاً عليه السلام مر على قاضى فقال: هل تعرف النّاسخ والمنسوخ؟ فقال لا، فقال هلکت و اهلکت، تأويل کل حرف من القرآن على وجوه» 28 على عليه السلام به فردى که قضاوت مى کرد، فرمود: آيا ناسخ و منسوخ را مى شناسي؟ عرض کرد: خير. حضرت فرمود: هلاک شدى و هلاک کردي! تأويل هر حرف از قرآن بر وجوهى است.
مضمون اين روايت، از اين نظر که تمام قرآن تأويل دارد، برابر با تعبيرات قرآنى است که گاه مى گويد: «هل ينظرون الاّ تأويله» و يا «ولمّا يأتهم تأويله» و….
رواياتى که مى گويند همه قرآن بطن دارد، مانند روايت امام باقر عليه السلام از رسول اکرم صلى الله عليه و آله «ما من القرآن آية الاّ له ظهر و بطن» 29 مى تواند به اين معنا باشد که تأويل قرآن، يعنى شناخت ژرفاى بطون آن. امّا «تأويل در متشابهات» که نه شناخت معناى آيات، بلکه شناخت حقيقت مدلول «موضوع» است، بايد در تحقيق جداگانه تحت عنوان محکم و متشابه از ديگاه اهل بيت عليهم السلام مورد مطالعه قرار گيرد.
بنابر آنچه ياد شد مى توان گفت تأويل قرآن برسه گونه است: 1. تأويل همه قرآن، 2. تأويل بطون قرآن، 3. تأويل متشابهات قرآن.
راه دستيابى به تأويل قرآن
بى گمان، تأويل متشابهات قرآن، مخصوص خداست. راسخان در علم، به تعليم الهى مى توانند به هرمقدار ازآن که مشيت الهى باشد علم بيابند ومقصود از راسخان در علم هم پيامبرصلى الله عليه و آله و امامان معصوم پس از آن حضرت هستند. بر اين اساس، -اگر اين مبنا را بپذيريم که واو در آيه «والرّاسخون… » عاطفه است که با مضمون روايات اهل بيت سازگارتر است -فراگيرى تأويل متشابهات فقط از طريق رسول اکرم و اهل بيت او ممکن خواهد بود. امّا تأويل بطون قرآن که تمام قرآن را شامل مى شود درجاتى دارد، تأويل تمام بطون مخصوص اهل بيت است؛ ولى برخى از لايه هاى بطون «هفت گانه، يا هفتادگانه» براى برخى از صاحبان خرد ناب (اولوا الالباب) وصاحبان بينش هاى نافذ (اولوا الابصار) وشاگردان مکتب اهل بيت عليهم السلام درخور دسترسى است.نکته اى که پيش از استشهاد به روايات بايد در نظر داشت، اين است که آموزش و شناخت هر متنى بر پيش فرض هايى استوار است. در شناخت قرآن هم همين پيش فرض ها نقش مؤثر دارند. طبيعى است که برداشت يک غير معتقد و تأثيرى که قرآن براو دارد، با دريافت شخص معتقد و اثرى که قرآن بر او دارد متفاوت است. اين است که امامان معصوم بر اين نکته تأکيد دارند که در شناخت بطن قرآن و تأويل آن بايد به مکتب اهل بيت عليهم السلام توجه داشت. منظور اين نيست که قرآن را فقط با روايات مأثور تفسير و تأويل کنيم و تفکر و تدبّر درآن را کنار بگذاريم؛ زيرا چنين مطلبى هم خلاف روايات است، رواياتى که ما را به تدبّر در قرآن و تمسّک به آن تشويق مى کنند و حتى معيار درستى روايات را هماهنگى با مضامين قرآنى مى دانند و هم مخالف آيات فراوان و روح کلى قرآن که از «اولوا الالباب» و «اولوا الابصار» و… مى خواهد تا در آن تعقّل، تدبّر و تفکر کنند.
بنابراين در معنى شناسى اين بخش از روايات نبايد آن دسته از روايات را ناديده گرفت. اگر با چنين ديدى روايات را معنا کنيم -که صحيح هم همين است- آن وقت روايات مربوط به فراگيرى قرآن از اهل بيت معناى ژرفترى مى يابد و آن داشتن ملاک ها و اصول متقن در معنى شناسى قرآن است و روش ويژه اى که اهل بيت در تعليم معارف قرآن انتخاب کرده اند .
امام حسن عسکرى عليه السلام مى فرمايد: «آيا مى دانيد متمسک به قرآن، آن که با تمسّک به آن به اين شرف بزرگ مى رسد کيست؟ او کسى است که قرآن و تأويل آن را از ما، اهل بيت، فراگرفته باشد، يا از نمايندگان و فرستادگان ما به سوى شيعيان، نه از افکار (بى اساس) مجادله کنندگان و از قياس قياس کنندگان…» 31
آنچه از اين روايت و روايات فراوان ديگر در اين زمينه به دست مى آيد اين است که بايد قرآن را در اين مکتب آموخت و با روش آنان به قرآن نگريست. در اين روايات نمايندگان ائمه عليهم السلام نيز به عنوان آشنايان به تأويل قرآن معرفى شده اند ، آنان همان کسانى بودند که قرآن را از اهل بيت فرا گرفته بودند.
افزون بر اين، تأويل در زبان ائمه در مواردى بسيار، بر برابرسازى مفاهيم کلى قرآن بر موارد بيرونى اطلاق مى شود. مثلاً تعيين شخصى در تأويل هدايت و نعمت در قرآن و… که خود اين ديدگاه راهى است براى عمل و موضع گيرى درست در مسائل اجتماعي. روايات در اين زمينه بسيار است. امّا تأويل بطون از سوى برخى صوفيه و عرفا و ادعاى فراوان آنان، آنجا که از اصول و ضوابط قرآنى و روش اهل بيت بيرون باشد، همان تأويل مردود است.
وقتى که ابن عربى در دفاع از روش تفسيرى خاص خود مى گويد اگر اين امور براساس قواعد تفسير نيست، باکى ندارم، زيرا آنها را مستقيماً از طريق وحى دريافت کرده ام ودر برخى از موارد هم که تأويل هاى او مخالف صريح قرآن است، جاى اين پرسش هست که «العياذ باللّه» اگر معارفى از قرآن نسخ شده است و نسخ آن بر ابن عربى، وحى شده است، اصولاً چرا خداوند ايشان را به پيامبرى مبعوث نکرده است!
--------------------------------------------
پى نوشت ها :
1. ابن منظور، جمال الدين محمد بن مکرم، لسان العرب (بيروت: دار صادر، [بى تا])، ج 11، ص 32- 33.
2. همانجا.
3. همان، ص 33.
4. همان، ص36؛ محمد حسين ذهبى، التفسير والمفسرون، ج 1، ص16.
5. حسن مصطفوى التحقيق فى کلمات القرآن، ج1، ص161.
6. همان، ص162.
7. جلال الدين سيوطى ، الاتقان فى علوم القرآن، تصحيح محمد ابوالفضل ابراهيم و …، (قم: اننتشارات شريف رضى، [بى تا])، ج 4، ص. 193.
8. محمد حسين طباطبايى، قرآن در اسلام (مشهد: طلوع، [بى تا]) ص 4559.
9. همان، ص 48.
10. همان، ص56.
11. محمد حسين طباطبايى ، شيعه در اسلام (قم: دفتر تبليغات اسلامى، [بى تا])، ص 51.
12. محمد حسين طباطبايى ، الميزان فى تفسير القرآن ([قم]: اسماعيليان، [افست از روى چاپ بيروت]، 1391ق /1972م)، ج 3، ص 37.
13. همان، ص 23.
14. پل نويا، تفسير قرآنى و زبان عرفانى، ترجمهْ اسماعيل سعادت (تهران: نشر دانشگاهى،)، ص 8.
15. همانجا.
16. سيد محمد باقر صدر و سيد محمد باقر حکيم، علوم القرآن (تهران: المجمع العلمى الاسلامى، 1403ق)، ص76.
17. همان، ص 79.
18. ،محمد بن مسعود عياشى، تفسير العياشى (تهران: مکتبه علميه اسلاميه)، ج 1، ص 172.
19. ابو جعفر محمد بن يعقوب کلينى ، تصحيح على اکبر غفارى، (تهران: دارالکتب الاسلاميه، زمستان 1365)، ج 2، ص 168، ح2.
20. محمد باقر مجلسى ، بحار الانوار الجامعة لدرر اخبار الائمة الاطهار (بيروت: دار احياء تراث العربى، 1403)، ج 89، ص 108. «چاپ سوم» ، ج 92، ص 108؛ شيخ صدوق، الخصال، ج 1، ص 78.
21. محمد بن مسعود عياشى ، تفسير العياشى، ج 2، ص 56.
22. محمد بن حسن بن فروخ صفار قمى، بصائر الدرجات الکبرى فى فضائل آل محمد، تصحيح ميرزا محسن کوچه باغى، (تهران: مؤسسه اعلمى، 1362ق)، ص 195.
23. همان، ص 196.
24 . محمد بن مسعود عياشى، تفسير العياشى، ج 1،ص 16؛ وسائل الشيعه، کتاب قضا، باب 13.
25. محمد باقر مجلسى، ج 89، ص 9192.
26. همان، ص 108.
27. ، محمد باقر مجلسى، بحار الانوار، ج 89، ص 108؛ شيخ صدوق، امالى، ص56.
28. محمد بن مسعود عياشى، تفسير العياشى، ج 1، ص12 .
29. محمد بن حسن صفار قمى، بصائر الدرجات، ص 196.
30. براى تفصيل بيشتر بنگريد به مقاله «ظاهر و باطن در گستره روايات» در همين فصلنامه.
31. محمد باقر مجلسى ، بحار الانوار، ج 89، ص 182.